➖عثمانیه چه گروهی هستند⁉️
💢 عثمانیه به گروهی اطلاق می شود که:
به شدت طرفدار ودوستدار عثمان بودند و نسبت به حضرت علی "علیهالسّلام "بغض ودشمنی داشتند.
🔺عثمانیه حضرت علی علیهالسّلام را به عنوان خلیفه چهارم قبول نداشتند .
وحضرت را در ماجرای قتل عثمان به مشارکت و همراهی با قاتلان عثمان متهم می کردند .
🔻اکثر شرکت کنندگان که در کربلا در سپاه عمر بن سعد ملعون بودند از گروه عثمانیه بودند
به این خاطر وقتی امام حسین علیه السلام از دشمن سوال کرد که به چه دلیلی قصد کشتن من را دارید؟
جواب دادند : بغضا لابیک: بخاطر بغضی که از پدرت علی بن ابی طالب علیهما السلام داریم
👈 لذا در لشکر عمربن سعد به هیچ عنوان هیچ شیعه ای نبوده است .
برای تفصیل این موضوع می توان به کتاب " بازتاب تفکر عثمانی در قضیه کربلا" نوشته آقای هدایت پناه رجوع کرد.
#مسجدالاقصی
@masjedolaghsa
49.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️یکبار برای همیشه ببینید| مهسا امینی کشته شد یا فوت؟
📌تیرخلاص به یاوهگوییهای پدر و هواداران #مهسا_کومله
📌افشای اسنادی از دروغهای #پدر_فتنه که احتمالا اولین بار است میبینید
📌علت اصلی موضوع کشفحجابها و تحلیل مختصر سناریوی جنگ شناختی با #رمز_مهسا
📌شخصیت رمزآلود مهسا چگونه بود که رسانههای شیطان روی آن موجسواری کردند؟
🎙بهروایت محمد جوانی
✍آنقدر این کلیپ را در مجازی و حقیقی انتشار دهید تا بساط مردهخواری سیاسی در سالگرد مهسا محدودتر شود
🧠⚔علوم و جنگ شناختی | جوانی
@Cwarfare
#اسارت
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
#امام_سجاد_علیه_السلام
◾ حکایت جانسوز سوارشدن زينب کبری سلاماللّهعلیها بر شتر بی جهاز...
⚡️وقتیکه زينب کبری عليهاالسلام نظر به قتلگاه میکند و میفرماید: کجایید ای مَحرَمانِ من؟!
راوی گوید:
ثُمَّ أمَرَ ابنُ سَعدٍ (لَعَنَهُ اللّهُ) بِأنْ تَحمِلَ النِّساءَ عَلىٰ الْأقتابِ بِلا وِطاءٍ و حِجابٍ
▪️سپس ابن سعد (لعنت الله علیه) دستور داد زنان را بر شتران بی جهاز سوار کنند، پس شترها را نزدیک زنان آوردند و گفتند:زود بیایید و سوار شوید و ابن سعد دستور حرکت داد.
زینب کبری عليهاالسلام چون این حالت را مشاهده نمود، فریاد برآورد:
سَوَّدَ اللّهُ وَجهَكَ يا ابنَ سَعدٍ! في الدُّنيا و الآخِرَةِ.تَأمُرُ هٰؤلاءِ الٍقومِ بِأنْ يُرَكِّبونا، و نَحنُ وَدائِعَ رَسولِ اللّهِ صَلّىٰ اللّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ
▪️خدا رویَت را در دنیا و آخرت سیاه کُنَد ای ابن سعد! تو به این مردان امر میکنی که ما را سوار کنند در حالی که ما امانت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستیم!؟
به آنها بگو: از ما دوری شوند تا ما خودمان سوار شویم. عمرسعد دستور داد تا لشکریان از شتران فاصله گرفتند.
پس زینب کبری و أم کلثوم سلام الله علیهما جلو آمدند و هر یک از زنان و بچه ها را به اسم صدا زدند و در نهایت همه را سوار بر شتران کردند.
همه زن ها و بچه ها سوار شدند تا اینکه جز زینب کبری سلام الله علیها کسی نماند.
در این هنگام حضرت زینب علیهاالسلام نظری به سمت چپ و راست خود انداخت و کسی را جز امام سجاد علیه السلام ندید که از شدت بیماری نمیتوانست سوار شود.
