هدایت شده از کانال گیف مذهبی
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
⬅️ وقایع روز سوم #مـحــرم🚩
عمر بن سعد یک روز پس از ورود امام
به سرزمین كربلا یعنی روز سوم محرم با
چهار هزار سپاهی از اهل كوفه وارد كربلا شد
امام حسین علیهالسلام قسمتی از زمین
كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع میشد را
از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم
خریداری كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را
برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را
تا سه روز میهمان كنند
در این روز عمر بن سعد مردی بنام
كثیر بن عبدالله كه مرد گستاخی بود را نزد
امام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند
كثیر بن عبدالله به عمر بن سعد گفت
اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را
به قتل برسانم
ولی عمر نپذیرفت و گفت
فعلاً چنین قصدی نداریم
هنگامی كه وی نزدیک خیمهها رسید
ابو ثمامه صیداوی همان مردی كه
ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد
و حضرت او را دعا كرد
نزد امام حسین علیهالسلام بود
همین كه او را دید رو به امام عرض كرد
این شخص كه میآید
بدترین مردم روی زمین است
پس سراسیمه جلو آمد و گفت
شمشیرت را بگذار و نزد
امام حسین علیهالسلام برو
گفت هرگز چنین نمیكنم
ابوثمامه گفت پس دست من
روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ كنی
گفت هرگز
ابوثمامه گفت پیغامت را به من بسپار
تا برای امام ببرم تو مرد زشتكاری هستی
و من نمیگذارم بر امام وارد شوی
او قبول نكرد برگشت و ماجرا را برای
ابن سعد بازگو كرد سرانجام عمر بن سعد
با فرستادن پیكی دیگر از امام پرسید
برای چه به اینجا آمدهای
حضرت در جواب فرمود
مردم كوفه مرا دعوت كردهاند و پیمان
بستهاند بسوی كوفه میروم
و اگر خوش ندارید بازمیگردم
عمر سعد فرموده امام را به ابن زیاد نوشت
ابن زیاد بعد از خواندن نامه گفت:
اکنون که چنگال ما به او «حسین علیهالسلام»
بند شده امید نجات دارد و هنگام خلاصی نیست
سپس به عمر بن سعد نوشت به حسین
پیشنهاد کن خودش و تمام یارانش با یزید
بیعت کنند تا در مورد آنها تصمیم گیری کنیم
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
📗ارشاد، شیخ مفید، جلد۲، صفحه۸۴
📘مستدرک الوسائل، جلد۱۴، صفحه۶۱
📕مجمع البحرین، جلد۵، صفحه۴۶۱
📒تاریخ طبری، جلد۵، صفحه۴۱۰
📓در کربلا چه گذشت
📕تألیف مرحوم شیخ عباس قمی
🔴گیف مذهبی
https://t.me/gifemazhabi
هدایت شده از کانال گیف مذهبی
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
بعد از کـ🚩ــربلا چه گذشت 2⃣
❶ دفن شهدای کربلا
روز دفن بدنهای مطهر حضرت سیدالشهداء
علیهالسلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت
به یاری جمعی از بنیاسد و با راهنمایی
و نظارت امام سجاد علیهالسلام
که به صورت معجزه به کربلا برگشته بود
تا اجساد را شناسایی و دفن کنند
در کربلا صورت گرفت[1]
❷ ورود اهل بیت به کوفه
روز دوازدهم روز ورود اهل بیت علیهم
السلام با حالت اسارت به کوفه است
چون اسرا را وارد کوفه کردند ابن زیاد
دستور داد تمام مردم شهر در قصر اجتماع کنند
در این روز ابن زیاد فرمان داد که احدی
حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید
و ده هزار سوار و پیاده بر تمام کوچهها
و بازارها موکل گردانید که احدی از شیعیان
امیرالمؤمنین حرکتی نکند
سپس فرمان داد سرهایی را که در کوفه بود
برگردانند و در پیش روی اهل بیت حرکت دهند
و با هم وارد شهر کرده در کوی و بازار بگردانند
مردم با دیدن حالت زار ذریّه پیامبر و
