eitaa logo
مسیر بهشت🌹
7.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
9.9هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
برگشتم خونه دیدم سه چهار مرد سبیل کلفت و دوتا خانم مسن نشستن خونمون. خواستم بشینم و ببینم کین اینها که مادرم اشاره کرد برو بیرون. رفتم بیرون و با خواهرم بازی می‌کردم. یک ماهی گذشت دیدم رفت وآمد ها زیاد شده و از بین حرفها شنیدم آخر هفته عروسی مادرمه. با ماست بندی محله که 41سالش بود و سه تا پسر داشت و خانمش فوت شده بود با همون سن کمم خیلی بهم برخورد و تا سر قبر پدرم دوییدم و گریه میکردم. اون شب همونجا خوابم برد. فردا صبح که برگشتم خونه با کتک شدید مادرم مواجه شدم که بد منو میزد. نگران شده بود نمیتونستم حرفی به مادرم بزنم. مادرم ازدواج کرد و ما از خونه پدریمون که پر از خاطرات خوب بود رفتیم به خونه آقا تیمور. پدر خوانده من. آقا تیمور خیلی بد اخلاق و خشن بود. به من و خواهرم اصلا اعتنایی نمی‌کرد اما می دیدم برای سه تا پسراش میرفت و کلی خوراکی میخرید و جلوی ما میخوردن. من پول نداشتم اما از اینکه میدیدم خواهرم دلش میخواد کفری میشدم. میرفتم از خوراکی هاشون بردارم برای خواهرم که با کتک هاشون مواجه میشدم.
7.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیچ کس اینقدر زیبا حرام سیاسی رو تبیین نکرده بود.
AUD-20210520-WA0024.mp3
5.06M
عاشق نشدم لایق دیدار تو باشم😭😭😭😭😭 🍃🌷🌷🌷🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نظر یک سوپر انقلابی راجع به بدحجابی و ولنگاری؛ همین حرفها رو زد که مردم دورش جمع شدند و باعث براندازی رژیم شاه شدند. 📌مازندرانی ها و رشتی ها نخواهند گذاشت...
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊◍⃟♥️🕊 √ استغاثه کار آدمای عاشقه ! حالا چجوری عاشق بشیم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀شهیدانه ✦🌺❥🥀🕊❥🌺✦ 🔶️چه خوش است جان دادن در راه دوست.. 🔶️شهید محمدعلی جنتی ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊
11.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•♥️🌱• دنیای منی حسین از دنیا تو رو میخوام🥲
❣ 📖 السَّلاَمُ عَلَى الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرِ وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَرِ... 🌱سلام بر قیام کننده ای که جهان چشم به راه اوست... و عدالتی که زبانزد همگان است. 📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس.
15.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این جنگ رو شما شروع میکنید ولی پایانش رو ما ترسیم میکنیم
مادرمم کم کتک نمی‌خورد. گاهی میدیدم غذا باب میل آقا تیمور نیست و مادرم رو میزنه. رفتم تا مانع شم که جوری منو زد که دستم شکست. روزگار خیلی بهمون سخت می‌گذشت ما غذامون سهمیه ای بود و یه عدس بیشتر سمت منو خواهرم نمی اومد. از مادرم دلخور بودم چرا مارو نجات نمیده. خونه پدریمو که به نام مادرم بود فروخت و مغازشو بزرگ تر کرد اون حق منو خواهرم بود. مادرم هم از ترسش سکوت می‌کرد. من دیگه ده ساله بودم. صبحا میرفتم مدرسه و بعد از ظهر وشبا کارم کارگری بود برای خواهرم که هشت ساله بود بستنی و پفک میخریدم. گاهی می بردمش بیرون براش ساندویچ میخریدم. اما وقتی تیمور می‌فهمید که پولامو بهش ندادم وخرج کردم کلی کتک میخوردم. پسراش هم مثل خودش بودن با من مثل غلام زر خرید رفتار میکردن و باید کارهاشون رو انجام می‌دادم. خواهرمم روزها باید می‌شست لباسهاشون رو می‌شست و کار های خونه انجام می‌داد و کلی ازش کار می‌کشیدن.