پس نزدیک آن حضرت آمد و فرمود:
ای برادرزاده! برخیز و با کمک من بر شتر سوار شو.
🔻امام سجاد علیهالسلام فرمود:
عمه جانم! شما سوار شويد و من و اين جماعت را به حال خود واگذارید.
حضرت زينب کبری عليهاالسلام نتوانست از امام علیه السلام نافرمانی کند،لذا برگشت تا سوار بر محمل شود.
فَاِلْتَفَتَتْ يَميناً و شِمالاً، فَلَم تَرَ إلّا أجساداً عَلىٰ الرِّمالِ و رُؤوساً عَلىٰ الْأسِنَّةِ بِأيدِي الرِّجالِ، فَصَرَخَتْ، و قَالَتْ: وا غُربَتاه! وا أخاه! وا حُسيناه! وا عَبّاساه! وا رِجالاه! وا ضَيعَتاه بَعدَكَ يا أباعبداللّه
▪️پس به سمت راست و چپ خود نظر کرد و کسی را ندید جز اجسادی که بر روی ریگ و رمل بیابان افتاده بودند و سرهایی که بر روی نیزه در دست سپاهيان عمر سعد بود. پس فریادی کشید و فرمود:
آه از غريبي...آه ای برادر...آه ای حسین من...آه ای عباس من... آه ای مَحرمان من... چقدر بعد از تو ما خوار و ذليل شدیم ای اباعبدالله...
فَلَمَّا نَظَرَ الْإمامُ زَينُ الْعابدينَ عَلَيْهِ السَّلامُ إلىٰ ذٰلِكَ لَم يَتَمالَكْ عَلىٰ نَفسِهِ دونَ أن قامَ و هو يَرتَعِشُ مِنَ الضَّعفِ، فأخَذَ بِعَصاةِ يَتَوَكَّاُ عَلَيْها، و أتَىٰ إلىٰ عَمَّتِهِ، و ثَنىٰ رُكبَتُه،فأخَذَ لِيَركَبُها فَاِرتَعَشَ مِنَ الضَّعفِ،و سَقَطَ عَلىٰ الْأرضِ
▪️چون امام زین العابدین علیه السلام این حالت زينب کبری عليهاالسلام رامشاهده کرد، نتوانست کاری کند جز اینکه به سختی از جای برخاست و عصایی را به دست گرفت و از ضعف به خود میلرزید.
پس خود را با همان حالت به کنار محمل زينب کبری عليهاالسلام رساند و زانو گرفت و فرمود: عمه جان! بیا و سوار شو!
پس زينب کبری عليهاالسلام آمد تا سوار شود اما امام سجاد علیه السّلام از شدت ضعف لرزید و با صورت به زمین خورد.
فَلَمَّا رَآهُ الشِّمرَ (لَعَنَهُ اللّهُ) أتىٰ إلَيْه، و بِيَدِهِ سَوطٌ، فَضَرَبَهُ
▪️چون شمر (لعنة الله علیه) این حالت را دید، در حالی که تازیانه در دست داشت، به امام سجاد علیه السلام نزدیک شد و امام را با تازیانه زد.
زين العابدين عليه السلام فریاد میزد؛
وا جدّاه! وا محمّداه! وا عليّاه! وا حسناه! وا حسيناه
زينب کبری عليهاالسلام از مشاهده این صحنه گریه میکرد و به شمر میفرمود:
وای بر تو ای شمر!به باقی مانده نبوت رحم کن . و دائمًا این را فرمود تا شمر از امام سجاد علیه السلام دست کشید.
پس در این هنگام کنیز مُسنّی آمد نزد زینب کبری عليهاالسلام و او را سوار کرد.
راوی گوید:
من پرسیدم که آن پیرزن که بود؟
گفتند: آن پیرزن ،فضه، خادمه فاطمه زهرا علیهاالسلام بود.
پس سپاه عمر سعد هر جور که بود امام سجاد علیه السّلام را بر یک شتر لاغری سوار کردند و پاهایش را هم از زیر شتر به هم بستند.
📚معالي السّبطين ج۲ ص۹۰
📚وسيلة الدّارين ص۳۵۰
@masjedolaghsa
سلامٌ علی قلب زینب الصّبور و لسانها الشّکور
سلامٌ علی من تظافرت علیها المصائب و الکروب و ذاقت من النّوائب ما تذوب منها القلوب….
