💠 برگزاری کلاس خیاطی توسط سرکار خانم ناجی 《کلاس خیاطی روز های سه‌شنبه از ساعت ١٧:٣٠ الی ١٩:٣٠ در پایگاه بسیج انصارالخامنه ای برگزار میگردد》 #جوانه_های_صالحین #پایگاه_بسیج_انصار_الخامنه_ای #حوزه_یک_حضرت_فاطمه #ناحیه_مقاومت_بسیج_امیرالمؤمنین_علیه_السلام_شهریار ●--------•°🕯🖤🕯°•--------● @masjed_hajhasan ●--------•°🕯🖤🕯°•--------●

🔶 تربیت دینی حلقه های صالحین ● حلقه قرآنی با موضوع مترجمی قرآن کریم به همراه حفظ و تفسیر سوره فجر سرگروه :سرکارخانم حفیظی"جلسه شانزدهم " (حلقه های قرآنی روز های پنجشنبه ساعت ۹ الی ۱۰:۳۰ صبح در پایگاه بسیج انصارالخامنه ای برگزار می گردد) #پایگاه_بسیج_انصار_الخامنه_ای #حوزه_یک_حضرت_فاطمه #ناحیه_مقاومت_بسیج_امیرالمؤمنین_علیه_السلام_شهریار ●--------•°🕯🖤🕯°•--------● @masjed_hajhasan ●--------•°🕯🖤🕯°•--------●

🌸 کارگاه مهارت‌های زندگی ویژه دختران سخنران :سرکار خانم اکرامی #پایگاه_بسیج_انصار_الخامنه_ای #حوزه_یک_حضرت_فاطمه #ناحیه_مقاومت_بسیج_امیرالمؤمنین_علیه_السلام_شهریار ●--------•°🕯🖤🕯°•--------● @masjed_hajhasan ●--------•°🕯🖤🕯°•--------●

#جوانه_های_صالحین 🌸 برگزاری کلاس آموزش زبان انگلیسی توسط سرکارخانم حسینی #پایگاه_بسیج_انصار_الخامنه_ای #حوزه_یک_حضرت_فاطمه #ناحیه_مقاومت_بسیج_امیرالمؤمنین_علیه_السلام_شهریار ●--------•°🕯🖤🕯°•--------● @masjed_hajhasan ●--------•°🕯🖤🕯°•--------●

♦️برگزاری کارگاه سبک زندگی مهدوی با سخنرانی سرکار خانم سهرابی #سه_شنبه_های_مهدوی #پایگاه_بسیج_انصار_الخامنه_ای #حوزه_یک_حضرت_فاطمه #ناحیه_مقاومت_بسیج_امیرالمؤمنین_علیه_السلام_شهریار ●--------•°🕯🖤🕯°•--------● @masjed_hajhasan ●--------•°🕯🖤🕯°•--------●

#جوانه_های_صالحین ♦️برگزاری کلاس گلدوزی روزهای سه‌شنبه از ساعت ۱۷:۳۰ الی ۱۹:٣٠ #پایگاه_بسیج_انصار_الخامنه_ای #حوزه_یک_حضرت_فاطمه #ناحیه_مقاومت_بسیج_امیرالمؤمنین_علیه_السلام_شهریار ●--------•°🕯🖤🕯°•--------● @masjed_hajhasan ●--------•°🕯🖤🕯°•--------●

♦️ مهد مناسبتی به همراه شعر و نقاشی برای کودکان حاضر در مسجد حاج حسن #پایگاه_بسیج_انصار_الخامنه_ای #حوزه_یک_حضرت_فاطمه #ناحیه_مقاومت_بسیج_امیرالمؤمنین_علیه_السلام_شهریار ●--------•°🕯🖤🕯°•--------● @masjed_hajhasan ●--------•°🕯🖤🕯°•--------●

#جوانه_های_صالحین ♦️ کلاس آموزش دوخت سرویس آشپزخانه توسط سرکارخانم زمانی سه‌شنبه ها از ساعت ١٠ صبح #پایگاه_بسیج_انصار_الخامنه_ای #حوزه_یک_حضرت_فاطمه #ناحیه_مقاومت_بسیج_امیرالمؤمنین_علیه_السلام_شهریار ●--------•°🕯🖤🕯°•--------● @masjed_hajhasan ●--------•°🕯🖤🕯°•--------●

