فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزیدهای از درس خارج حضرت آیتالله نوری همدانی در مسجد اعظم رو مشاهده میکنید. به نحوهی راه رفتن ایشون در سن ۹۸ سالگی دقت کنید!
دو سال قبل گفتن: «۸۰ سال است که ورزش را ترک نکردم... ۹۶ سال سن دارم اما نشاط یک جوان ۴۰ ساله را در خود احساس میکنم»
با هر سختی بود اون روز ها سر شد و مادر بزرگم به عروسی برامون گرفت تو فامیل مثال زدنی شد. همه چیز تمومبود و بهترین هدیه ها برای جلب رضایت مادربزرگم سمت ما روانه شد. همه چیز خوب بود و خیلی بهم خوش میگذشت. دو سال از زندگیمون گذشت و متوجه شدم که باردار نمیشیم. چون فامیل بودیم مشکل ژنتیکی هم داشتیم. بعد از کلی درمان که هزینهش رو کلا مادربزرگم داد سال پنجم ازدواجمون خدا یه پسر بهمون داد و چهار سال بعد هم دخترم بدنیا اومد. تقریبا ده سال از زندگیمون میگذشت طبقهی بالای خونه ی داییم مینشستیم. مادرم و داییم با هم بخ اختلاف خوردن. به احمدرضا گفتم بهتره مستقل بشیم. داییممخالف بود ولی با حمایت مادربزرگم قبول کرد اما گفت هیچ کمک مالی بهتون نمیکنم. برای خرید خونه فروختن هدیهی سر عقد مادربزرگم کافی بود. وقتی متوجه شد گفت خودم طلا رو ازتون میخرم. پولش رو بهمون دادو طلا رو ازم گرفت. ولی دلش طاقت نیاورد و همون رو به عنوان کادوی خرید خونه بهمون پس داد. همه چیز خوب بود تا اختلاف مادرو داییم بهدخاله و دایی کوچیکه هم رسید و همه با هم قهر کردن. دعوا و اختلاف سر ارث و پول بود. پدربزرگم زنده بود ولی همه برای هم دندون تیز کرده بودن.
اختلاف ها هی اوج میگرفت. خوی این دعوا من و احمدرضا شده بودیم گوشت قربونی. گاهی مادرمگاهی داییم همدیگرو به طلاق ما تهدید میکردن. من هم طرفدار مادرم بودم و احمدرضا رو تحریکمیکردم که با پدرش مخالفت کنه. احمدرضا خیلی دوستم داشت و به خاطر حرف های من با پدرش قهر کرد. انقدر خوشحال بودم که تونستم شوهرم رو توی مشتم بگیرم که علاقه ک محبت کردن رو فراموش کردم. شب و روزم شد فکر انتقام از داییم به خاطر ناراحت کردن مادرم. اینکه اعصابش رو بهم میریختم خوشحال بودم. دیگه وساطتت مادربزرگم هم کارساز نبود. انقدر ادامه دادیمکه یکروز متوجه شوم احمدرضا کن آورده و رفته سمت مواد مخدر. شیشه مصرف میکرد تا بیخیال دعوای خانواده ها بشه. توی چهرهش خیلی زود تاثیر گذاشت و دندون هاش خراب شدن. طوری که دیگه زیبایی نداشت. مادرم از این قضیه خوشحال شد ولی داییم با وجود اینکه پسرش باهاش قهر بود اومد بردش کمپ ترک اعتیاد. بعد از ترک بردش دندون پزشکی و تمام دندون هاش رو درست کرد. ازرلحاظ مالی ساپورتش کرد تا دیگه سمت مواد نره.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 آن چیزی که میتواند شیرینی مجلس جدید را نابود کند...
👆 گزیدهای از بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری
احمدرضا برگشت سر زندگیمون. دخترم خیلی بهش وابسته بودو هر شب کنار پدرش میخوابید. لج و لجبازی ها تموم نشد. داییم با پدر بزرگمقهر کرد که چرا به حرفش گوش نمیکنن. مادرم از فرصت استفاده کرد و پدربزرگم رو راضی کرد تا قبل از فوتش ارث رو تقسیم کنه و به داییم هیچی نده. پدربزرگمم که توی جو ناراحتی دعوا با داییمبود قبول کرد و کل اموالش رو بین سه تا بچهش تقسیم کرد و برای داییم هیچی نذاشت. داییممتوجه شد اومد با پدربزرگم حرف زد. پدربزرگم پشیمون شد ولی مادرم راضی نشد املاکی به نامش زده بودن رو برگردونه. پدر بزرگم از ناراحتی دق کرد و مرد. مادربزرگم برای آرومکردن اوضاع کل اموالش رو به نام داییم زد اما نه داییم راضی شد نه مادرم رضایت به تقسیممال و اموال مادرم به اون شکل داشت. هر دو از هم شکایت کردن. تاثیر این اختلاف فقط روی زندگی من خودش رو نشون میداد. بعد از فوت مادربزرگم همه چیز خراب تر شد. مادرم توی تشییع جنازه شرکت نکرد. داییم لج کرد و بزرگ ترین مراسم ختم رو کرفت و تهدید کرد که از خانوادهی هیچکس نباید شرکت کته.