سلامٌ علی من عجبت من صبرها ملائکه السّماء
سلامٌ علی من فجعت بجدّها و ابیها و امّها و بنیها و الخیره من اهلها و ذوبها، ابکی علی زینب الکبری و کربتها،ابکی علی زینب الثکلی و غربتها ابکی علی زینب حزناً لمحنتها….
«سلام بر قلب زینب شکیبا و زبان سپاسگزارش، سلام بر بانویی که مصائب و ناراحتیها بر او هجوم برد و طعم غم و اندوهی را چشید که دلها را آب میکرد… سلام بر (بانویی) که از صبر او ملائکه آسمان به شگفت آمدند، سلام بر آن (بانویی) که مصیبت فقدان جدّ و پدر و مادر و فرزندان و خویشاوندان نیکویش بر او وارد شد، میگریم بر حال زینب کبری و غصههایش، میگریم بر حال زینب داغدیده و غربتش میگریم بر حال زینب حزین و محنتهایش…»
#السلامعلیکیاسیدتی#یازینب
@masjedolaghsa
عاشورا_ریشه_ها_انگیزه_ها_رویدادها_پیامدها.PDF
7.02M
📗عاشورا (ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها)
📝مولف:مهدی رستم نژاد(زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی)
زبان:فارسی
تعداد صفحات:۷۸۷
🔹توضیح:
این کتاب از شش بخش اصلی تشکیل شده است.
در بخش اول در شش فصل به شخصیت امام حسین(علیه السلام) و دلیل عزاداری پرداخته شده است و در پایان بخش اول تحلیل صحیح در فلسفهی عزاداری آمده است.
بخش دوم ریشههای قیام عاشورا است و در هشت فصل دلایل وقوع عاشورا بررسی میشود.
بخش سوم کتاب در سه فصل به انگیزههای قیام عاشورا میپردازد.
بخش چهارم رویدادهای قیام عاشورا است و از دو فصل نسبتا مفصل از مدینه تا کربلا و از کربلا تا مدینه تشکیل شده است.
بخش پنجم آثار و پیامدهای قیام عاشورا را در سه فصل بررسی میکند.
بخش ششم اشعار برگزیده فارسی و عربی است.
فهرست آیات، روایت، اشخاص و لقبها، اماکن و منابع پایان بخش کتاب عاشورا (ریشهها، انگیزهها، رویدادها و پیامدها) میباشد.
#مسجدالاقصی
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_صفر
🌷هزینه دانلود: صلوات
@masjedolaghsa
#مصائب_رأس_مطهر
#مصائب_کوفه
◼️ آن جایی که پا گذاشتی، رسول الله صلی الله علیه و آله، دهانش را میگذاشت...
هشام بن محمد نقل می کند:
چون سر مبارك امام حسين سلام اللّه علیه در پيش روي ابنزياد ملعون گذاشتند؛ زن كاهنهای(جادوگر) در آنجا حاضر بود.
آن زن به ابنزياد گفت كه: برخيز و پاي خود بر دهان دشمنت بگذار.
پس آن حرامزاده پاي نجس خود را بر دهان مبارك گذاشت. پس از آن به زيد بن ارقم گفت كه: چگونه ميبيني؟
زيد گفت كه: قسم به خدا كه هر آينه ديدم رسول خدا صلی اللّه علیه وآله را كه دهان خود را در موضع قدم تو گذاشته بود و آن لب و دهان را میبوسید.
📚اکلیل المصائب فی مصائب الاطائب ص۵٧٠
@masjedolaghsa
#مصائب_کوفه
#اسارت
#امام_سجاد_علیه_السلام
◾️با چه وضعی اسراء آل الله را از کوفه به سمت شام حرکت دادند...
سپس ابن زیاد لعین دستور داد تا شمر و خولی ( در بعضی از مقاتل، حرامیانی به نام مُخَفّر بن ثعلبه، زجر بن قیس،شبث بن ربعی و....نیز آمده است) اسراء را به همراه هزار و پانصد سواره به همراه سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام به شام برای یزید ملعون ببرند.
و أمَرَهُم أن يَسيروا بِالسَّبايا، و الرَّأسُ إلىٰ الشّامِ و أن يَشهَروهُم في جَميعِ الْبُلدانِ.
