✨﷽✨
📖 لبخند پیامبر
✍روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طرف آسمان نگاه می کرد، تبسمی نمود. شخصی به حضرت گفت یا رسول الله، ما دیدیم به سوی آسمان نگاه کردی و لبخندی بر لبانت نقش بست، علت آن چه بود؟ رسول خدا فرمود آری، به آسمان نگاه می کردم. دیدم دو فرشته به زمین آمدند تا پاداش عبادت شبانه روزی بنده با ایمانی را که هر روز در محل خود به عبادت و نماز مشغول می شد بنویسند، ولی او را در محل نماز خود نیافتند. او در بستر بیماری افتاده بود.
فرشتگان به سوی آسمان بالا رفتند و به خداوند متعال عرض کردند ما طبق معمول برای نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ایمان به محل نماز او رفتیم، ولی او را در محل نمازش نیافتیم، زیرا در بستر بیماری آرمیده بود.
خداوند به آن فرشتگان فرمود تا او در بستر بیماری است، پاداشی را که هر روز برای او هنگامی که در محل نماز و عبادتش بود می نوشتید بنویسید. بر من است که پاداش اعمال نیک او را تا آن هنگام که در بستر بیماری است برایش در نظر بگیرم.
📚 بحارالانوار، ج 22، ص 83
✍امام علی علیه السلام:
سرزمین ها با وطن دوستی آباد شدهاند
📚تحف العقول ص۲۰۷
@masjedkhatam25
✨﷽✨
🔘حکایتیزیبا وخواندنی
✍شغل مردی تمیز کردن ساحل بود. او هر روز مقدار زیادی از صدفهای شکسته و بدبو را از کنار دریا جمع آوری می کرد و مدام به صدفها لعنت می فرستاد چون کارش را خیلی زیاد می کردند. او باید هر روز آن ها را روی هم انباشته می کرد و همیشه این کار را با بداخلاقی انجام می داد.
روزی، یکی از دوستانش به او پیشنهاد کرد که خودش را از شر این کوه بزرگی که با صدفهای بدبو درست کرده بود، خلاص کند. او با قدرشناسی و اشتیاق فراوان این پیشنهاد را پذیرفت.
یک سال یعد، آن دو مرد یکدیگر را دیدند. آن دوست قدیمی از او دعوت کرد تا به دیدن قصرش برود. وقتی به آنجا رسیدند مرد نظافتچی نمی توانست آن همه ثروت را باور کند و از او پرسید چطور توانسته چنین ثروتی را بدست بیاورد. مرد ثروتمند پاسخ داد: من هدیه ای را پذیرفتم که خداوند هر روز به تو می داد و تو قبول نمی کردی. در تمام صدفهای نفرت انگیز تو، مرواریدی نهفته بود... بیشتر وقتها هدیه ها و موهبت های الهی در بطن خستگی ها و رنجها نهفته اند، این ما هستیم که موهبتهایی را که خدا عاشقانه در اختیار ما قرار می دهد، ندانسته رد می کنیم.
🌹امام علی (علیه السلان): چه بسا چيزي را از خداوند طلب میکنی و به تو عطا نميشود، ولی خداوند بهتر از آنرا به تو عطا ميكند...
📗تصنيف غرر الحكم
↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄
@masjedkhatam25
✅ رئیسجمهور مهدوی باید...
📌 نیروی جوان
🔆 غالب اصحاب امام زمان جوان هستند. بنابراین مسئولان باید در کارهای بزرگ، بیشتر از نیروهای جوان بهره بگیرند.
امیرالمؤمنین فرمودند: «اصحاب مهدی جواناند و در میان آنها افراد مُسن وجود ندارد مگر به اندازهٔ سرمهٔ چشم.»
📚 غیبت، طوسی، ص ۲۸۴
🖼 #عکس_نوشته ویژهٔ انتخابات
#خاطرات_شهید
لباسهای خیس به تنشان سنگینی میكرد ستون گردان دم ارتفاع قامیش و زیر پای عراقیا بود همهمه بسیجی ها میان رعد و برق و شق شق باران گم شده بود حالا گونیهایی هم كه عراقیا پلهوار زیر كوه چیده بودند، از گل و لای لیز شده بود و اسباب دردسر...
بچه ها از كت و كول هم بالامیرفتند كه از شر باران خلاصی یابند و خودشان را داخل غار بزرگ زیر قله برسانند انگار یه گونی، جنسش با بقیه فرق داشت لیز و سر نبود بسیجیها پا روش میذاشتند، میپریدند اونور آب و بعد داخل غار...
