🔴کفاره ی گناه
✍برای مؤمنین عادی، بلاها آن هارا در ایمانشان بالاتر می برد، به دو دلیل: یک؛ آن هارا همچون فولاد آب دیده ﻣﯽکند.، دو؛ کفارهی گناهاشان می شود، چون با گناه ﻧﻤﻲ توان بالا رفت.
روایت است ،خداوند خواب وحشتناک و ترسش را کفارهی گناهان مؤمن قرار ﻣﯽدهد. مؤمن مشغول کاریست ، خاری در دست او می رود ؛ برای مؤمن کفاره گناهان است. انسان ﻣﯽاُفتد پایش پیچ ﻣﯽخورد؛ برای مؤمن کفاره گناهان است. طبعاً هر چه درد، اَلَم و اذیت بیشتر باشد، گناهان بیشتری بخشیده می شود.
┄┅┅❅💠❅┅┅
👇👇👇
@masjedkhatam25
📢 داستان یک عربستانی که علیه متجاوزان هموطن خود در یمن ایستادگی کرد| رزمنده عربستانی که در مأرب شهید شد کیست؟
🔹محمد علی الحوثی، رییس کمیته عالی انقلابی یمن پرده برداشت که یک مجاهد عربستانی که در جبهه ارتش و کمیتههای مردمی علیه نیروهای متجاوز کشور خود میجنگید به شهادت رسیده است.
🔹این مسئول بلند پایه یمنی تاکید کرده که عبدالعزیز یوسف سعد ملقب به «ابومعز» از اهالی مکه مکرمه بوده و روز گذشته در نبرد مأرب به شهادت رسیده است.
🔹این شهید عربستانی امروز در یمن تشییع و به خاک سپرده شد.
🔸بسیاری از مردم عربستان به ویژه شیعیان این کشور از تجاوز آلسعود به یمن به شدت خشمگین بوده و خواستار پایان جنگ تجاوزکارانه علیه یمنیها هستند.
👇👇👇
@masjedkhatam25
✨﷽✨
✅داستان کوتاه
✍روز بهلول مردی را دید که زار زار گریه میکرد به او گفت چه شده است . آن مرد گفت بازرگانی هستم که با مقدار پول به این شهر آمدم از ترس این پولم را گم نکنم آن را نزد عطار به امانت گذاشتم و به گشت و گذار مشغول شدم بعد از چند روز که پیش او آمدم میگوید کدام امانت!
بهلول گفت نشانی عطار را به من بده فردا یک ساعت مانده به اذان ظهر در مغاز ه عطار هستم تو هم بیا. بازرگان گفت من چه کار باید بکنم؟ بهلول گفت: وقتی مرا آنجا دیدی اصلا آشنایی نده و حرفی با من نزن به عطار بگو آمدهام امانت خود را بگیرم. بهلول فردا نزد عطار رفت و گفت خیال دارم که سفری به سرزمین خراسان داشته باشم. عطار گفت انشاءالله خیر است. بهلول گفت خودم نیز چنین امیدوارم و یک ناراحتی دارم و آن اینکه مقداری جواهر دارم که قیمت آن معادل سی هزار دینار طلا است. باید آن را جایی امانت بگذارم تا زمانی که برگشتم آن را پس بگیرم.
عطار چیزی نگفت ولی بهلول گفت در این شهر از هر کس پرسیدم امانتدارتر از شما کسی را معرفی نکردند. عطار گفت به دیده منت دارم که امانتدار شما باشم. بازرگان در آن موقع وارد مغازه شد بهلول کیسه سربستهای را روی پیشخوان گذاشت. بازرگان گفت عطار آمدهام امانتم را پس بگیرم . عطار که ترسید خیانت در امانتش افشا شود به شاگردش گفت کیسه این بازرگان در فلان جای انباری است آن را بیاور و به او بده. بازرگان امانتش را پس گرفت و از مغازه خارج شد و بهلول هم بعد از او خارج شد.
📚کتاب قصههای بهلول نوشته رضا شیرازی
👇👇👇
@masjedkhatam25
267.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
──═इई 🌺🌼🌺ईइ═┅─
🌧☃
┄┅┅┄┅✶☝️🏻✶┅┄┅┅┄
💖بر مهدے دین
✨مُنجے دنیا صلوات
🌸بر چهره آن ماه دل آرا صلوات
💖در دامن نرجس
✨گل زهرا بِشِڪفت
🌸براین گل وبر نرگس و زهرا صلوات
🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ
وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@masjedkhatam25
628.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚✨💚
💚بر مهدی و
آن هاله نورش صلوات
بر خال لب و
جام ظهورش صلوات💚
💚بی پرده همه
انس و ملک می گویند
بر سال و مه و
وقت ظهورش صلوات💚
💚 اللّهُمَّصَلِّعَلي
✨ مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
💚 وَعَجِّلفَرَجَهُــم
@masjedkhatam25
📝داستان طوطی و حضرت سلیمان:
مردی یک طوطی را که حرف میزد در قفس کرده بود و سر گذری مینشست. اسم رهگذران را میپرسید و به ازای پولی که به او میدادند طوطی را وادار میکرد اسم آنان را تکرار کند.
روزی حضرت سلیمان از آنجا میگذشت. حضرت سلیمان زبان حیوانات را میدانست. طوطی با زبان طوطیان به ایشان گفت: «مرا از این قفس آزاد کن.» حضرت به مرد پیشنهاد کرد که طوطی را آزاد کند و در قبال آن پول خوبی از ایشان دریافت کند. مرد که از زبان طوطی پول درمیآورد و منبع درآمدش بود، پیشنهاد حضرت را قبول نکرد.
حضرت سلیمان به طوطی گفت: «زندانی بودن تو به خاطر زبانت است.»
👇👇👇
@masjedkhatam25