eitaa logo
مسجدجامع حاج سیدحسن کدکنی ره
523 دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
11هزار ویدیو
130 فایل
کانال فعالیت های فرهنگی و اجتماعی مسجد جامع مرحوم حاج سید حسن کدکنی :لینک کانال @masjedjamehkadkan تاسیس ۱۳۳۷ هجری قمری ١٢٩٧ هجری شمسی شماره ثبت میراث فرهنگی ١٣٨٧٢ سال ۱۳۸۴/۰۸/۲۵ امام جماعت حاج آقای اسدی ٠٩١۵١٢٠۴۴٩٢ ایتا: @Sardaredelha1713
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ مادر سه شهید طلاهای خود به هدیه کرد در میان بانوانی که برای اهداء طلاهایشان به ورزشگاه سهند تهران آمده بودند، مادری حاضر بود که سه فرزندش را در راه اسلام هدیه کرده بود. از میان یک پارچه تاشده دو انگشتر طلا_ که شاید تنها اندوخته‌اش از این دنیا باشد_ در آورد و به پویش برای کمک به مردم لبنان و غـزه هدیه کرد. او تنها یک جمله گفت: برای خدا کمک کردم. @masjedjamehkadkan
🔴 کنجکاوی در علت اصلی غیبت امام زمان ممنوع! 🌕 قسمتی از توقیع امام مهدی صلوات ﷲ علیه: و امّا علت وقوع غیبت؛ خدای عزّوجلّ می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید از چیزهایی که اگر برای شما آشکار شود، غمگینتان کند، مپرسید! (مائده/ ۱٠٠) بر گردن همه پدرانم (امامان صلوات ﷲ علیهم) بیعت سرکشان (طاغوت) زمانه‌اش بود؛ امّا من وقتی خروج نمایم بیعت هیچ سرکشی بر گردنم نیست. قال الامام المهدی صلوات الله علیه و عجل الله فرجه: وَ أَمَّا عِلَّةُ مَا وَقَعَ مِنَ الْغَيْبَةِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ‌ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ‌ إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ مِنْ آبَائِي (صلوات ﷲ علیهم) إِلَّا وَ قَدْ وَقَعَتْ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطَاغِيَةِ زَمَانِهِ وَ إِنِّي أَخْرُجُ حِينَ أَخْرُجُ وَ لَا بَيْعَةَ لِأَحَدٍ مِنَ الطَّوَاغِيتِ فِي عُنُقِي. 📗كمال الدين، ج ۲، ص ۴۸۵ 📗الغيبة(للطوسی)، ص ۲۹۰ ✨ مطلب بسیار مهمی که هر منتظری باید بداند ✨ راز بزرگی که پس از ظهور فاش می‌شود ✍ ســـلام فرمــانده (عاشقان امام زمان ) @masjedjamehkadkan
السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ (سلام الله علیها) 🏴🏴🏴🏴 عمریست رهین منت زهرائیم مشهور شده به عزت زهرائیم مُردیم اگر به قبر ما بنویسید ما پیر غلام حضرت زهرائیم 🏴🏴🏴🏴 🏴🏴🏴🏴 باسلام همزمان با سلام الله علیها (مشهد مقدس ) همراه با شما خواهران و برادران گرامی اقامه عزا مینماید : 🏴🏴🏴🏴 سخنران : خطیب ارجمند حجةالاسلام والمسلمین حاج سید رضا صبوری مرثیه خوانان :ذاکر أهل البیت کربلایی سید امیرحسین حسینی کدکنی و دیگر ذاکرین آل الله 🏴🏴🏴🏴 🔹️زمان : پنجشنبه ۱۴۰۳/۸/۲۴ از ساعت ۲۰ الی ۲۲ 🔹️مکان : خیابان احمد آباد ، بلوار رضا ، ( کوهسنگی ۱۹ ) حد فاصل رضا ۳۴ و ۳۶ مسجد الرضا علیه السلام 🏴🏴🏴🏴 ▪️خادمان هیأت جوانان بنی هاشم مشهد مقدس 🔰@heyatjavananbanihahem
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 صدایی ماندگار که احتمالا تا بحال نشنیده اید روایت شهید حاج عبدالحسین برونسی از عملیات فتح المبین و یاری گرفتن از امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف🌸 ┅═✧❁••🇱🇧🇮🇷🇵🇸••❁✧═┅         @masjedjamehkadkan
