eitaa logo
مسجد میثم
131 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
5.9هزار ویدیو
13 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
*آقا جانم تمام ثواب این ماهم رو هرچی که هست تقدیم میکنم به پیشگاه مبارک شما ، آقا جانم به وسعت قلب کوچکم برای فرج دعا میکنم ،شاید کم باشد ولی قلب هر کس تمام دارایی اوست تمام ثواب روزه هایم و اعمالم در این ماه هدیه برای تعجیل در فرج 🤲🙏💝* 🤲
◾اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا ناصِرَة رَسُولِ الله یا خدیجة الكبري السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا زَوْجَةَ سَیّدِ الْمُرْسَلِینِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ ▪سالروز وفات همسر باوفای رسول خدا صلی اللّه علیه و آله وسلم ، ام المومنین و جدة ائمة الطاهرين، حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها تسلیت باد. *_______________________________* 🔹️
@Madahi_Zakerin424_64241256174129.mp3
زمان: حجم: 4.14M
🎧 احساسی ببخش اگه به درد تو نخوردم ببخش اگه برا تو کم گذاشتم حرف زیاد زدم تو عمرم اما حرفی در خور شأن تو نداشتم 🎤 کربلایی 💚 🤲 ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*📲 اِی کاش کِه مَن یارِ گُنَه کار نَبودَم / کربلایی جواد مقدم* ◦◦◉✿ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
12.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 * السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ عَلِيٍّ اَلْمُرْتَضَى...* 🌿سلام بر تو ای یادگار امیرالمومنین 🌿سلام بر تو و بر روزی که زمین درد کشیده را، با عدالت علوی التیام خواهی داد. 📔صحیفه مهدیه، *یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ* 🌷 ❤️ 🌥 ☀️
🔹 ۱۳ 🔻 *«اَللّهُمَ‏غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ» خدایا بدی حال ما را به خوبی صفات خودت تغییر ده.* ⁉️چه روزی بدحالی‌ها به خوشحالی تبدیل خواهد شد؟ این سؤالی است که بسیاری از افراد به دنبال پاسخ آن هستند، ولی با رجوع به فطرت خدایی انسان به این پاسخ خواهیم رسید، آن روزی بدحالی‌ها به خوشحالی مبدل خواهد شد که: ظلم و ستم، حرص و طمع، بغض و کینه و تمام صفت‌های زشت از جامعه رخت بربندد و اختلافات مرتفع شود، روزی که صفا و صمیمیت و امنیت و آرامش بر جامعه‌ها حاکم شود... 🔸 فضائل و کمالات در دولت ولی عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه تجلی عینی پیدا خواهد کرد، امیرمؤمنان علیه السلام می‌فرمایند: * «اگر قائم ما قیام کند ... کینه‌ها از سینه‌ها بیرون می‌رود».* 🔸 امام محمد باقر علیه السلام می‌فرمایند: * «هنگامی که قائم ما قیام کند، دوستی واقعی و صمیمیت حقیقی پیاده شود، کسی که نیازی داشته باشد، سر جیب برادر ایمانی‌اش رود و نیاز خود را برمی‌دارد و او هم مانعش نشود.»* 📌آری! در دولت حضرت مهدی صفا و صمیمیت و یک رنگی و برادری در جامعه حکم فرما می شود. 📚 بحارالأنوار، ج ۵۲ ، ص ۳۱۶ بحارالأنوار، ج ۵۲ ، ص ۳۷۲ 🔰ادامه دارد..‌. ‌‌🌷 ❤️ 🌥 ☀️
✅ * ‏شب قدر شبی است که بايد بين ما و امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف يک تلاقی‌ای شود؛* إن‌شاء‌الله حضرت رضايتی از ما پيدا کنند و در را به روی ما باز کنند. اگر اين در به روی ما باز شد، برکاتش آرام‌آرام در طول زندگی ما معلوم می‌شود. آیت‌الله میرباقری 🌷 ❤️ 🌥 ☀️
🌺 *نوروز روز ظهور منجی بشریت* 🌺از معلی بن خنیس روایت است که در روز *نوروز* به محضر امام صادق علیه السلام وارد شدم که ایشان فرمود: 🌺 می دانی امروز چه روزی است ؟ گفتم : فدایتان شوم ، این روز روزی است که عجم(ایرانی ها) آن را بزرگ می دارند و در آن هدیه می دهند پس حضرت فرمود : ای معلی ! روز نوروز روزی است که: ١. *الله از بندگان پیمان گرفت که او را عبادت کنند و بر او شریکی قرار ندهند.* ٢. به رسولان و حجج او ایمان آورند و به ائمه علیهم السلام ایمان آورند. ٣. اولین روزی است که خورشید در آن طلوع کرده و بادها در آن وزیدن گرفته اند و زینت زمین در این روز آفریده شده. ٤. روزی است که کشتی نوح بر کوه جودی استقرار یافت. ٥. روزی است که در آن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم امیرالمؤمنین را بر شانه هایش گذاشت تا بتهای قریش را از بالای بیت الحرام سنگ زند و بشکند و همینطور است درباره ابراهیم علیه السلام. ٦. روزی است که نبی صلی الله علیه و آله و سلم به اصحابش امر کرد که با علی علیه السلام به اسم امیرالمؤمنین بیعت کنند و در آن روز بیعت دوم واقع شد. ٧. آن روزی بود که علی علیه السلام به اهل نهروان ظفر یافت و ذوثدیه را کشت. ٨. *روزی است که قائم ما و صاحبان امر ظهور می کنند و آن روزی است که قائم ما علیه السلام بر دجال ظفر می یابد * 🌺 *نوروزی نیست مگر اینکه ما در انتظار فرج هستیم. برای اینکه آنروز، از ایام ما و ایام شیعه ی ماست که عجم(ایرانی ها) آن را حفظ کرده در حالی که شما آن را ضایع کردید* 📚 منبع: ( مستدرک ‏الوسائل ج : 6 ص : 353 ، بَابُ اسْتِحْبَابِ صَلَاةِ یوْمِ النَّیرُوزِ وَ الْغُسْلِ فِیهِ وَ الصَّوْمِ وَ لُبْسِ أَنْظَفِ الثِّیابِ وَ الطِّیبِ وَ تَعْظِیمِهِ وَ صَبِّ الْمَاءِ فِیهِ ) 🌷 ❤️ 🌥 ☀️