سرهای بر نیزه و بانوان و مخدرات در
هودجهای بدون پوشش صدا به گریه
بلند نمودند
زینب کبری ام کلثوم فاطمه بنت الحسین
و امام زین العابدین علیهم السلام
به ترتیب با جگرهای سوزان و قلوب دردناک
ایراد خطبه نمودند که عدهای از لشکر
با دیدن این اوضاع از کرده خود
پشیمان شدند[2]
سر حسین ابن علی علیهالسلام در داخل
سپر کنار ابن زیاد قرار داشت با چوب بر
لب و دندان اباعبدالله میزد و میخندید
زید ابن ارقم که از صحابه رسول خدا بود
وقتی مشاهده کرد ابن زیاد ضربات خود را
مانند باران بر لب و دندان اباعبدالله
وارد میکند
صدا زد ابن زیاد چوب را از لبان حسین
بردار که بخدا قسم مکرر دیدم رسول خدا
این لبها را میبوسید سپس شروع به
گریستن کرد
ابن زیاد گفت خدا همواره چشمانت را
بگریاند که برای پیروزی خدا گریه میکنی
اگر نبود که پیر و خرفت شده و عقلت را
از دست دادهای میدادم همین الآن سرت را
از بدنت جدا کنند
زید گفت پسر زیاد با امانت رسول خدا
چه کردی سپس از مجلس خارج شد
و گفت: شما مردم عرب از امروز همگی برده
خواهید بود که پسر پیغمبر خدا را کشتید
و پسر مرجانه را امیر خود قرار دادید
تا نزدیکان شما را بکشد
حضرت زینب سلام الله علیها در گوشهای
از مجلس ابن زیاد نشست زنان و کنیزان
اطرافش را گرفتند
ابن زیاد سه بار پرسید این زن که این
چنین گوشهنشینی اختیار کرده کیست
کسی جواب او را نداد تا اینکه یکی از زنان
گفت این زینب دختر فاطمه دختر رسول
خداست
این بار ابن زیاد با شماتت گفت
خدا را سپاس که شما را کشت
و حرکتتان را باطل گردانید
زینب کبری فرمود: خدا را حمد میکنم
که به وسیله پیامبرش ما را گرامی داشت
و از پلیدیها پاک ساخت
همانا فاسق رسوا میشود و فاجر دروغ
میگوید و او غیر از ماست پسر مرجانه
ابن زیاد گفت دیدی خدا با برادرت چه کرد
حضرت زینب فرمود من جز زیبائی و خوبی
چیزی ندیدم، اینها جماعتی بودند که خدا
شهادت را بر ایشان مقدر کرده بود
و به قتلگاه آمدند
و روزی خدا میان تو و ایشان را جمع میکند
و با تو مخامصه میکنند
آنگاه خواهی دید که پیروز کیست
مادرت به عزایت بنشیند پسر مرجانه
ابن زیاد از نحوه پاسخگویی حضرت زینب
به خشم آمد و خواست او را بکشد
عمروبن حریث گفت
این زن از مصیبت نزدیکانش ناراحت است
و نباید او را مواخذه کرد
سپس ابن زیاد نگاهی به اُسرا انداخت
و امام زین العابدین را دید و پرسید
کیست این
گفتند علی ابن الحسین
ابن زیاد گفت مگر خدا علی ابن الحسین را
در کربلا نکشت
امام سجاد فرمود برادر دیگری داشتم
به اسم علی که شما او را کشتید
ابن زیاد با وقاحت فریاد کشید
نه خدا او را کشت
امام سجاد فرمود آری خدا جان هر کس را
هنگام مرگ میگیرد و هیچکس نمیمیرد
مگر به اذن او
جسارت و حاضر جوابی امام
خشم ابن زیاد را برانگیخت و فریاد زد
تو را چنین جرأت است که جواب مرا میدهی
جلاد نفسش را بگیر
حضرت زینب با شنیدن این سخن از جا
پرید و امام سجاد را در بغل گرفت و گفت
پسر مرجانه! خونهایی که از ما ریختی
کافی نیست برایت
غیر از این جوان چه کسی را برای ما
باقی گذاشتی
اگر میخواهی او را بکشی اول مرا بکش
ابن زیاد نانجیب شرمنده شد
و با تعجب گفت: چه خویشاوندی عمیقی
براستی حاضر است با او کشته شود
❸ روز شهادت امام سجاد علیهالسلام
بنابر قولی در این روز در سال ۹۴ هجری
در سن ۵۷ سالگی واقع شده است
و قول دیگر ۲۵ محرم است
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍منابع:
[1]تذکرة الشهداء صفحه۴۴۵،۴۴۷
[2]لهوف، صفحه ۲۰۰
📕بحارالانوار جلد۴۵ صفحه۱۱۴
📘ارشاد القلوب صفحه۲۲۸
📓طبری ۳۷۱/۱
📗نفس المهموم صفحه۴۰۴
📙کامل ۸۱/۴
🔴گیف مذهبی
