🌿 امامـ صـادق عليهالسلامـ
إذا كانَ يَومُ النَّيروزِ فَاغتَسِلْ وَ البَسْ أنظَفَ ثِيابِكَ، و تَطَيَّبْ بِأطيَبِ طِيبِكَ، و تَكونُ ذلكَ اليَومَ صائماً.
چون نوروز فرا رسد، بدن خود را بشوى و پاكيزهترين جامههايت را بپوش و با خوشبوترين عطرها خودت را معطّر كن و در آن روز روزهدار باش.
🌸
📚 وسائل الشيعة، ج٧، ص٣۴۶، ح١؛
میزان الحکمه، ج٨، ص٣١١
#حدیث #نوروز
🕌https://eitaa.com/joinchat/4075094303C26e2f615d6
نماهنگ افسوس.mp3
1.97M
🔊 #صوتی | تنظیم #استودیویی
📝 افسوس
👤 کربلاییمهدی #رعنایی
🌺 ویژه ماه #رمضان ؛ ۱۴۰۲
🕌https://eitaa.com/joinchat/4075094303C26e2f615d6
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استاد شجاعی
«اشتیاقِ» زمان برای رسیدن به بهار، از حرکت بیوقفهی آن به سمت بهار مشخص است،
و «اشتیاق» ما برای آوردنِ «بهارِ مردمان» از میزان حرکتمان!
🕌https://eitaa.com/joinchat/4075094303C26e2f615d6
من سالمو تحویل تو میدم.mp3
3.7M
🔊 #صوتی | #مناجات
📝 من سالم رو تحویل تو میدم
👤 کربلاییسیدمهدی #حسینی
🌺 #امام_حسین ؛ ۱۴۰۲
🕌https://eitaa.com/joinchat/4075094303C26e2f615d6
♨️ماجرای علامه بحرالعلوم و حواله امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
🔸آخوند ملا زین العابدین سلماسی- از شاگردان و یاران نزدیک سید مهدی طباطبایی بروجردی معروف به بحرالعلوم- می گوید:
🔸 ایامی که در جوار خانه خدا نزد سید به خدمت مشغول بودم، روزی اتفاق افتاد که در خانه چیزی نداشتیم. مطلب را به سید عرض کردم، چیزی نفرمود. از عادات جناب بحرالعلوم این بود که صبح اول وقت طوافی دور کعبه می کرد و به خانه می آمد و به اتاقی که مخصوص خودش بود، می رفت و برای هر صنفی بر طریق مذهبش درس می گفت. در آن روزی که از تنگدستی شکایت کردم، چون از طواف برگشت ناگهان کسی در را کوبید.
سید بحرالعلوم به شدت مضطرب شد و با شتاب به طرف در رفت و آن را باز کرد.
شخص بزرگواری در لباس عربی داخل شد و در اتاق سید نشست و سید در نهایت فروتنی و ادب دم در نشست.
ساعتی نشستند و با یکدیگر سخن گفتند. آنگاه برخاست و در خانه را باز کرد و دست مهمان را بوسید. او را بر شتری که دم در خانه خوابانده بود سوار کرد.
🔸مهمان رفت و سید بحرالعلوم با رنگ دگرگون بازگشت و حواله ای به دست من داد و گفت: این حواله ایست برای مرد صرافی که در بازار صفاست.
نزد او برو و هرچه بر او حواله شده بگیر.
آن حواله را گرفتم و آن را نزد همان مرد که سید سفارش کرده بود، بردم مرد چون حواله را گرفت به آن نظر نمود و آن را بوسید و گفت:
برو چند باربر و کارگر بیاور.
پس رفتم و چهار باربر آوردم. به قدری که آن چهار نفر قدرت حمل داشتند، پول رایج زمان را برداشتند و به منزل آوردند.
من فوری برگشتم نزد آن صراف که از حال او و نویسنده حواله جویا شوم که او چه کسی بود. وقتی رفتم نه صرافی را دیدم و نه مغازه ای را که دیده بودم.
از مغازه صراف پرس و جو کردم گفتند:
ما اصلا در اینجا دکان صرافی ندیده ایم.
📚 فواید الرضویه، ص ۶۸۰
🕌https://eitaa.com/joinchat/4075094303C26e2f615d6