eitaa logo
مسجد حضرت فاطمه (سلام الله علیها)_(حاجیه خانم فاطمه)
2.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2.8هزار ویدیو
114 فایل
کانال عمومی مسجد حضرت فاطمه سلام الله علیها-(حاجیه خانم فاطمه) قم-خیابان امامزاده ابراهیم ک 12 کانون فرهنگی هنری فاطمه الزهرا سلام الله علیها @kanoonema1400 کانال اطلاع رسانی و اخبار مسجد و محله امامزاده ابراهیم علیه السلام @masjedehazratefateme2
مشاهده در ایتا
دانلود
*برای او که عجیب شبیه مادرش، فاطمه بود* مادر، من عشق را و تمام عشق را در تو یافتم؛ وقتی که دیگر نداشتمت و تو سبکبال و سبکبار به سوی خدا رفته بودی. افسوس و هزاران آه، برای تمام لحظاتی که قدر بودنت را ندانستم و اکنون نبودنت، *اندوه عظیمی است* که قلب ناتوانم را سخت در هم می فشارد. اشک هایم تمام ناشدنی است در فراق تو؛ و چقدر جان‌سوز و استخوان‌سوز و روح‌سوز می گذرد روزهای بی‌تو بودن. ای کاش می دانستی بعد رفتنت، چطور در جوانی، مو سپید کردم و روح و جانم سیاه‌پوش تو شد! مادرم؛ یاد باد تمام روزهایی که تو در بستر بیماری بودی و من پرستارت بودم. تو کودکی را می مانِستی دوست‌داشتنی، اما رنجور و دردمند، آن سان که من مادرانه تو را در آغوش می گرفتم، پرستارانه خدمتت را می کردم، دخترانه با تو سخن می گفتم و نرگسانه برایت دختری می کردم. یادت هست آن روزهای سخت، آن روزهایی که از شدت و حِدّت بیماری‌ت، هر ثانیه‌اش به دشواری می گذشت، رابطه‌مان چگونه بود؟! نَفَسم شده بودی و نَفَست شده بودم؛ عاشقم شده بودی و عاشقت شده بودم؛ مرا "مادر" خطاب می کردی و می گفتی تو هم پدرم هستی و هم مادرم؛ هم برادرم هستی و هم خواهرم؛ هم پسرم هستی و هم دخترم ؛ اما بیشتر از همه مادرم هستی ... و این گونه بود که من دخترت، دختر کوچکت، نرگست در واپسین روزهای عمرت، مادرت شدم. من، برایت جان می دادم تا ذره ای از درد تو را بکاهم. دست و پای‌ت را می بوسیدم و بر جسم و جان پاکیزه و صورت نورانی‌ات، گلِ بوسه می کاشتم. تو، اشک در چشمهایت حلقه می زد و اظهار شرمندگی می کردی و می گفتی: (من باید دست تو را ببوسم که زحمتم را می کشی). من می گفتم: (مادر دوستت دارم) و تو می گفتی: (خدا تو را دوست بدارد). من اشک می ریختم با هر درد و ناله ات؛ و دل و جانم به رعشه می افتاد از دیدن درد جانکاه تو ، و از خدا می خاستم تک تک ثانیه‌های عمرم را فدای یک لحظه آرامش تو کند. - والله العظیم- حاضر بودم جان ناقابلم را هزاران بار تقدیم تو کنم تا لحظه ای دردت تسکین پیدا کند و این گونه مانند شمع در مقابل دیدگانم آب نشوی. اما تقدیر و مشیت الهی بر چیز دیگری جز آرزوهای من رقم خورده بود؛ و ما بایستی تسلیم اراده الهی می شدیم. آن روزها، چقدر به دشواری شبها، سحر می شد و سحر ، صبح می شد و روز می گذشت و تو آن به آن، به *لحظه موعود* نزدیک‌تر میشدی؛ چشمانت، کم‌فروغ‌تر، نگاه‌هایت به من، حسرت‌بارتر؛ دل بریدن از من، سخت‌تر؛ و وداع، تلخ‌تر.... و خدا می داند چه سان برای من می گذشت آن روزها، به تلخیِ شوکران و تاریکیِ تارترین شب جهان؛ چگونه باید از تو دل می بریدم و تو را روانه سفر آخرت می کردم؛ تو را که *تمامِ من* بودی. آه.... آن روزها علائم مرگ در تو ظاهر شده بود و من، در شوک این داناییِ غم‌انگیز و دهشتناک، در سکوت تو را نظاره می کردم و فقط دعا می کردم سفرت بخیر باشد. تو شوق دیدار پروردگارت را داشتی و سرخوشانه وصیت می کردی و من، در خود فرو می ریختم بِسان کوهی که با بروز نشانه های قیامت در هم فرو می ریزد و گَرد ریزه‌ای ناچیز میشود. تو آماده سفر شده بودی و من وسایل سفرت را آماده می کردم: (تربت امام حسین ع، کفن، سند قبری که از قبل آماده داشتی و ....). از من می‌خاستی از تو دل بکنم و تو را به خدا بسپارم و رو به قبله، جایگاه تو را آماده کنم و نمی دانستی که چگونه دل مرا به آتش می کشی با این سخنان؛ و عجیب، سخت بود برای من دل بریدن از تو، از تو که *تمام من* بودی و نمی دانم چگونه توانستم آخرین ظهر جمعه برایت *نماز جعفر طیار* بخوانم و از خدا بخواهم تا سفرت بخیر باشد و تو را مهیای لقاءالله بکنم. کنار بسترت نشسته بودم و دستان ناتوان‌ت را در دست گرفته بودم و اسامی اهل بیت (ع) را برای‌ت تلقین می کردم، دعای عدیله می خواندم و اشک می ریختم و از خدا می خاستم بحق مادرت فاطمه زهرا (س) با تو سهل بگیرد. همان مادری که بسیار شبیه‌ش بودی؛ فاطمه بود و فاطمه بودی؛ مظلومه بود و مظلومه بودی؛ در بستر بیماری بود و در بستر بیماری بودی؛ غریبانه دفن شد و غریبانه دفن شدی؛ بقول فرمایش امام صادق (ع): "و نحل جسمها و ذاب لحمها حتّی صارت کالخیال و صارت عظماً لیس علیه إلّا جلده". و تو چقدر مصداق این روایت بودی. آه مادر... چقدر این دنیا برای روح پاک تو، کوچک و تنگ بود، آن گونه که بِگاه صبح دوشنبه ۱۳۹۸/۱۲/۲۸ نزدیک ساعت ۷ هنگام دیدار *فرشته مرگ* و از شوق رهایی، نفس‌هایت آرام آرام، آرام گرفت و قلبت با تمام مهربانی‌اش از تپیدن باز ایستاد. و من، تا ابد دلتنگ مادرانگی‌های تو خواهم ماند. آه مادر.... به حرمت سوره یاسین‌ی که شب آخر بر بالینت خواندم، مرا ببخش و برایم دعا کن و نزد پروردگارت شهادت بده که روزگاری - نه چندان بلند -، عاشقانه برای‌ت مادری کردم. "روزت مبارک مادرم" ارسالی از نرگس سادات توسلی استان قم