https://t.me/gifemazhabi
هدایت شده از کانال گیف مذهبی
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
⬅️ وقایع روز نهم #مـحــرم🚩
در روز نهم محرم تاسوعای حسینی
شمر بن ذی الجوشن با نامهای که از عبیدالله
داشت از «نُخیله» که لشكرگاه و پادگان
كوفه بود با شتاب بیرون آمد
و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم
وارد كربلا شد و نامه عبیدالله را برای
عمر بن سعد قرائت كرد
ابن سعد به شمر گفت:
وای بر تو، خدا خانهات را خراب كند
چه پیام زشت و ننگینی برای من آوردهای
به خدا قسم تو عبیدالله را از قبول آنچه
من برای او نوشته بودم بازداشتی
و كار را خراب كردی
شمر که با قصد جنگ وارد كربلا شده بود
از عبیدالله بن زیاد امان نامهای
برای خواهر زادگان خود و از جمله
حضرت عباس علیهالسلام گرفته بود
که در این روز امان نامه را بر آن حضرت
عرضه كرد و ایشان نپذیرفت
شمر نزدیک خیمههای امام حسین آمد
و عباس، عبدالله، جعفر و عثمان
فرزندان امام علی علیهالسلام که مادرشان
ام البنین علیهاالسلام بود را طلبید
آنها به درخواست امام حسین بیرون آمدند
شمر گفت: از عبیدالله برایتان امان گرفتهام
آنها همگی گفتند:
خدا تو را و امان تو را لعنت كند
ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر
امان نداشته باشد؟!
در این روز اعلان جنگ شد که حضرت عباس
علیهالسلام امام علیهالسلام را باخبر كرد
امام حسین علیهالسلام فرمود:
ای عباس! جانم فدای تو باد
اگر میتوانی آنها را متقاعد كن که جنگ را تا
فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند
تا ما با خدای خود راز و نیاز كنیم
و به درگاهش نماز بگذاریم
خدای متعال میداند که من بخاطر او
نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم
حضرت عباس علیهالسلام نزد سپاهیان
دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست
عمر بن سعد در مؤافقت با این درخواست
تردید داشت، سرانجام از لشكریان خود
پرسید که چه باید كرد؟
عمرو بن حجاج گفت: سبحان الله
اگر اهل دیلم و كفار از تو چنین تقاضایی
میكردند سزاوار بود که با آنها مؤافقت كنی
عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس آمد
و گفت: ما به شما تا فردا مهلت میدهیم
اگر تسلیم شدید شما را به عبیدالله میسپاریم
وگرنه دست از شما بر نخواهیم داشت
✍ منابع:
↲ارشاد شیخ مفید، جلد۲،صفحه۸۹،۹۱
↲انساب الاشراف، جلد۳،صفحه۱۸۴
↲الملهوف، صفحه۳۸
🔴گیف مذهبی
https://t.me/gifemazhabi
هدایت شده از کانال گیف مذهبی
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
بعد از کـ🚩ــربلا چه گذشت 2⃣
❶ دفن شهدای کربلا
روز دفن بدنهای مطهر حضرت سیدالشهداء
علیهالسلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت
به یاری جمعی از بنیاسد و با راهنمایی
و نظارت امام سجاد علیهالسلام
که به صورت معجزه به کربلا برگشته بود
تا اجساد را شناسایی و دفن کنند
در کربلا صورت گرفت[1]
❷ ورود اهل بیت به کوفه
روز دوازدهم روز ورود اهل بیت علیهم
السلام با حالت اسارت به کوفه است
چون اسرا را وارد کوفه کردند ابن زیاد
دستور داد تمام مردم شهر در قصر اجتماع کنند
در این روز ابن زیاد فرمان داد که احدی
حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید
و ده هزار سوار و پیاده بر تمام کوچهها
و بازارها موکل گردانید که احدی از شیعیان
امیرالمؤمنین حرکتی نکند
سپس فرمان داد سرهایی را که در کوفه بود
برگردانند و در پیش روی اهل بیت حرکت دهند
و با هم وارد شهر کرده در کوی و بازار بگردانند
مردم با دیدن حالت زار ذریّه پیامبر و