16.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پهلوی میخواست اعدامش کند، ولی ماند تا الگو شود!
🔹به مناسبت سالروز شهادت فرمانده با اخلاص دفاع مقدس، محمد ابراهیم همت
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ گاف بزرگ کارشناس بیبیسی در ارائه چندین آمار دروغین از انتخابات ایران که در نهایت حتی تلاش مجری برنامه نیز نتوانست از فضاحتش کم کند!
▪️بالاخره چند میلیون نفر شد؟! ۲۳، ۶۱، ۶۶، ۶۹، ۸۹ ؟! 😂
رفت و آمد ها برای مهریه انقدر طولانی شد و اختلاف ها شدت گرفت و احمدرضا دوباره رفت سمت مواد. داییم اومد جلوی خونهی مادرم که همهش تقصیر شماست. افتادم سر لج و گفتم فقط طلاق. با سابقه ی اعتیاد احمدرضا و وضعیت اون ردزش طلاق گرفتم و حضانت بچه ها رو هم ازش گرفتم. گفتم مهریهم رو هم ازت میگیرم الان نداری ولی وقتی دایی بمیره بهت ارث میرسه اونو برمیدارم.
احمدرضا تنها شد. دایی دوباره بردش کمپ و ترکش داد. چند باری اومد آشتی کنیم ولی من کوتاه نیومدم به نظرم باید تنبیه میشد. متوجه شدم برای خودش خونهی جدا گرفته و حاضر نشده با داییم زندگی کنه. برای خالهی مادرم درد دل کرده بود که من رو از زندگی ساقط کردن، هیچ امیدی به آینده ندارم. جلوی ثبت اموالش رو گرفته بودم و اجازهی هیچ خرید و فروشی به خاطر مهریهم نداشت. یه شب سر خوش و خوشحال داشتم با گوشیم بازی میکردم که استوزپری دختر خالهی مادرم رو باز کردم عکس احمدرضا رو گذاشته بود. یه خط مشکی بالاش کشبده بود و زیرش نوشته بود "روزگار باهات خوب تا نکرد پسرخاله جان تسلیت"
با خودم گفتم اینم روش جدیدشه، اینجوری میخواد نگرانم کنه بهش زنگ بزنم حالش رو بپرسم سر حرف رو باز کنه تا آشتی کنم. قصد آشتی داشتم ولی نه به این زودی. به کارش خندیدم و خوابیدم. صبح که بلند شدم توی خونمون همهمه بودهمه ارومحرف میزدن و جلوی من و بچههام سکوت میکردن. دلمشور افتاد. شمارهی احمدرضا رو گرفتم. خاموش بود. خواستم برم دنبالش مادرم نذاشت و برادرم تهدید کرد که نمیزاره برم بیرون. دل تو دلم نبود. فردای اون روز گفتم پنهانی میرم خونهی داییم ببینم جه خبره. صبح زود لباسم رو پوشیدم و از پلهها پایین رفتم. در رو که باز کردم دختر خالهی مادرم رو باچشم گریون دیدم. گفت خیلی بی معرفتی خودت نیومدی به جهنم چرا نذاشتی بچه هاش بیان. گفتم کجا!؟ گفت حق بچه ها بود تو تشییع جنازهی پدرشون شرکت کنن. ما دیگه با تو کاری نداریم اومدن اینجا فقط تف کنم تو صورت بی معرفتت و برم یعتی شما روز های خوش نداشتید.... دیگه صداش رو نشنیدم. سرم اندازهی کوه شد. احمدرضا واقعا مرده بود! باورمنمیشد. با صدای بلند شروع به گریه کردم انقدر جیغ کشیدن و خودم رو زدم که بیهوش شدم.
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ گاف بزرگ کارشناس بیبیسی در ارائه چندین آمار دروغین از انتخابات ایران که در نهایت حتی تلاش مجری برنامه نیز نتوانست از فضاحتش کم کند!
▪️بالاخره چند میلیون نفر شد؟! ۲۳، ۶۱، ۶۶، ۶۹، ۸۹ ؟! 😂