▪️و به آن ها امر کرد تا به هر شهر و دیاری که رسیدند، اسرا و سر امام حسین علیه السلام برای اهل آن جا برای نشان دادن ببرند.
فَسَارَ الْقَومُ بِحَرَمِ رَسولِ اللّهِ صَلَّىٰ اللّهُ عَلَيْهِ و سَلَّم مِنَ الْكوفَةِ إلىٰ بِلادِ الشّامِ عَلىٰ مَحامِلٍ بِغَيرِ وِطاءٍ مِن بَلَدٍ إلىٰ بَلَدٍ و مِن مَنزِلٍ إلىٰ مَنزِلٍ، كَما تُساقُ اُسارَىٰ التُّركِ و الدِّيلَمِ. و النّاسُ یَخرُجونَ اِلیٰ لِقائِهِم في کُلِ بَلَدٍ و مَنزِلٍ
▪️پس آن نانجیبان، حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله را بر روی شتران بی جهاز، از این شهر به آن شهر و از این منزل به آن منزل می بردند همانگونه که اسرای ترک و دیلم را به اسیری می برند. پس مردم در هر شهر و دیاری برای نگاه کردن به اسرا از منزل خارج می شدند.
🔻امام سجاد آقا علی بن الحسین علیهماالسّلام نسبت به چگونگی اسیری خود و اهلبیت علیهم السلام فرمود:
حَمَلَنِی عَلَی بَعِیرٍ یَطْلُعُ بِغَیْرِ وِطَاءٍ وَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ علیه السلام عَلَی عَلَمٍ
▪️مرا بر شتری که بدون جهاز بود سوار کردند و سر مبارک امام حسین علیه السّلام هم بر فراز نیزه بود.
وَ نِسْوَتُنَا خَلْفِی عَلَی بِغَالٍ فأکف- [وَاکِفَةً] وَ الْفَارِطَةُ خَلْفَنَا وَ حَوْلَنَا بِالرِّمَاحِ إِنْ دَمَعَتْ مِنْ أَحَدِنَا عَیْنٌ قُرِعَ رَأْسُهُ بِالرُّمْحِ
▪️زنان ما به دنبال ما بر استرهای بدون زین سوار بودند. دشمنان با نیزهها به دنبال و اطراف ما بودند! *هر گاه چشم یکی از ما گریان میشد، با نیزه بر سر او میزدند* !
حَتَّی إِذَا دَخَلْنَا دِمَشْقَ صَاحَ صَائِحٌ یَا أَهْلَ الشَّامِ هَؤُلَاءِ سَبَایَا أَهْلِ الْبَیْتِ الْمَلْعُونِ.
وقتی که با این حال داخل دمشق شدیم، شخصی فریاد زد: ای اهل شام! اینان اسیران اهل بیت نفرین شده هستند.
📚الاقبال ص۵۸۳
📚مقتل أبي مخنف ص۱۱۰
📚مرآة الجنان ج۱ص۱۳۵
📚الفتوح، ج۵ ص ۲۳۶
@masjedolaghsa
#اسارت
#مصائب_کوفه
◼️ غوغای حضرت رباب علیهالسلام در مجلس ابن زیاد لعین...
بار دیگر ابن زیاد لعین، اسرای آل الله را خواست تا وارد دارالاماره کوفه شوند.
وقتی که داخل شدند، دیدند که سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام جلوی ابن زیاد ملعون گذاشته شده و نور الهی از آن به آسمان می رود؛
فَلَم تَتَمالَكِ «الرُّبابُ» زَوجَةُ الْحُسينِ دونَ أن وَقَعَتْ عَلَيهِ تَقَبَّلَهُ، و قالَتْ
▪️حضرت رباب علیها السلام وقتی که این صحنه را مشاهده نمود ، دیگر نتوانست جلوی خودش را بگیرد و خودش را روی سر بریده انداخت و پیوسته آن را می بوسید و میفرمود:
إنَّ الَّذي كانَ نوراً يَستَضاءُ به
بِكربلاءٍ قَتيلٍ غَيرِ مَدفونٍ
سِبطُ النَّبيِّ جَزاكَ اللّهُ صالحة
عنّا و جنّبت خُسران الموازين
قد كنت لي جَبَلاً صعبا ألوذُ به
و كنت تصحبنا بالرّحم و الدّين
مَن لليتامىٰ و مَن للسّائلين و مَن
يعني و يأوى إليه كلّ مسكين
▪️آن امامی را که نور بود و می درخشيد، او لا در کربلا کشتند و دفن نکردند. نوه رسول خدا صلی الله علیه و آله بودی که خدا از جانب ما خیر صالح به تو بدهد.
