#وقایع_کربلا
🏴 #بااسراازڪربلاتامدینھ 🏴
گفتگوی امام`سجاد با پیرمرد شامی
🔹 موقع عبور اسرا از کوچه های شام پیرمردى آمد و به زنان و خاندان امام حسین علیه السلام نزدیک شد و گفت: ستایش، خدایى را که شما را کشت و هلاکتان کرد و کشور را از [شرّ] مردان شما، آسوده نمود و شما را در اختیار امیر مؤمنان نهاد!
🔸امام زین العابدین علیه السلام به او فرمود: «اى پیرمرد! آیا #قرآن خوانده اى؟».
🔹گفت: آرى.
🔸فرمود: «آیا آیه: «بگو: بر آن (رسالت)، اجرى، جز مهرورزى با نزدیکانم از شما نمى طلبم» را خوانده اى؟».
🔹پیرمرد گفت: آن را خوانده ام.
🔻امام علیه السلام به او فرمود: «اى پیرمرد! آن نزدیکان، ما هستیم.
🔸آیا در سوره بنى اسرائیل خوانده اى: «و حق نزدیکان را به آنها بده»؟».
🔹پیرمرد گفت: آن را خوانده ام.
🔻امام زین العابدین علیه السلام فرمود: «اى پیرمرد! آن نزدیکان، ما هستیم.
🔸آیا این آیه را خوانده اى: «و بدانید که یک پنجم آنچه به دست مى آورید، براى خداوند، پیامبر و نزدیکان است»؟».
🔹گفت: آرى.
🔻فرمود: «اى پیرمرد! آن نزدیکان، ما هستیم.
🔸 آیا این آیه را خوانده اى: «خداوند، اراده آن دارد که آلودگى راى تنها از شما اهل بیت بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند»؟».
🔹پیرمرد گفت: آن را خوانده ام.
🔻امام علیه السلام فرمود: «ما آن اهل بیت هستیم و خداوند، آیه طهارت را مخصوص ما کرده است، اى پیرمرد!».
🔹پیرمرد، خاموش گشت و از گفته خویش، پشیمان شد و گفت: تو را به خدا، شما آنان هستید؟
🔸زین العابدین علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، بدون شک، ما همانها هستیم و به حقّ جدّمان پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، ما همانها هستیم».
🔹پیرمرد گریست و عمامه اش را پرت کرد و سپس سرش را به سوى آسمان، بلند کرد و گفت: خدایا! من از دشمن خاندان محمّد جن باشد یا انس، به تو پناه مى برم.
روزگارى دراز، قرآن را خوانده ام؛ امّا تا امروز، به این، پى نبرده بودم.
🔹 و سپس گفت: آیا مىتوانم توبه کنم؟
🔸زین العابدین علیه السلام به او فرمود: «آرى. اگر به سوى خدا باز گردى، خدا هم به سوى تو باز مى گردد و تو با ما خواهى بود».
🔹پیرمرد گفت: من توبه کارم.
ماجراى پیرمرد به یزید بن معاویه رسید و فرمان داد او را بکُشند.
📚 منابع:
الملهوف: ص ۲۱۱،
بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۱۲۹
الفتوح: ج ۵ ص ۱۲۹،
مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج ۲ ص ۶
@masjed_128