eitaa logo
مسجد امام هادی شعبانيه بیرجند
1.3هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
5هزار ویدیو
64 فایل
کانال رسمی مسجد امام هادی علیه السلام شعبانيه بیرجند ارتباط با ادمین @ali_1384_313
مشاهده در ایتا
دانلود
dcc_534f20ca8378fd1d6cd7eca6885948c8.mp3
22.52M
♦️ أَجِـرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجـِيرُ ♦️پناه ده ما را از آتش ای پناه دهنده 🌹🌹🌹 دعای مجیر دعایی است رفیع الشان مروی از حضرت رسول (ص) که جبرئیل (ع) برای آن حضرت آورد در وقتیکه در مقام ابراهیم (ع) مشغول به نماز بودند وکفعمی دربلد الامین ومصباح این دعا را ذکر کرده وفرموده هر که این دعا را در ایام البیض ماه رمضان (روز ۱۳و۱۴و۱۵) بخواند گناهانشان آمرزیده شود اگر چه بعدد دانه های باران و برگ درختان وریگ بیابان باشد وبرای شفای مریض وقضا دین وغنا و توانگری و رفع غم خواندن آن نافع است. 📚مفاتیح الجنان دعای مجیر @fatehan12
بسم الله الرحمن الرحیم صبح جمعه است .و با طنز و دردو طعنه منتظریم روحانی از خواب بیدارشود و تازه بفهمد اطرافش چه خبر است. اما این بار ماییم که خوابیم و از واقعیت اطراف غافل. دولت لیبرال که مارا به بهشت و دنیای زیبای ظهور رهنمون نیست. حتی برای دنیای مادی و رفاه ما کاری نکرد. پس چرا از ذوق آنها نسبت به بورس شک نمیکنیم که شاید کاسه ای زیر نیم کاسه است. مردم عزیز همه دارایی خود را وارد بورس نکنید.چراکه هر جا این دولت پیر به جنب و جوش افتاد جز ذلت و تورم و گرانی و شورش نتیجه ای نداشت. اول برجام نافرجام که مرتب از آن تعبیرهای ماورایی کردند دوم وضعیت ارز و سکه که فسادها به بار آورد و فاصله فقر و غنا بیشتر شد و حالا هم بازار بورس و تب و تاب آن! پشت پرده خبرهایی است .بی گدار به آب نزنید اللهم عجل لولیک الفرج @fatehan12
1_66959517.mp3
3.89M
💠 (تند خوانی) جزء چهاردهم قرآن کریم 🎙با صوت استاد معتز آقایی ⏱ زمان: ۳۲ دقیقه @fatehan12
بعد از سه ماه دلم براى اهل و عیال تنگ شد و فکر و خیالات افتاد توی سرم مرخصیم رو گرفتم و روانه شهرمان شدم. ☺ اما کاش پایم قلم مى شد و به خانه نمى رفتم😓. سوز و گداز مادر و همسرم یک طرف، پسر کوچکم که مثل کنه چسبید بهم که مرا هم به جبهه ببر، یک طرف. 😳 مانده بودم معطل که چگونه از خجالت مادر و همسرم دربیام و از سوى دیگر پسرم را از سر باز کنم. 😕 تقصیر خودم بود. 🥴 هر بار که مرخصى مى آمدم آن قدر از خوبى ها و مهربانى هاى بچه ها تعریف مى کردم که بابا و ننه ام ندیده عاشق دوستان و صفاى جبهه شده بودند، 😍چه رسد به یک پسربچه ده، یازده ساله که کله اش بوى قرمه سبزى مى داد و در تب مى سوخت🥰 که همراه من بیاید و پدر صدام یزیدکافر را دربیاورد و او را روانه بغداد ویرانه اش کند. 😡 آخرسر آن قدر آب لب و لوچه اش را با ماچ هاى بادکش مانندش به سر و صورتم چسباند🥺 و آبغوره ریخت و کولى بازى درآورد 😭تا روم کم شد و راضى شدم که براى چند روز به جبهه ببرمش.😏کفش و کلاه کردیم و جاده را گرفتیم و آمدیم جبهه. شور و حالش یک طرف، کنجکاوى کودکانه اش طرف دیگر. 🧐🤪 از زمین و آسمان و در و دیوار ازم مى پرسید - این تفنگ گندهه اسمش چیه؟🔎 بابا چرا این تانک ها چرخ ندارند، زنجیر دارند؟🔍 - بابا این آقاهه چرا یک پا ندارد؟