تصاویری از مراسم عزاداری حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها در مصلی نماز جمعه بهاران
✨🌹
هرگاه بنده بميرد، فرشتگان گويند: چه پيش فرستاد؟ و مردم گويند: چه بر جاى گذاشت؟ پس، زيادى مال خود را پيش فرستيد، تا براى شما باشد و بر جاى نگذاريد تا مايه حسرت شما گردد؛ زيرا محروم كسى است كه از خير و منفعت مال خود محروم بماند و سعادتمند كسى است كه ترازوهاى اعمالش از صدقات و خيرات سنگين شود.
[ #امام_علی علیه السلام ]
📚 ميزان الحكمه ج۱۱ ص۱۷۷
https://eitaa.com/bidariymelat/156402
مداحی آنلاین - چرا ای ماه زیبا روی بیهمتا، نمیآیی - کریمی.mp3
3.92M
چرا ای ماه زیبا روی
بیهمتا، نمیآیی؟
چرا ای یوسف
گمگشتهی زهرا، نمیآیی؟
#واحد🔊
#جدید 🔄
#امام_زمان(عج)💚
#ایام_فاطمیه🏴
#غروب_جمعه 💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔅
#محمود_کریمی🎙
https://eitaa.com/bidariymelat/156402
May 11
🔴#عبدالملک_بدرالدین_الحوثی»
رهبر انصارالله یمن:
🔴شنیدم تهدید کردن آمریکایی ها و اسرائیلی ها می خواهند رهبر ایران ترور و به ایران حمله کنند‼️
🔴رهبر من آقا خامنه ای است، ای آمریکایی ها و اسرائیلی و رژیم اعراب!! بخواهید به رهبرم دست درازی کنید من و ملت یمن نابودتان می کنیم‼️
💠ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/bidariymelat/156402
ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش.mp3
3.67M
✌️خبـــری در راه اســت✌️
https://eitaa.com/bidariymelat/156402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توى داراب يه نقاش اومده
عكس شهيد بكشه روى ديوار
بعد مادر اين شهيد آروم و قرار نداره تاعكس فرزندش رو بكشه ؛
هر روز براى نقاش چايى مياره و همونجا مىشینه
مادره دیگه 😭😭😭😭😭
https://eitaa.com/bidariymelat/156402
توبه نصوح
نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.
از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود.
کارگران را یکى بعد از دیگرى گشتند تا اینکه نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایى ، حاضر نـشد که وى را تفتیش کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و...
این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند. نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند، ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید میلرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت: خداوندا گرچه بارها توبهام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست که از این غم و رسوایى نجاتش دهد.
نصوح از ته دل توبه واقعی نمود ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت.
او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
شبی در خواب دید که کسی به او می گوید:"ای نصوح! تو چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد.» همین که از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت که سنگ هاى سنگین حمل کند تا گوشت هاى حرام تنش را آب کند.
نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟
عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند.
وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.
.https://eitaa.com/bidariymelat/156402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘حق الناس در منزل
این ویدیو رو دیدم خیلی به دلم نشست
به شمام پیشنهاد میکنم حتما حتما تا آخر ببینید
☘🤲الهی خونه ی همه تون پر از فرشته بشه
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