6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مساجد را پر کنید، مساجد سنگرند. تکیه ی حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بر بعد اجتماعی و وحدت در دینداری. ┅═✧❁••🇱🇧🇮🇷🇵🇸••❁✧═┅         @masjedjamehkadkan
📚 👈 یک صبر کن و هزار افسوس مخور 🌴پادشاهی بود که همه چیز داشت، اما بچه نداشت. سال های سال بود که ازدواج کرده بود، اما خدا به او و همسرش فرزندی نداده بود. این پادشاه ، عادل و با انصاف بود. مردم کشورش، دوستش داشتند. به همین دلیل همه دست به دعا برداشتند و از خدا خواستند که به او یک بچه بدهد. 🌴خدای مهربان دعای مردم را مستجاب کرد و یک روز خبر در همه جا پیچید که خدا به پادشاه یک پسر داده است. همه از شنیدن این خبر خوشحال شدند. در سال هایی که پادشاه بچه نداشت، سرش را به یک راسوی خوشگل گرم می کرد. راسویی که پادشاه داشت، یک حیوان تربیت شده بود هزار جور پشتک و وارو می زد و کمی از غم بی فرزندی پادشاه و زنش کم می کرد. 🌴فرزند پادشاه، دایه و خدمتکار داشت. همه مواظب بودن که او به خوبی رشد کند و بزرگ شود. بر حسب اتفاق یک روز ظهر که دایه های فرزند پادشاه از خستگی خوابشان برده بود، مار بزرگ و خطرناکی از میان باغ قصر پادشاه خزید و خزید تا به پنجره ی اتاق پسر پادشاه رسید. مار، آرام آرام وارد اتاق شد و یک راست رفت به طرف گهواره ی پسرپادشاه. 🌴راسو که همان دور و برها در حال بازی بود، خزیدن مار را دید و پیش از آن که مار به بچه آسیبی بزند، به روی مار پرید. جنگ همیشگی مار و راسو شروع شد. راسو کمر مار را گرفت و آن قدر به این طرف و آن طرف کوبید تا توانست مار را از پا در آورد. 🌴از صدای جنگ و جدال مار با راسو، خدمتکار مخصوص پسر پادشاه از خواب پرید. چه دید؟ مار مرده را که روی گهواره ی کودک افتاده بود، ندید، اما تا چشمش به راسو افتاد که با دهان خونین از توی گهواره ی بچه بیرون می آید، جیغی کشید و فریاد زد و گفت: «ای وای! راسوی حسود بچه ی پادشاه را خورد!» 🌴با داد و فریاد زن خدمتکار، همه به اتاق بچه دویدند و آن ها هم راسو را در حالی که دهانش خون آلود بود، دیدند. پادشاه هم با خشم و غضب از راه رسید، داد و فریادها و گریه و زاری ها را که دید و شنید، شمشیر کشید و راسوی بیچاره را به دو نیم کرد. بعد هم در حالی که مثل همسرش به سرش می زد و گریه می کرد، به سر گهواره ی فرزندش رفت. همه ی اطرافیان پادشاه هم گریه کنان به طرف گهواره رفتند. 🌴چه دیدند؟ چیزی که باور نمی کردند. بچه زنده بود و می خندید. ماری تکه پاره شده هم روی او افتاد بود. همه انگشت به دهان و حیرت زده ماندند و فهمیدند که راسو نه تنها حسودی نکرده، بلکه جانش را به خطر انداخته است تا بچه ی بی گناه را از نیش مار نجات بدهد. 🌴پادشاه از این که بدون جست و جو و پرسش، جان دوست دوران تنهایی اش را گرفته بود، غمگین و پشیمان شد. ولی چه فایده که پشیمانی سودی نداشت و راسوی باوفا را زنده نمی کرد. از آن روز به بعد، پادشاه برای از دست دادن راسو افسوس می خورد و به اطرافیانش می گفت: 👌یک صبر کن و هزار افسوس مخور. ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ @masjedjamehkadkan
7.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺حداقل ۳ بار خودت بین حداقل برای ۱۰ نفر بفرست و تاکیدکن که اونا هم حداقل ۳ بار ببینن. ✅ پاسخگویی به شبهات روز @masjedjamehkadkan