Γ•🌻🌤 عشق‌‌از‌سراێ‌این‌دل‌من‌پا‌نمیشود مجنـــون‌دلش‌به‌جز‌سوێ‌لیلا‌نمیشود بالای‌تخت‌یوسف‌ڪنعان‌نوشته‌اند هریوسفے‌ڪه‌یوسف‌زهــرا‌نمیشود..🖐🏼♥️ #اݪسلام‌علیڪ‌یا‌بقیة‌اللھ..🦋 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💚اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج #سربازان امام زمان #نشرمطالب_صدقه_جاریه_است 🍃🍃┅🌺 🍃┅─╮ @masirrbehesht ╰─┅🍃🌺 🍃🍃

#داعش ۳ گفتم طلاق میخوام بهم سیلی زد و گفت محاله و طلاقت نمیدم گفت ی بار دیگه بگی طلاق خونت رو حلال میکنم من همینم و توام‌ باید بپذیری شب و روزم شده بود گریه تا اینکه ی روز اومد و باهام اتمام حجت کرد گفت اگر وقتی برگشتم اینجوری کنی اوضاع و برات بدتر میکنم من دوست دارم و بخاطر اینکه نمیخوام بری تو گروه دارم عذاب میکشم پس تو باید جبران کنی وقتی برگشتم سرحال باش و حواست باشه به وظایف همسریت برسی من نمیخوام اینجا همش ماتم سرا باشه از خونه رفت همون شب فکر خودکشی به سرم زد از این گروه چیزهای خوبی نشنیده بودم دنبال ی راه خوب برای خود کشی میگشتم نصفه شب بود که مادرشوهرم اومد پیشم و گفت میدونم نمیخوای اینجا باشی مدارکت رو بردار و برو ولی تا صبح وقت داری خودتو برسونی کلانتری، ی کیف مدارک گذاشت

☝️نماز کافی نیست ...! #حجت‌الاسلام_عالی

🌹آیت الله بهجت: 🌱طوری زندگی کنید که وقتی عمر تمام شد و ملک الموت آمد،از گذشته خود پشیمان نباشید و افسوس گذشته را نخورید.

کلیپ 🕊 اشعار هجوم به خانه وحی🕊 میان شعله🔥🔥🔥 دعایش ظهور مهدی بود...🌥 #اللهم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج

سخنرانی حاج آقا دانشمند🎤 موضوع: خدا با من است ‌‌‌‌‌‌‌‌

الهم عجل لولیک فرج ذکر مشکل گشا سخنران استاد دانشمند 🌹 🍃🍂 ‌‌‌‌

کجاپیداکنم‌مرهم‌برای‌دردهایی..؛ که‌نداردالتیامی‌جز‌نگاه‌مهربان‌تو #امام_رضا_جانم☀️

آخرین پناه... در گیر و دار دنیا اگر سردرگمی، این روایت کمکت میکنه #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚

⭕️کنترل شهوت جنسی 🎙استاد مسعود عالی ‌‌‌🪴‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌

✍پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله : به مردم آزار نرسان، كه بى آزارى صدقه اى است كه براى خودت مى پردازى. كُفَّ أذاكَ عنِ النّاسِ ؛ فإنّهُ صَدَقةٌ تَصّدَّقُ بها عَلى نَفْسِكَ . 📚بحارالأنوار؛ ج ۷۵ ؛ ص۵۴

#داعش ۴ جلوم و گفت اینارم نمیدی به کسی جز مامورای اطلاعات فهمیدی؟ اگر گیر بیافتی میکشنت پس پاشو و برو این اولین و اخرین فرصتی هست که خودتو نجات بدی و وجدان منو اروم کنی من نمیدونم چه کار بدی کردم که بچه هام افتادن تو این راه ی شیشه اب بهم داد و راه افتادم تا میتونستم دوییدم ی وقتا میخوردم زمین ولی باز بلند میشدم تو بیابون سگ بود یکی دوتاشون دنبالم کردن که با سنگ بهشون حمله کردم سرتا پام خونی و خاکی بود عین ده کیلومتر و باید میدوییدم ی وقتا پاهام فلج میشد و چند دقیقه مینشستم ولی باز از ترس مرگ بلند میشدم و میدوییدم تا بالاخره رسیدم به کلانتری وقتی رسیدم نمیتونستم راه برم جلوی در افتادم دوتا سرباز منو بردن داخل و گفتم از داعش فرار کردم فوری مامورای اطلاعات رسیدن کیف مدارک رو دادم بهشون