در ماه مبارک رمضان،به رنگ خدا در آییم
✍امام حسن مجتبی(علیه السلام)فرمود: «خداوند متعال ماه رمضان را براى بندگان خود میدان مسابقه قرار داد. پس عدّه اى در آن ماه با اطاعت و عبادت به سعادت و خوشنودى الهى از یكدیگر سبقت خواهند گرفت و گروهى از روى بى توجّهى و سهل انگارى خسارت و ضرر مى نمایند.»
📚 تحف العقول: ص ۲۳۴، س ۱۴
┄┅┅❅💠❅┅
✨﷽✨
🔴تلنگر
✍مورد داشتيم طرف سوسيس کالباس نميخورده ميگفته گوشتش مطمئن نيست. بعد راحت غيبت ميکرده و گوشت مرده ميخورده.
من ديگه حرفى ندارم.
يک دقيقه سکوت!
💢آقای قرائتی میگفت: اگر يك نوار ده تومانى داشته باشى حاضر نيستى صداى گربه روى آن ضبط كنى، ولى حاضرى روى نوار مغزت هر چرت و پرتى را ضبط كنى! چرا شنيدن دروغ و تهمت و غيبت و ... برايت بى اهميّت است؟!
یکی نزد حکیمی آمد و گفت :خبرداری فلانی درباره ات چه قدر غیبت و بدگویی کرده ؟؟؟حکیم با تبسم گفت :او تیری را بسویم پرتاب کرد که به من نرسید ... تو چرا آن تیر را از زمین برداشتی و در قلبم فرو کردی؟؟؟
👈 یادمان نرود هیچوقت سبب نقل کینه ها و دشمنیها نباشیم
👇👇👇
@masjedkhatam25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفت مرد کیست ؟!
گفتم : امیر المومنین علی (ع)....
#ظریف
#حاج_قاسم
#انتخابات
@masjedkhatam25
#یا_ستار 🌟
✦ ستّار؛
همان خدای پرده پوشی است؛
که عادت کرده ؛ هم خودش را به ندیدن بزند!
هم نگذارد که ؛ دیگران ببینند و بفهمند.
✦ ستّار؛
همان خدایِ عجیب و غریبی است که؛
در اوجِ قدرت نشسته؛ اما
داستانِ "شتر دیدی، ندیدی "اش ... را ناتمام رها نمیکند!
«مـوعظه شـیــ🔥ــطان»
🌹پس از آنکه حضرت نوح علیه السلام قوم گنه کار خود را نفرین کرد و طوفان همه آنها را از بین برد، ابلیس نزد او آمد و گفت : تو بر گردن من حقی داری که می خواهم آن را ادا کنم!
نوح گفت : چه حقی؟!خیلی بر من سخت و ناگوار است که من بر تو حقی داشته باشم!
▪️ابلیس گفت : همان که تو بر قومت نفرین کردی و همه آنها به هلاکت رسیدند و دیگر کسی نمانده که من او را گمراه سازم! بنابراین تا مدتی راحت هستم تا نسل دیگری بیاید! نوح فرمود : حالا می خواهی چه جبرانی کنی؟!
🔻ابلیس گفت :در سه جا مراقب حيله من باش!
➊👈هنگامی که خشمگین شدی!
➋👈هنگامی که بین دو نفر قضاوت می کنی!
➌👈هنگامی که با زن نامحرم خلوت می کنی و هیچ کس نزد شما دو نفر نیست!
در چنین مواقعی به یاد من باش که کار خود را خواهم کرد.
📚بحارالانوار ج۱۱ ص۳۱
👇👇👇
@masjedkhatam25
✨﷽✨
#نماز_و_شهدا
✍می گفت: «می خواهم چیزی بگویم، فقط به فرمانده مان نگویید». بچه ی اصفهان و از سربازهای ارتش بود. می گفت: «حس کنجکاوی ام باعث شد وارد میدان مین شوم، وسط میدان یک جمجمه دیدم. از وقتی آن جمجمه را دیده ام، شب ها خواب ندارم. فکر می کنم از بچه های خودمان باشد و الان خانواده اش منتظرش هستند». رفتم تا کنار جمجمه رسیدم. پیکری آن جا افتاده بود که مقداری خاک روی آن نشسته بود. خاکها را کنار زدم و پیکر را روی برانکارد گذاشتم. قصد بازگشت داشتم که با خود گفتم حالا که موقعیتی پیش آمده، خوب است جستجو کنیم، شاید پیکر دیگری هم پیدا شود. جلوتر زیر یک درخت، شهیدی افتاده بود با یک بی سیم و آن سو تر شهیدی دیگر و.....
آن روز هفت شهید از شهدای ارتش پیدا شد. همان سرباز، مثل باران بهاری اشک می ریخت. تاب نیاوردم. به سمتش رفتم تا دلداری اش بدهم. گفت: «آقا، وقتی دیدم هر هفت شهید مُهر و تسبیح داشتند، از خودم خجالت کشیدم. من خیلی وقتها در خواندن نماز کوتاهی می کنم. از امروز دیگر همه ی نمازهایم را سر وقت می خوانم.»
📚آسمان مال آنهاست (کتاب تفحص)، ص 56
👇👇👇
@masjedkhatam25