اما گونی هر از گاهی تكان میخورد شاید اون شب هیچ بسیجیای نفهمید كه #علی_آقا پله شده بود برای بقیه...
یكی دو نفر هم كه متوجه شدند دم غار اشكهاشون با باران قاطی شده بود «علی به معنای واقعی كلمه مالك نفسش بود»
#شهید_علی_چیتسازیان 🌷
📎منبع: خبرگزاری نوید شاهد به نقل از سایت انصار حزبالله
👇👇👇
@masjedkhatam25
✍دستتو ببر بالا و از ته قلبت شكرگزارى كن
که از قدیم گفتن. شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
با تمام وجودت از نعمتايى كه خدا بهت داده استفاده كن. تو خيلى خيلى خوشبختى، غر نزن، ناشكرى نكن.
❣️ﺧﺪﺍﯾﺎ!
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺗﺸﮑﺮ!
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻔﮑﺮ!
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺗﺬﮐﺮ!
ﮐﻪ:
ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﻧﻌﻤﺖ!
ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﺣﮑﻤﺖ!
ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺕ ﻋﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ!
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
@masjedkhatam25
🔴شاگرد و عابد
✍شاگردی از عابدی پرسید::
تقوا را برایم توصیف کن؟
عابد گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود مجبور به گذر شدی چه می کنی؟ شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه می روم تا خود را حفظ کنم.
عابد گفت: در دنیا نیز چنین کن تقوا همین است از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار زیرا کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند.
🌷 @masjedkhatam25 🌷
📸نتایج اولیه انتخابات سیزدهمین دوره ریاست جمهوری تا ساعت 11
@masjedkhatam25
⭕️ منتخبان انتخابات ششمین دوره شورای اسلامی شهر اردکان
فرماندار و رئیس هیئتاجرایی انتخابات شهرستان اردکان نتیجه شمارش آرای انتخابات ششمین دوره شورای اسلامی شهر اردکان را اعلام کرد.
بر این اساس، افراد زیر بهترتیب حائز بیشترین تعداد رأی شدهاند:
اعضای اصلی:
1- مسعود نوریان 6750 رأی
2- محمدجواد شاکر 4451 رأی
3- مصطفی خوشگفتار 4380 رأی
4- حسن رضاپور 4269 رأی
5- نسیم جهانآرا 4192 رأی
6- محمدرضا فتاحی 3942 رأی
7- عباس عاصیزاده 3546 رأی
▫️اعضای علیالبدل:
1- سید محمد حسینیپور 3327 رأی
2- علی فتوحی 3271 رأی
3- مجید شاکر 2624 رأی
4- مجید مروتی 2390 رأی
5- محمدعلی باهنر 2264 رأی
@masjedkhatam25
من #رئیسی رو نمیشناسم😮
@masjedkhatam25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شنوندگان عزیز!
توجه فرمایید...😎💣
#رئیسی
@masjedkhatam25
هدایت شده از گروه سرود شهید محسن حججی اردکان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 " بسم الله الرحمن الرحیم " 💠
✴ به زودی ......
🎊 به مناسبت میلاد امام رضا (علیه السلام)
🎵🎞 نماهنگ ❤ رویای شیرین ❤
🎶 کاری از گروه سرود " شهید حججی "
💠 مسجد خاتم الانبیاء (پایگاه بقیة الله)
✅ تهیه کننده :
موسسه فرهنگی ، هنری و رسانه ای چادرملو
#امام_رضا_علیه_السلام
#گروه_سرود_شهید_حججی#دهه_کرامت
#سرود#گروه_سرود#نماهنگ
#ایران #اردکان#یزد
🔅 امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام:
🔺دانش به دست آوريد تا به شما زندگى بخشد.
📚 میزان الحکمه، جلد ۱، صفحه ۷۱۰
👇👇👇
@masjedkhatam25
•پست فرزند شهید همت
شما که او را ندیده اید!
چشم هایش
چشم هایش
چشم هایش...
.
باور کنید من هم سیر ندیدمش!
چشم هایش نگذاشتند...
.
#فرماندهان🌷
#شهید_سپهبد_حاج_قاسم_سلیمانی
#ژنرال_های_ایرانی_کابوس_اسرائیل
👇👇👇
@masjedkhatam25
✨﷽✨
🌼داستان کوتاه و پندآموز
✍مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند . گوسفند ازدست مرد جدا شد و فرار کرد.مردشروع کردبه دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد . عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند.
هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .ناگهان همسای شان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده . زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند .او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت :خدا قبول می کند. ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش. بعدا مرد رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن.
روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده . گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم. مرد گوسفند را برد وسوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند .فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد .
پس این نصیب توست ...
صدقه را بنگر که چه چیزیست!!
صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است ...
👇👇👇
@masjedkhatam25
✨﷽✨
🔴حکایتی ملانصرالدین و روزقیامت
✍ یکی بود ، یکی نبود . در شبی از شبها ملانصرالدین وزنش کنار هم نشسته بودند و از هر دری حرف می زدند همسر ملا پرسید : تو می دانی که در آن دنیا چه خبر است و بعد از مرگ چه بلایی سر آدم می آورند ؟ ملا گفت : من که نمرده ام تا از آن دنیا خبر داشته باشم ولی این که کاری ندارد الان به آن دنیا می روم و صبح زود خبرش را برای تو می آورم . زن ملا خوشحال شد و تشکر کرد . ملا از جا بلند شد و یکراست به طرف گورستان رفت و توی قبری خالی دراز کشید آن قبر از آخرین قبرهای گورستان بود و کنار جاده قرار گرفته بود تا یک نفر از جاده ی کنار گورستان عبور می کرد . ملا فکر می کرد که فرشته ها دارند به سراغش میآیند و سوال و جواب می کنند و از حرفهای آنها می فهمم که در آن دنیا چه خبر است ؟
ساعت ها گذشت ولی خبری نشد کم کم ملا خوابش گرفت صبح که شد کاروانی از آن جا عبور می کرد . شترها هر کدام زنگی به گردان داشتند با شنیدن صدای زنگ ملا از خواب بیدار شد و گمان کرد که وارد دنیای دیگری شده سراسیمه از جا پرید و از قبر بیرون آمد . ساربانی که افسار چند شتر در دستش برد افسارها را از ترسش رها کرد و پا به فرار گذاشت . کالاهایی که پشت شتران بود بر زمینی ریخت . اوضاع شیر تو شیر شد . کاروان به هم ریخت . بزرگ کاروان ساربان فراری با با خشم صدا زد و گفت : چرا بیخودی فریاد کشیدی و شترها را فراری دادی ؟ ساربان ماجرای قبر کنار جاده را تعریف کرد . کاروانیان ملا را به حضور کاروان سالار آوردند . کاروان سالار تا ملا را دید سیلی محکمی به گوشش زد و او را به باد فحش گرفت صاحبان کالا هم هر کدام با چوب و چماق به جان ملا افتادند و او را زخمی کردند .
ملا فرار کرد و به خانه اش رسید زن بدون توجه به سر و صورت ملا تا در را گشود و گفت : ببینیم از آن دنیا برایم خبر آورده ای ؟ ملا گفت : خبری نبود . همین قدر فهمیدم که اگر قاطر کسی را رم ندهی با تو کاری ندارند . از آن به بعد ، وقتی بخواهند کسی را از عاقبت ظلم و ستم آگاه کنند ، می گویند اگر قاطر کسی را رم ندهی ، کسی با تو کاری ندارند
📚داستانهای آموزنده
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
👇👇👇
@masjedkhatam25
#یک_داستان_یک_پند
✍آقای زینالی شاگرد حاج ابراهیم خلیل حقیری خویی (رحمة الله علیه) نقل میکند، وقتی کسی تخممرغی برای فروختن به مغازه میآورد، حاجی خودش گاهی تخممرغ در دست میگرفت و سپس پول یا اگر فروشنده میخواست معادل قیمتش جنس به او میداد.
🍁روزی زنی میانسال یک تخممرغ آورد و حاجی دستش گرفت، سپس از زن پرسید: پول میخواهی یا جنس؟ زن گفت: به اندازۂ قیمت تخممرغ، بلغور میخواهم. حاجی بیش از قیمت تخممرغ به او بلغور داد. بعد از رفتن آن پیرزن از حاجی پرسیدم: چرا زیادتر به او بلغور دادی؟ گفت: تخممرغ را که در دست گرفتم، دیدم داغ است و تازه مرغ تخم گذاشته است. مشخص بود که زن نیازش زیاد است و اصلاً پولی نداشته که منتظر بوده مرغاش تخم بگذارد تا سریع آن را برای خرید بلغور به مغازه بیاورد.
👇👇👇
@masjedkhatam25