eitaa logo
مسجد حضرت فاطمه (سلام الله علیها)_(حاجیه خانم فاطمه)
3هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
114 فایل
کانال عمومی مسجد حضرت فاطمه سلام الله علیها-(حاجیه خانم فاطمه) قم-خیابان امامزاده ابراهیم ک 12 کانون فرهنگی هنری فاطمه الزهرا سلام الله علیها @kanoonema1400 کانال اطلاع رسانی و اخبار مسجد و محله امامزاده ابراهیم علیه السلام @masjedehazratefateme2
مشاهده در ایتا
دانلود
ﺗـامُحرم ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ... ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻨﺪ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻤﺎﻧﻢ ! ﻧﮑﻨﺪ ﺑﻐﺾِ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﺪﺕِ ﻏﻢ ﻧﻪ ﺑﺒﺎﺭﺩ ؛ ﻧﻪ ﺑﮑﺎﻫﺪ ؛ ﺍﺑﺪ ﺍﻟﺪﻫﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ... ﻧﮑﻨﺪ ﺍﺷﮏ ﻧﺮﯾﺰﻡ! ﻧﮑﻨﺪ ﮐﺮﺏ ﻭ ﺑﻼ ﺭﺍ ﻧﺪﻫـے ﺣﻀﺮﺕِ ﺍﺭﺑﺎﺏ ؟ نکند باز بمانم! ﻧﮑﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺣﺮﻡ؛ ﺍﻫﻞ ﺣﺮﻡ... ﻣﯿﺮ ﻭ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﻧﯿﺎﻣﺪ! ﻧﮑﻨﺪ ...! ﭘﺎﯼِ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺣﺮﻣﺖ ﺑﺎﺯ ﺑﻤﺎند، ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﺣﺴﺮﺕ ﻭ ﺁﻫﺶ؟! ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ... ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻨﺪ ﺩﯾﺮ ﺷﻮﺩ ﺟﺎے ﺑﻤﺎﻧﻢ ... @masjedehazratefateme
💥 *۵ داستان از شهید حسین یوسف الهی* 🔹شهید محمد حسین یوسف الهی، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود و حاج قاسم وصیت کرده بود که در کنار او دفن شود. 1️⃣ همرزم شهید: حسین به من گفته بود در کنار اروند بمان و درجه جذر و مدّ آب که روی میله ثبت می‌شود را بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد. نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط ۲۵ دقیقه. بعداً برای این فاصله زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم تا کسی متوجه خوابیدن من نشود. وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: "تو شهید نمی‌شوی". با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و باز به من گفت: چرا آن ۲۵ دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر می‌نوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود. خدا گواه است که در آن شب و در آن جا، هیچ کس جز خدا همراه من نبود!!! او از کجا میدانست!؟ 2️⃣مادر شهید: با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا. وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟ امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد! 3️⃣برادر شهید: برای پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال ۶۲ بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.از کرمان. ساعت ۱۰ شب به بیمارستان رسیدیم. با اِصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمی‌دانستیم کجا برویم. جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّدحسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله! جوان ادامه داد: حسین گفته: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا! وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین تمام سوخته ولی می‌تواند صحبت کند. اوّلین سؤال ما این بود: از کجا میدانستی که ما آمدیم؟ لبخندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم! محمّدحسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و... را گفت! 4️⃣همرزم شهید: دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنهم با لباس غوّاصی در آبها فرو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم. محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر ۴۱ ثارالله کرمان بود، موضوع را با شهید حاج قاسم سلیمانی- فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت. حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می‌شود. امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص می‌کنم. صبح روز بعد حسین را دیدم. خوشحال بود. گفتم: چه شده؟ به قرارگاه خبر دادید؟ گفت: نه. پرسیدم: چرا؟! حسین مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را. با خوشحالی گفتم: الآن کجا هستند؟ گفت: در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟ اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی‌شد. در ثانی اکبر نامزد هم داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود. اکبر در خواب گفت: که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می‌گردیم. پرسیدم: چه طور؟! گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل. من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست. وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد! 5️⃣همرزم شهید: زمستان سال ۶۴ بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد سنگر شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند. بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم. حسین به همه اشاره کرد به جز من! چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیّات والفجر ۸ محقّق شد! از این ماجراها در سینه بچّه های اطّلاعات لشکر ثارالله بسیار نهفته است. رازهایی که هیچ جا بازگو نشد... منبع: کتاب نسل سوخته
خانم ریحانه موسیوند استان لرستان شهرستان بروجرد
خانم ریحانه موسیوند استان لرستان شهرستان بروجرد
خانم کوثر جزینی زاده کانون فرهنگی هنری فاطمه الزهرا سلام الله علیها استان کرمان
عزاداری به نیابت از دوست شهیدم باتوجه به فرارسیدن ماه عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام و حضور شما در مراسمات عزاداری , یکی از شهدای عزیز را به عنوان دوست شهید خود انتخاب کنید و در ثواب تمام فعالیت های خود در ایام محرم و صفر ایشان را سهیم قرار دهید. قطعا دعای خیر این شهید بزرگوار و سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام همیشه همراهتان خواهد بود. کارهایی که شما باید انجام دهید:. ۱-ارسال نام شهید ۲-جستجوی تصویر شهید و ارسال تصویر ایشان ۳-انتخاب شهید میتواند از شهدای فامیل،دفاع مقدس،مدافعان حرم ،مدافعان سلامت و... باشد. ۴-ارسال زندگینامه ،وصیتنامه و روایتگری صوتی از خاطرات شهید ۵-با استفاده از برنامه پوسترساز میتوانید پوستری از عکس شهید به همراه گنبد امام حسین و..‌. تولید کنید.تا سه شنبه ۶-ازشب اول محرم در تمام فعالیت هایی که انجام می دهید در دفترچه یادداشت نمایید و تا پایان مرداد ارسال نمایید.اگر بتوانید تصویر آن راهم ارسال کنید بسیار عالی است. @taaseman7 مثل عزاداری،نماز،قرائت صلوات و قرآن،کمک به پدر ومادر و هرکار خوبی که این شهید بزرگوار با شما سهیم باشد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برنامه های مسجد در دهه اول محرم نماز صبح همراه با زیارت عاشورا و ذکر توسل حاج حسین عرب و سایر مداحان اهل بیت علیهم السلام نماز ظهر و عصر همراه با ذکر توسل آقای مجتبی دسترنج نماز مغرب و عشا همراه با سخنرانی حجه الاسلام و المسلمین جلالی و مداحی مداحان اهل بیت علیهم السلام لطفا حتما و حتما با ماسک تشریف بیاورید. فاصله گذاری را رعایت فرمایید. بطری اب درصورت نیاز همراه خود بیاورید. درطول مراسم ماسک را از صورت خود خارج نفرمایید. درصورت داشتن علائم بیماری به هیچ عنوان به مسجد تشریف نیاورید. برای سلامتی همه مریضان دعابفرمایید.
🏴🏴 درّ و یاقوت عاشورایی 🏴 🏴 3️⃣ 👈دو نفر همزمان قیام کردند ✔️هر دو علیه یزید ✔️هر دو از مدینه به سمت مکه!🕋 ✔️هر دو توسط سپاه بنی امیه کشته شدند(امام حسین علیه السلام در سال 61 و ابن زبیر در سال 73 ) ✔️سر هر دو به شام فرستاده شد ⁉️اما چه امری سبب شد یکی را با ذربین 🔍باید در موزه های تاریخ جست. ولی در مورد دیگری قضیه به کلی متفاوت است هر چه زمان می گذرد ماندگارتر و زنده تر می شود از یک سو آسمانیان را مبهوت خود ساخت و از سوی دیگر، حرارت و سوزی 🎇 در دل مؤمنان از خود بر جای گذاشت که هرگز سرد و خاموش نمی شود و روز به روز فروزان تر می شود. علیه السلام 🖋رمز این تفاوتِ از عرش تا فرش، یک کلمه است برای خدا قدم برداشتن، رنگ خدایی داشتن، جز او ندیدن ↙️لذا شب عاشورا با این که در مقابلش چند ده هزار دشمن قرار دارد به یاران اندکش می فرماید: هر که می خواهد برود برود من بیعتم را برداشتم ولی روز عاشورا در میدان فریاد می زند آیا کسی نیست از حریم رسول خدا دفاع کند؟ ☑️زیرا می خواهد اگر در بین یارانش کسی ذره ای تردید و شک دارد برود تا همه خالص برای خدا باشند و اثر کارشان تا قیامت بماند ☑️از طرف دیگر در پی آن است که اگر درسپاه دشمن کسی دچار غفلت شده به خود بیاید و هدایت شود و سپاه دشمن خالص در دنیا زدگی باشند. ‼️آری اخلاص، مدعی زیاد دارد اما سخت ترین کار در این عالم همین یک کلمه است. 📌لقمان حکیم: فرزندم! عملت را کن چرا که بازرس، بسیار . 🤲 اللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَ وَلِيِّك‏🤲 @masjedehazratefateme