*برای او که عجیب شبیه مادرش، فاطمه بود*
مادر، من عشق را و تمام عشق را در تو یافتم؛ وقتی که دیگر نداشتمت و تو سبکبال و سبکبار به سوی خدا رفته بودی.
افسوس و هزاران آه، برای تمام لحظاتی که قدر بودنت را ندانستم و اکنون نبودنت، *اندوه عظیمی است* که قلب ناتوانم را سخت در هم می فشارد.
اشک هایم تمام ناشدنی است در فراق تو؛ و چقدر جانسوز و استخوانسوز و روحسوز می گذرد روزهای بیتو بودن.
ای کاش می دانستی بعد رفتنت، چطور در جوانی، مو سپید کردم و روح و جانم سیاهپوش تو شد!
مادرم؛ یاد باد تمام روزهایی که تو در بستر بیماری بودی و من پرستارت بودم. تو کودکی را می مانِستی دوستداشتنی، اما رنجور و دردمند، آن سان که من مادرانه تو را در آغوش می گرفتم، پرستارانه خدمتت را می کردم، دخترانه با تو سخن می گفتم و نرگسانه برایت دختری می کردم.
یادت هست آن روزهای سخت، آن روزهایی که از شدت و حِدّت بیماریت، هر ثانیهاش به دشواری می گذشت، رابطهمان چگونه بود؟! نَفَسم شده بودی و نَفَست شده بودم؛ عاشقم شده بودی و عاشقت شده بودم؛ مرا "مادر" خطاب می کردی و می گفتی تو هم پدرم هستی و هم مادرم؛ هم برادرم هستی و هم خواهرم؛ هم پسرم هستی و هم دخترم ؛ اما بیشتر از همه مادرم هستی ... و این گونه بود که من دخترت، دختر کوچکت، نرگست در واپسین روزهای عمرت، مادرت شدم.
من، برایت جان می دادم تا ذره ای از درد تو را بکاهم. دست و پایت را می بوسیدم و بر جسم و جان پاکیزه و صورت نورانیات، گلِ بوسه می کاشتم.
تو، اشک در چشمهایت حلقه می زد و اظهار شرمندگی می کردی و می گفتی: (من باید دست تو را ببوسم که زحمتم را می کشی).
من می گفتم: (مادر دوستت دارم) و تو می گفتی: (خدا تو را دوست بدارد).
من اشک می ریختم با هر درد و ناله ات؛ و دل و جانم به رعشه می افتاد از دیدن درد جانکاه تو ، و از خدا می خاستم تک تک ثانیههای عمرم را فدای یک لحظه آرامش تو کند. - والله العظیم- حاضر بودم جان ناقابلم را هزاران بار تقدیم تو کنم تا لحظه ای دردت تسکین پیدا کند و این گونه مانند شمع در مقابل دیدگانم آب نشوی. اما تقدیر و مشیت الهی بر چیز دیگری جز آرزوهای من رقم خورده بود؛ و ما بایستی تسلیم اراده الهی می شدیم.
آن روزها، چقدر به دشواری شبها، سحر می شد و سحر ، صبح می شد و روز می گذشت و تو آن به آن، به *لحظه موعود* نزدیکتر میشدی؛ چشمانت، کمفروغتر، نگاههایت به من، حسرتبارتر؛ دل بریدن از من، سختتر؛ و وداع، تلختر....
و خدا می داند چه سان برای من می گذشت آن روزها، به تلخیِ شوکران و تاریکیِ تارترین شب جهان؛
چگونه باید از تو دل می بریدم و تو را روانه سفر آخرت می کردم؛ تو را که *تمامِ من* بودی.
آه....
آن روزها علائم مرگ در تو ظاهر شده بود و من، در شوک این داناییِ غمانگیز و دهشتناک، در سکوت تو را نظاره می کردم و فقط دعا می کردم سفرت بخیر باشد.
تو شوق دیدار پروردگارت را داشتی و سرخوشانه وصیت می کردی و من، در خود فرو می ریختم بِسان کوهی که با بروز نشانه های قیامت در هم فرو می ریزد و گَرد ریزهای ناچیز میشود. تو آماده سفر شده بودی و من وسایل سفرت را آماده می کردم: (تربت امام حسین ع، کفن، سند قبری که از قبل آماده داشتی و ....).
از من میخاستی از تو دل بکنم و تو را به خدا بسپارم و رو به قبله، جایگاه تو را آماده کنم و نمی دانستی که چگونه دل مرا به آتش می کشی با این سخنان؛ و عجیب، سخت بود برای من دل بریدن از تو، از تو که *تمام من* بودی و نمی دانم چگونه توانستم آخرین ظهر جمعه برایت *نماز جعفر طیار* بخوانم و از خدا بخواهم تا سفرت بخیر باشد و تو را مهیای لقاءالله بکنم. کنار بسترت نشسته بودم و دستان ناتوانت را در دست گرفته بودم و اسامی اهل بیت (ع) را برایت تلقین می کردم، دعای عدیله می خواندم و اشک می ریختم و از خدا می خاستم بحق مادرت فاطمه زهرا (س) با تو سهل بگیرد. همان مادری که بسیار شبیهش بودی؛ فاطمه بود و فاطمه بودی؛ مظلومه بود و مظلومه بودی؛ در بستر بیماری بود و در بستر بیماری بودی؛ غریبانه دفن شد و غریبانه دفن شدی؛ بقول فرمایش امام صادق (ع): "و نحل جسمها و ذاب لحمها حتّی صارت کالخیال و صارت عظماً لیس علیه إلّا جلده". و تو چقدر مصداق این روایت بودی.
آه مادر...
چقدر این دنیا برای روح پاک تو، کوچک و تنگ بود، آن گونه که بِگاه صبح دوشنبه ۱۳۹۸/۱۲/۲۸ نزدیک ساعت ۷ هنگام دیدار *فرشته مرگ* و از شوق رهایی، نفسهایت آرام آرام، آرام گرفت و قلبت با تمام مهربانیاش از تپیدن باز ایستاد.
و من،
تا ابد
دلتنگ مادرانگیهای تو خواهم ماند.
آه مادر.... به حرمت سوره یاسینی که شب آخر بر بالینت خواندم، مرا ببخش و برایم دعا کن و نزد پروردگارت شهادت بده که روزگاری - نه چندان بلند -، عاشقانه برایت مادری کردم.
"روزت مبارک مادرم"
ارسالی از نرگس سادات توسلی
استان قم
#دستبوس_مادر
امیرعلی سلیمانی از قم
@masjedehazratefateme
#میلاد_حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
#روز_مادر
#پیام_تبریک_میلاد_حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
خانواده غلامی
استان مرکزی
@masjedehazratefateme
#نامه_به_مادر_عزیزم
فرشته بساقی از استان مرکزی
@masjedehazratefateme
#میلاد_حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
#روز_مادر
#نامه_به_مادر_عزیزم
امیرعباس غلامی از استان مرکزی
@masjedehazratefateme
#میلاد_حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
#روز_مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سوره_کوثر هدیه به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
امیرعباس غلامی از استان مرکزی
@masjedehazratefateme
#میلاد_حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
#روز_مادر
#احادیث_درمورد_حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
فرشته بساقی از استان مرکزی شهر خمین
#میلاد_حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
#روز_مادر
@masjedehazratefateme
#دستبوس_مادر
محمدپارسا خدادادی از اصفهان
@masjedehazratefateme
#میلاد_حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
#روز_مادر
#دستبوس_مادر
زهرا ابن علی از اصفهان
@masjedehazratefateme
#میلاد_حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
#روز_مادر