تو برای من مانند کوهی استوار بودی که به تو پناه می بردم و تو نسبت به ما مهربان بودی. پس الان دیگر کیست که حامی یتیمان و سائلین و مساکین باشد؟!
📚مقتل الحسين عليه السّلام، مقرم،ص ۴۲۵
@masjedolaghsa
#مصائب_کوفه
#حضرت_زینب_علیها_السلام
#اسارت
◼️ گوشهای از حال و روز اسیران آل الله، از زبان یکی از شيعيان کوفی و درس هایی که در این حکایت نهفته است...
یکی از شيعيان کوفه چنین نقل میکند:
من یک گناهی را مرتکب شدم که اگر بر من نبخشند، شک ندارم که از اهل آتش هستم و آن این است که:
من در کوفه بودم و خبری از شهادت سیدالشهدا علیه السلام و اسارت اهل و عیالش نداشتم.
همینکه در بازار کوفه نشسته بودم، دیدم روز و شب گویی دارد تغییر می کند و از دیوارهای کوفه مثل خون تازه در حال چکیدن است و آسمان سیاه شده و جهت ها تغییر کرده است.و هر انسانی را که می دیدم گویا صورت و لباسش آغشته به خون است و مردم در حیرت و وحشت شدید به سر می برند. پس من در همین حال وحشتناک بودم که صدای تکبیر و تهلیل و صوت های بلندی، همه جا را فرا گرفت. بلند شدم تا ببینم چه َشده است
و إذاً برؤوسٍ مرفوعة على الرّماح، و نساء على الجمال من غير غِطاء و لا وِطاء، و بين تلك النّساء بنات صغار وجوههنّ كالقناديل، و كلّ واحدة على جمل أدبر أعجف، و شعورهنّ منشورة، و رؤوسهنّ منكّسة حياء من النّاس
▪️که ناگهان دیدم سر هایی بر فراز نیزه هاست و زنانی بر روی شتران بی جهاز، بدون پوششی مناسب نشسته اند.
و بین این زن ها، دختر بچه هایی که صورتهایشان مثل چراغ می درخشید و روی شتران لاغر سوار بودند و موهایشان پریشان و سرهایشان را از روی حیاء، پایین انداخته بودند.
و بينهنّ ولدٌ راكب على جمل، و هو مقيّد من تحت بطن النّاقة، و فخذاه يشخبان دماً، و هو مكشوفُ الرّأس عارٍ من الثّياب
▪️ بین این ها، جوانی را دیدم که دست و پایش را از زیر شکم شتر بسته بودند و از دو پایش خون می آمد و بر سرش عمامه ای نبود و لباس مناسبی بر تن نداشت.
🔻و بین آن کسانی که سر ها را حمل می کردند، صاحب آن نیزه ای که سر روی آن از بقيه سر ها نورانی تر بود، چنین حماسه وار این اشعار را می خواند:
أنا صاحب الرّمح الطّويل
(من صاحب نیزه ای بلندم)
أنا صاحب السّيف الصّقيل
(من صاحب شمشیر بران هستم)
أنا قاتل الدّين الأصيل
(من قاتل دین اصیل هستم)
سپس آن ملعون ساکت شد و یکی از زنان کاروان به او گفت:
وای بر تو! بگو من قاتل کسی هستم که جبرئیل گهواره اش را تکان می داد. کسی که بعضی از خدام او میکائیل و اسرافیل و عزرائیل اند. کسی که صلصاییل(فرشته که همانند فطرس به ولادت سیدالشهداء عَلَيْهِ السَّلَام بخشیده شد) آزاد شده اوست
کسی که با شهادتش عرش خدا به لرزه افتاد.
وای بر تو! بگو من قاتل محمد مصطفایم.
بگو من، علی مرتضی، فاطمه زهرا، حسن مجتبی، ائمه هدی، ملائکه زمین و آسمان و انبیا را کشتم.