سرهای بر نیزه و بانوان و مخدرات در
هودجهای بدون پوشش صدا به گریه
بلند نمودند
زینب کبری ام کلثوم فاطمه بنت الحسین
و امام زین العابدین علیهم السلام
به ترتیب با جگرهای سوزان و قلوب دردناک
ایراد خطبه نمودند که عدهای از لشکر
با دیدن این اوضاع از کرده خود
پشیمان شدند[2]
سر حسین ابن علی علیهالسلام در داخل
سپر کنار ابن زیاد قرار داشت با چوب بر
لب و دندان اباعبدالله میزد و میخندید
زید ابن ارقم که از صحابه رسول خدا بود
وقتی مشاهده کرد ابن زیاد ضربات خود را
مانند باران بر لب و دندان اباعبدالله
وارد میکند
صدا زد ابن زیاد چوب را از لبان حسین
بردار که بخدا قسم مکرر دیدم رسول خدا
این لبها را میبوسید سپس شروع به
گریستن کرد
ابن زیاد گفت خدا همواره چشمانت را
بگریاند که برای پیروزی خدا گریه میکنی
اگر نبود که پیر و خرفت شده و عقلت را
از دست دادهای میدادم همین الآن سرت را
از بدنت جدا کنند
زید گفت پسر زیاد با امانت رسول خدا
چه کردی سپس از مجلس خارج شد
و گفت: شما مردم عرب از امروز همگی برده
خواهید بود که پسر پیغمبر خدا را کشتید
و پسر مرجانه را امیر خود قرار دادید
تا نزدیکان شما را بکشد
حضرت زینب سلام الله علیها در گوشهای
از مجلس ابن زیاد نشست زنان و کنیزان
اطرافش را گرفتند
ابن زیاد سه بار پرسید این زن که این
چنین گوشهنشینی اختیار کرده کیست
کسی جواب او را نداد تا اینکه یکی از زنان
گفت این زینب دختر فاطمه دختر رسول
خداست
این بار ابن زیاد با شماتت گفت
خدا را سپاس که شما را کشت
و حرکتتان را باطل گردانید
زینب کبری فرمود: خدا را حمد میکنم
که به وسیله پیامبرش ما را گرامی داشت
و از پلیدیها پاک ساخت
همانا فاسق رسوا میشود و فاجر دروغ
میگوید و او غیر از ماست پسر مرجانه
ابن زیاد گفت دیدی خدا با برادرت چه کرد
حضرت زینب فرمود من جز زیبائی و خوبی
چیزی ندیدم، اینها جماعتی بودند که خدا
شهادت را بر ایشان مقدر کرده بود
و به قتلگاه آمدند
و روزی خدا میان تو و ایشان را جمع میکند
و با تو مخامصه میکنند
آنگاه خواهی دید که پیروز کیست
مادرت به عزایت بنشیند پسر مرجانه
ابن زیاد از نحوه پاسخگویی حضرت زینب
به خشم آمد و خواست او را بکشد
عمروبن حریث گفت
این زن از مصیبت نزدیکانش ناراحت است
و نباید او را مواخذه کرد
سپس ابن زیاد نگاهی به اُسرا انداخت
و امام زین العابدین را دید و پرسید
کیست این
گفتند علی ابن الحسین
ابن زیاد گفت مگر خدا علی ابن الحسین را
در کربلا نکشت
امام سجاد فرمود برادر دیگری داشتم
به اسم علی که شما او را کشتید
ابن زیاد با وقاحت فریاد کشید
نه خدا او را کشت
امام سجاد فرمود آری خدا جان هر کس را
هنگام مرگ میگیرد و هیچکس نمیمیرد
مگر به اذن او
جسارت و حاضر جوابی امام
خشم ابن زیاد را برانگیخت و فریاد زد
تو را چنین جرأت است که جواب مرا میدهی
جلاد نفسش را بگیر
حضرت زینب با شنیدن این سخن از جا
پرید و امام سجاد را در بغل گرفت و گفت
پسر مرجانه! خونهایی که از ما ریختی
کافی نیست برایت
غیر از این جوان چه کسی را برای ما
باقی گذاشتی
اگر میخواهی او را بکشی اول مرا بکش
ابن زیاد نانجیب شرمنده شد
و با تعجب گفت: چه خویشاوندی عمیقی
براستی حاضر است با او کشته شود
❸ روز شهادت امام سجاد علیهالسلام
بنابر قولی در این روز در سال ۹۴ هجری
در سن ۵۷ سالگی واقع شده است
و قول دیگر ۲۵ محرم است
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍منابع:
[1]تذکرة الشهداء صفحه۴۴۵،۴۴۷
[2]لهوف، صفحه ۲۰۰
📕بحارالانوار جلد۴۵ صفحه۱۱۴
📘ارشاد القلوب صفحه۲۲۸
📓طبری ۳۷۱/۱
📗نفس المهموم صفحه۴۰۴
📙کامل ۸۱/۴
🔴گیف مذهبی
https://t.me/gifemazhabi