🔎 - بابا این آآقاه سلمانى نمى رود اینقدر ریش دارد؟ 🔎 بدبختم کرد بس که سؤال پرسید 😩و منِ مادرمرده جواب دادم. 😤 تا این که یک روز برخوردیم به یک بنده خدا که رو دست بلال حبشى زده بود 🌚و به شب گفته بود تو نیا که من تخته گاز آمدم. قدرتىِ خدا فقط دندان هاى سفید داشت🦷🦷 و دوحدقه چشم سفید👀 پسرم در همان عالم کودکى گفت »: بابایی مگر شما نمى گفتید رزمندگان ما همه نورانى هستند؟🧐🌞🌞 « متوجه منظورش نشدم🙄 گفتم : - چرا پسرم، مگر چى شده؟ گفت : پس چرا این آقاهه اینقدر سیاه سوخته اس؟ 😶 ایکى ثانیه فهمیدم که منظورش چیه؛ 😬کم نیاوردم و گفتم »: باباجون، او از بس نورانى بوده صورتش سوخته، فهمیدى؟😇 @fatehan12
▪️ نکات کلیدی جزء چهاردهم قرآن کریم @fatehan12
💠 این نامه شهداست به شما... روز چهاردهم ماه مبارک رمضان به از شهید به محضر اقا و ‌مولامون امام زمان (عج)از تقدیم می شود... 📚 هوشیار باشیم مردم ما خوب می دانند برای زمان پیغمبر(ص) نازل نشده است. قرآن ما را برای همیشه تاریخ رهنما و است. قرآن می گوید وقتی یک ، یک رهبر بر حقّی، یک بر حقّی در جامعه رشد می کند و می رود تا تمام بنیان های را از بیخ برکند، ابتدا رودر رو می ایستد، مدتی می جنگد، شکست می خورد. وقتی شکست خود را در آن جبهه دید، آن گاه وارد می شود، خود را آن مکتب جلوه می دهد، آنگاه «یبغونها عِوجا» می شود.کج می کند مسیر را. برادران، خواهران، هوشیار باشید مبادا سامری ما را از راه بدر کند، که ما را با تمام وجود، نه از ، نه از مقاله، نه از روزنامه، ما اسلام را از گرفته ایم و تا در بدن داریم از اسلام خواهیم کرد. شهید ، ۲۱ آذر ۱۳۵۹ ، در سفر به استان 🔸 سهم هر نفر روزانه یک صفحه همراه با 🔹در این امر خیر سهیم باشید @fatehan12
📚 کریمانه امام حسن مجتبی (علیه السلام): همانا محبّت و دوستی با ما (اهل بيت رسول الله صلي الله عليه وآله) سبب ريزش - از نامه اعمال - می شود، همان طوری که وزش باد، برگ درختان را می ريزد.  [کلمه الامام حسن ج۷ص۲۵] ✅ سالروز ولادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) مبارک باد. @fatehan12
💠 این نامه شهداست به شما... روز پانزدهم ماه مبارک رمضان به از شهدای گمنام شعبانیه به محضر اقا و ‌مولامون امام زمان (عج)از تقدیم می شود... 📚 گمنامی علاقه خاصی هم به حضرت سلام الله علیها داشت هم نسبت به سادات و فرزندان ایشان. یادم نمیاد توی سنگر٫چادر٫خانه یا هر جای دیگری او زودتر از من وارد شده باشد. یکبار می خواستیم بریم جلسه، پشت در اتاق که رسیدیم گفت:بفرما.بهش گفتم: اول شما برو. لبخندی زد و گفت: تو که میدونی من جلو تر از سید، جایی وارد نمیشم. گفتم حاج آقا اینجا دیگه خوبیت نداره من اول برم! نا سلامتی شما فرمانده هستی ، اینجا هم که جبهه است و بالاخره باید ابهت و پرستیژ فرماندهی حفظ بشه این که من جلوتر برم ، پرستیژ شما رو پایین میاره. خندید و گفت: اون پرستیژی که می خواد با بی احترامی به سادات باشه ، می خوام اصلا نباشه. (پیکر پاک شهید بعد از ۲۷ سال در روز ولادت حضرت زهرا(س) با عده ای از یارانش در کنار دجله توسط عزیزان تفحص به وطن باز گشت) 🔸 سهم هر نفر روزانه یک صفحه همراه با 🔹در این امر خیر سهیم باشید @fatehan12
1_3634050.mp3
4.15M
💠 (تند خوانی) جزء پانزدهم قرآن کریم 🎙با صوت استاد معتز آقایی ⏱ زمان: ۳۴دقیقه @fatehan12
