▪️🍃🌹🍃▪️ 🇵🇸🇮🇷🇾🇪سخنان مهم مرحوم آیت‌الله آقا مرتضی تهرانی رحمه الله علیه درباره یمن و ارتباط آن با ظهور حضرت بقیه الله(عج) #امام_زمان #اللھم‌عجل‌لولیڪ‌الفࢪج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🥀 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen

🔹🍃🌹🍃🔹 ﷽ ✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃 🍃🌹🍃ـــــــــــــــــــــــ 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 #امام_حسین علیه السلام #سلام_امام_زمانم #امام_زمان عجل الله #سلام‌صبح‌بخیر 🔹🍃🌹🍃🔹

🥀شهیدانه ✦🌺❥🥀🕊❥🌺✦ 🔸️اجازه نمی داد پشت سر کسی حرف بزنیم.. 🌹شهید سید مجتبی علمدار ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊 #رفیق_شهیدم #شهید #شادی_روح_شهدا_صلوات

#بی‌تابی 3 صدای باز شدن در اتاق تو گوشم پیچید و بعد و بلافاصله روشنایی که به چشمام برخورد کرد. برادرم نیما همراه با سینی غذا به داخل اومد پرده‌های اتاق رو کشیده بودم همه جا تاریک تاریک بود و صورتم خیس اشک. جلوتر اومد و با لحن معترضانی گفت_ این چه وضعیه اسما ؟ چرا پرده رو کشیدی؟ سینی غذا رو روی زمین گذاشت و سپس به سمت پرده‌ها رفت و پرده‌ها رو کنار زد نور به داخل اتاق هجوم آورد تنها چیزی که دلم می‌خواست مردن بود‌.. مرگ بود.. دلم می‌خواست برم پیش مادر عزیزم.. چون دیگه هیچ چیز باارزشی تو این دنیا نداشتم . نیما سینی غذا را دوباره برداشت و کنار من اومد نزدیکتر شد و نشست با چشمای اشکی بهش خیره شدم به آرومی لب زدم _ تو رو خدا اگه میشه تنهام بزار نیما! ادامه دارد. کپی حرام.

#بی‌تابی 4 شاکی گفت_بس کن دیگه خودتو کشتی اسما! می‌خوای چیکار کنی با خودت؟ فکر می‌کنی مامان راضی از اینکه خودت تو اتاق زندونی کنی و از زندگیت جا بمونی چرا به فکر درسات نیستی ؟ هفته دیگه امتحانات شروع میشن می‌خوای چیکار کنی ؟ صدام از شدت گریه می‌لرزید_ من هیچی نمی‌خوام من فقط مامانمو می‌خوام نیما! عصبی داد زد_ فکر می‌کنی ما دلتنگ مامان نیستیم! مامان منم بود منم دلتنگشم اما کاری از دست ما بر نمیاد مامان مُرده اسما !مامان مُرده و دیگه نمیاد پیشمون . اشکام همون تو سرازیر شدن سرم رو تند تند به اطراف تکون می‌دادم با گریه گفتم _نیما تو رو خدا بسه دیگه بسه حالم خوب نیست بس کن. سینی غذا رو به سمتم آورد _خواهری تو رو خدا درکت می‌کنم تو مامانو خیلی دوست داشتی اما مامانم الان راضی نیست که تو اینطوری خودتو اذیت کنی ادامه دارد. کپی حرام. ________ جبرانی دیشب خدمت شما خوبان همراه🌹

✍ پیامبر خدا صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله: سعادتمند حقیقى کسى است که علی را در حیات او و پس از رحلتش دوست بدارد. 📚 أمالى صدوق، ص 249 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄

▪️🍃🌹🍃▪️ 🎥 چرا می‌گویند چادرت را بتکان روزی مارا بفرست؟ #فاطمیه #ایام_فاطمیه 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen

🔴 ظهور بسیار نزدیک است 😍 . 🔸️فوق‌العادست حتما ببینید و منتشر کنید اجرتون با #امام_زمان . 👈طبق روایات ما در نزدیییییک ترین لحظه به #ظهور هستیم . ⛔شیعیا.ن در #طول_تاریخ به این قدرت و هماهنگی نرسیده اند ... . خبر آمد خبری در راه است 🤩 #ظهور_نزدیک_است #منتظران_ظهور #شیعه #اتحاد #خراسانی #یمانی

استدلال زیبای علامه امینی و بی پاسخی عالم اهل تسنن

این‌ روزها در ڪُنجِ‌ خانه‌ی‌ علی نمیدانم‌ چرا... دلم‌ برای گوشه‌ گیری امام‌ حسن(ع) میگیرد! هِی‌ چشمانَش‌ را میبندد‌ و هِی‌ ماجرای‌ سیلی اشکش‌ را سرازیر میکند..!🌿 #وای‌مادرم💔 #فاطمیه🖤 🍃🌹🔸ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen

▪️🍃🌹🍃▪️ حـــلالم کـــن ...😭 این همـه درد رو طـاقت آوردی بخــاطـر علـی زمیـن خــــوردی می بینمت بهــم می ریزم 💔😭 🎼 استودیویی 🔶 بسیاردلنشین 🏴#ایام_فاطمیه 🏴#فاطمیه 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen

#بی‌تابی 5 با چشمای خیس اشک خیره به نیما بودم که ادامه داد_ خودتو اذیت نکن خواهر جون بیا یه لقمه غذا بخور چند روز اصلاً هیچی نخوردی قبل اونم که چند لقمه به زور عمه می‌خوردی! تو رو خدا خواهر ببین منم دارم ناراحت میشم من و بابام اذیت می‌شیم تو دیگه این کارو نکن مرگ مامان به اندازه کافی ما را شوکه کرده تو دیگه ناراحتمون نکن خواهری ! دلم برای نیما سوخت من خیلی مامانو دوست داشتم ولی الان داشتم خودخواهی می‌کردم دستمو به سمت صورتم بردم و اشکامو پاک کردم به خاطر نیما سعی کردم چند لقمه‌ای بخورم اما موقع خوردن بازم اشک از چشمام میومد به یاد مامانم که می افتام گریه امونم رو می‌برید . نیما کنارم بود تا غذامو کامل بخورم اما از گلوم پایین نمی‌رفت. دیگه هیچ غذایی برام لذت نداشت بعد مرگ مامان دیگه نمی‌تونستم دستپخت هیچ کسی بخورم‌.نیما که از اتاق بیرون رفت درو قفل کردم بازم رفتم زیر پتو گریه کردم دلتنگی امونمو بریده بود . خدایا چی می‌شد که یه بار دیگه مامانمو بغل کنم . خدایا فقط یک بار نیمه‌های شب بود که از جام بلند شدم نگاهی به ساعت انداختم ساعت لعنتیم نمی‌رفت! امان از این شبا که کارم شده بود فقط گریه کردن! می‌خواستم از دست خودم خلاص بشم می‌خواستم برم پیش مامانم دستمو به سمت کیفم بردم قرصا رو تو مشتم ریختم و با گریه نزدیک دهانم بردم ادامه دارد. کپی حرام.