🌙امشب فقط تو را میخواهیم🙏 *قوم بنی اسرائیل با دعا ۱۷۰ سال ظهور پیامبرشان را جلو انداختند* 🌹یادمون باشه *شب قدر برای فرج امام زمان (عج) و برای رهاییِ مظلومین جهان که تحت شدیدترین ظلم های دشمنان انسانیت هستند دعا کنیم* 🌷 ❤️ 🌥 ☀️
11.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای که مــــــــــرا خوانده ای راه نشـــــــــــانم بده🌻 شـــــ🌙ـــــبت را زیبـــــــــــا کن با سلام بر💚امام حسین (ع) 💚 🌥 ☀️
یه داستان تکراری جیگر حال بیار بخونید حال اومد التماس دعا بسم الله الرحمن الرحیم خاطره‌ای، جذاب، شنیدنی، درس آموز از شاعر معاصر، دکتر شفیعی کدکنی، استاد نامدار ادبیات ایران و عضو هیئت دانشگاه تهران ●آخر سال تحصیلی بود، بیشتر بچه‌ها غایب بودند، یا اکثراً به شهرها و شهرستان‌های خودشان رفته و یا گرفتار کارهای عید بودند، اما استاد بدون هیچ تأخیری سرکلاس آمد و شروع به درس دادن کرد. بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از شاگردان خیلی آرام گفت: «استاد آخر سال است؛ دیگر بس است!» استاد هم دستی به سر خود کشید و عینکش را از روی چشمانش برداشت‌ و همین طور که آن را روی میز می‌گذاشت، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت. ●استاد ۵۰ ساله‌ با آن کت قهوه‌ای سوخته‌ که به تن داشت، گفت: حالا که تونستید من را از درس دادن بی‌اندازید، بگذارید خاطره‌ای را برای‌تان تعریف کنم. من حدوداً ۲۱ یا ۲۲ ساله بودم، مشهد زندگی می‌کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند، با دست‌های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست‌هایی که هر وقت آنها را می‌دیدم دلم می‌خواست ببوسم‌شان، بویشان کنم، کاری که هیچ وقت اجازه به خود ندادم با پدرم بکنم! اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام بو می‌کردم و در آخر بر لبانم می‌گذاشتم. ●استاد اکنون قدری با بغض کلماتش را جمله می‌کند. نمی‌دانم شما شاگردان هم به این پی‌برده‌اید که هر پدر و مادری بوی خاصّ خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دل‌تنگش می‌شدم از چادر کهنه سفیدی که گل‌های قرمز ریز روی آن نقش بسته بود حس می کردم. چادر را جلوی دهان و بینی‌ام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می‌کشیدم... اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها، هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم! نزدیکی‌های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار منزلمان تا برای شستن ظروف صبحانه، آب بیاورم. از پله‌ها بالا می‌آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه‌ای را شنیدم، از هر پله‌ای بالا می‌آمدم، صدا را بلندتر می‌شنیدم... ●استاد حالا خودش هم گریه می کند... پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد، می‌گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمی‌گذارد ما پیش بچه‌ها کوچک شویم! فوقش به بچه‌ها عیدی نمی‌دهیم!... اما پدر گفت: خانم! نوه‌های ما در تهران بزرگ شده‌اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما... حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه‌های پدر را از مادرم بپرسم. دست کردم توی جیبم، ۱۰۰ تومان بود؛ کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم. روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود، بوسیدم. آن سال، همه خواهر و برادرام از تهران آمدند مشهد، با بچه‌های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی با لفظ "عمو" و "دایی" خطابم می‌کردند. پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها ۱۰ تومان عیدی داد. ۱۰ تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد. اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس. بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛ رفتم. بسته‌ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد. گفتم: این چیست؟ گفت: باز کنید؛ می فهمید. باز کردم، ۹۰۰ تومان پول نقد بود! گفتم: این برای چیست؟ گفت: از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند. راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟! فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید ۱۰۰۰ تومان باشد، نه ۹۰۰ تومان! مدیر گفت: از کجا می دانی؟ کسی به شما چیزی گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین. در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می دهد. روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی! هزار تومان بوده نه نهصد تومان! آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود، که خودم رفتم از او گرفتم؛ اما دادنش یک شرط دارم... گفتم: "چه شرطی؟" گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟! گفتم: هیچ، فقط شنیده بودم که خدا ده برابر کار خیرت را به تو بر می گرداند، گمان کردم شاید درست باشد. ..! ✍ پی نوشت: آری! خداوند تبارک و تعالی در سوره انعام آیه ۱۶۰ به صراحت می فرماید: مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا؛ ترجمه: هر کس کار نیک انجام دهد، پاداش آن ده برابر است.