💠 مسابقه قرآنی تلاوت نور با شهدا (۱) ⁉️ سوال: آیه ۷۱ سوره مبارکه به چند مورد از دین اشاره می کند؟ آن فروع را نام ببرید. 🔹جهت شرکت در پاسخ مورد نظر را همراه با نام و نام خانوادگی و نام پدر به شماره ۰۹۳۹۳۹۶۶۱۴۰ ارسال نمایید. 🔰اگر تمایل به در ( هر نفر روزانه یک صفحه ) و سهیم بودن در این را نیز دارید کلمه «شهید» را به شماره بالا ارسال نمایید. @fatehan12
من و حسین تازه به جبهه آمده بودیم و فقط همدیگر را مى شناختیم ! فرستادنمان دژبای و شدیم نگهبان.💂‍♀💂‍♂ حسین خیلى شاکى بود .😡 همان شب اول قرار شد دو نفرى باستیم جلوى ورودى پادگان.😤 حالا چه موقعى است؟ ساعت دو نصفه شب🕑 و ما تشنه خواب و اعصاب مان خطخطى و کشمشى. 🛌 حسین که خیلی حرص مى خورد گفت »: شانس نیست که، برویم دریا، آبش خشک مى شود و باید یک آفتابه آب ببریم « ! 🚰 پِقى زدم زیر خنده.😂 حسین عصبانى شد و مى خواست بزندم 😤که از دور چراغ هاى یک ماشین را دیدیم که مى آید🚘. حسین گفت که بعداً حسابم را مى رسد. ماشین رسید. طبق آموزشى که دیده بودیم، من ایستادم نزدیک باجه نگهبانى و حسین جلو رفت. دو، سه نفر تو ماشین بودند. ریشو و باجذبه.🧔👨‍🦳👴 حسین گفت »: برگه تردد « ! نفرى که بغل دست راننده بود گفت »: سلام برادر.😊 ما غریبه نیستیم « . حسین گفت »: برادر برادر نکن.🤨 من غریبه و آشنا حالیم نمیشه برگه تردد لطفاً « ! ✉ راننده که معلوم بود خسته اس گفت اذیت نکن»: برو کنار کار داریم « !😒 مرد کنارى راننده به راننده اشاره کرد که چیزى نگوید.🙂 بعد از جیب بلوزش دسته برگى درآورد و شروع کرد به نوشتن.📃 حسین پوزخند زد و گفت »: آقا را. مگر هرکى هرکى است؟ خودت مى نویسى و خودت امضا مى کنى؟ نخیر قبول نیست « . راننده عصبانى شد و گفت »: بچه برو کنار. من حالم خوب نیست « 😡 حسین زد به پررویی و گفت »: بچه خودتى. اگر تو حالت خوب نیست من بدتر از توام.🤬 سه ماه آموزش دیده ام و حالا شده ام دربان « ! دوباره پِقى زدم زیر خنده. 😂 آن سه هم خندیدند.😁😁😁 حسین بهم چشم غّره رفت.🧐 مرد کنار راننده گفت »: پس اجازه بده تلفن کنم به فرماندهى تا بیاینید اینجا.آنها ما را مى شناسند « .😫 حسین گفت - مگر هرکى هرکى است که شما مزاحم خواب فرمانده لشکر بشوید؟😜 نخیر👿 دیدم حسین هیچ جور از خر شیطان پیاده نمىشود. 😈 آن سه هم کم کم داشتند اخمو مى شدند.😤😤 رفتم جلو وساطت کنم که حسین »صدا بلند کرد و نطقم کور شد. 😳 بعد رو کرد به راننده و گفت »: به یک شرط مىگذارم تلفن کنى. باید سوت بلبلى بزنى « !😳🤯🤯 راننده با عصبانیت در ماشین را باز کرد.😡 اما مرد کنارى اش دستش را گرفت🤫 و رو به حسین گفت »: باشه برادر. من به جاى ایشان سوت بلبلى مى زنم « . بعد به چه قشنگى سوت بلبلى زد.🔊🔊🔊🔊 بعد رفت و تلفن زد.📞 چند لحظه بعد دیدم چند نفر دوان دوان مى آیند . 😮😮😮 فرمانده مان بود و چند پاسدار دیگر. 😶😐 فرمانده مان تا رسید مى خواست من و حسین را بزند که آن مرد نگذاشت. 🤕🤕 فرمانده مان رو به من و حسین که بغض کرده بودیم گفت »: شما ایشان را نشناخت ! ایشان فرمانده لشکرند « ! 😱😱 حسین از خجالت پشت سرم قایم شد. فرمانده لشکر خندید و گفت »: عیب ندارد. عوضش بعد از چند سال یک سوت بلبلى حسابى زدم « ! 😂😂😂 من و حسین با خجالت خندیدیم😅😅 @fatehan12