#شهید_شاخص_سال١۴٠٠ شهیده دکتر شیرین روحانی راد تاریخ تولد: 1346 محل تولد: پاکدشت رشته ومدرک تحصیلی: دکترا- پزشکی تاریخ شهادت: 28/12/98 محل شهادت: بیمارستان مسیح دانشوری مسئولیت: پزشک متخصص بیمارستان شهدای پاکدشت و دو مرکز درمانی دیگر در پاکدشت وشریف آباد نکات بارز و برجسته: -ولایتمدار- سختکوش و ایثارگر_کمک به محرومین ومراقبت از افراد بی بضاعت هدف بزرگش بود -تلاش در راه علم ودانش-دارای مقامات علمی اخذ دکتری از دانشگاه شهید بهشتی -حمایت و محبت ویژه به پدر ومادر و خانواده محور -شهید مدافع سلامت -مردمدارو پیشگام در فعالیت های خیریه اجتماعی -هیچ زمانی بیمارستان را در شرایط کرونایی رها نکردند حتی درایام غیر شیفت -با وجود سرم در دست به ویزیت بیماران وسرکشی از بخشهای بیمارستان می پرداختند پدر شهیده می گوید: (شیرین در زندگی به همه ما یاد داد که هرچه بخواهی همان می شود). او از من که پدرش بودم سخت تر بود. سالها در استانداری میناب بندرعباس کارمند بودم باوجود اینکه اصالت من پاکدشتی است و پدرومادرم ساکن پاکدشت بودند، در تمام سال ها حواسم علاوه برخانواده به تحصیل فرزندانم هم بود. اما شیرین فرصت نمی داد که به او سخت گرفت او خودش برخودش سخت گیر ترازما بود.شیرین چندسال معلم بود اما یک لحظه فکر پزشک شدن واینطور خدمت کردن را مردم اورا رها نکرد. تدریس می کرد وخودش را برای کنکور پزشکی آماده می کرد.چندسال پشت کنکور ماند تاپزشکی قبول شد.شیرین این چندسال اخیر که من و مادرش پیرتر شده بودیم انگارشده بود پدر ومادر ما. فکرش را بکنید پدرومادری برای پدر و مادرش شده بود این دختر. ⬇️⬇️⬇️

پزشکی در جانش ریشه داشت هما روحانی راد خواهر شیره به شیره دکتر شیرین که فقط 11 ماه از او کوچکتر است ودوره کودکی ونوجوانی را لحظه به لحظه با دکتر شیرین گذرانده انگیزه پزشک شدن شیرین را چیز دیگری می داند.عشق به پزشکی از یکجایی دردل شیرین به وجود آمد که من شاهد آن بودم. وقتی 5ساله بود ومن 4 ساله از شهر میناب آمده بودیم به پاکدشت شهرآبای واجدادمان. پدرم کارمند وزارت کشور بود چندسالی به شهر میناب منتقل شده بود وحالا تابستان بود وما آمده پاکدشت وبا بچه های قدو نیم قد فامیل کنار مسیل بزرگ سیمانی آب بازی می کردیم ارتفاع دیواره این مسیل که آن روز کم شده بود حدود سه متری می شد همانطور که آن اطراف بازی می کردیم یکی از بچه ها شیرین را به داخل مسیل پرتاب کرد هنوز صدای برخورد بدن شیرین درآب کم عمق در گوشم مثل پتک صدا می دهد لب و دهان وزبان شیرین پاره شد و دندان هایش خورد شد. هیچ بیمارستانی اورا پذیرش نمی کرد با هزار بدبختی وخواهش یکی از پزشکان قبول کرد که اورا ببیند. زبان و لب و دهان شیرین را آن روز به سختی بخیه کردند. شیرین چند ماهی به سختی غذا می خورد و در همان عالم کودکی و در خیال خود همیشه از پزشکی که او را مداوا کرده بود تشکر می کرد. این اولین جرقه عشق او به شغل پزشکی بود. دیپلم که گرفتیم با هم معلم شدیم ، اما او خودش را برای رشته پزشکی آماده می کرد بالاخره قبول شد. سر سختی او از همان دوران زبانزد بود. ⬇️⬇️⬇️