پس نزدیک یکی از آن زنان شدم و از او پرسیدم :این سر ها و این اسیران چه کسانی هستند؟
پس آن زن فریادی بر آورد که گویی صاعقه بود و بند دلم داشت پاره می شد و آن زن می گفت:
آیا از خدا حیا نداری که به ما نظر می کنی؟!
من با صورت زمین خوردم و از هوش رفتم.
و وقتی که به هوش آمدم و بلند شدم دیدم که آن ها از من فاصله گرفته اند. به صورت خودم لطمه زدنم و گفتم : به پرودگار کعبه من هلاک شدم.
به دنبال آن ها دویدم و نزدیک آن زن خودم را رساندم و سرم را از روی حیا پایین انداختم و گریه می کردم و او هم مشغول گریه بود و من جرأت نداشتم باز سوالم را تکرار کنم.
آن بانو توجهی به من کردند و فرمودند :ای مرد! چرا گریه می کنی؟گفتم:بر شما و بر آنچه که بر سر شما آمده می گریم.
ایسیّده من! به من خبر میدهید که شما کیستید؟ و این سر ها سر چه کسانی است؟
چرا که در هیبت و جلال کسی را همانند شما ندیدم و قلبم با دیدن شما دارد متلاشی می شود و اشکانم امانم را بریده است. اما شما را نمی شناسم که چه کسانی هستید؟
فنَكَسَت رأسَها حياءً منّي و قالت: أنا زينب بنت عليّ بن أبي طالب عليه السّلام، و هذه السّبايا بنات رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و بنات عليّ عليه السّلام و بنات فاطمة الزّهراء عليها السّلام،
▪️پس آن بانو سرش را از روی حیا پایین انداخت و فرمود:
من زینب دختر علیم (علیه السلام) و این اسیران دختران رسول خدا(صلی الله علیه و آله)و دختران امیرالمؤمنین (علیه السلام) و فاطمه زهرا علیهاالسلام هستند.
و ذلك الرّأس الأزهر المتقدّم على الرّؤوس رأس أخي الحسين عليه السّلام الّذي ذبحوه في أرض كربلاء، و ذبحوا أولاده و بني أخيه و أصحابه عن آخرهم، و هذه رؤوسهم
▪️و این سر نورانی که جلوی همه سر هاست سر برادرم حسین است که خودش، اولادش، اولاد برادرش و اصحابش را در زمین کربلا ذبح کردند که این سر ها، سر آنهاست. و این جوانی که دست و پایش بسته شده، علی بن الحسین علیهما السلام، امام بعد از پدرش است.
قال :فلمّا سمعتُ كلامها ضربت رأسي بحجرٍ حتّى كسرتُه و مزّقتُ ثيابي و لطمتُ وجهی...
▪️راوی گوید : تا این کلام را من شنیدم، با سنگی بر سرم زدم و سرم شکست وگریبان دریدم و بر صورتم لطمه زدم.
و قلت: يا سيّدتي قلع اللّه عينا تنظر إليكم بخيانة، فأنا محبّكم و مواليكم و عزيزٌ عليّ ما نالكم و ما نزل بكم، فيا لهفتاه عليكم، و يا طول تأسّفي على ما أصابكم،
▪️گفتم:
ای سیده من! خدا کور کند چشمی را که از روی خیانت به شما نظر می کند. من از دوستان و شیعیان شما هستم و برایم سخت است آنچه که به شما رسیده است. پس چقدر غم و غصه ام برای شما طولانی می شود؟!
فقالت: إذا كنتَ محبّنا فلم لا نَصرتَنا و حاميتَ عنّا؟ قلت: يا سيّدتي سوء حظّي أخّرني عن نصرتكم.
▪️پس آن بانو فرمود :اگر از دوست داران ما هستی چرا به یاری ما نیامدی؟
گفتم :ای سیده من! خوش گذرانی های بد من، مرا از یاری شما بازداشت.
📚 الدّمعة السّاكبة،ج ۵ ص۴۵
@masjedolaghsa
#مصائب_کوفه
#اسارت
#مصائب_رأس_مطهر
◼️ گوشهای از مصائبی که در دارالامارة کوفه بر سر اهلبیت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد...
نوشته اند:
لما دخل الرّأس المقدّس إلى قصر الإمارة سالتِ الحيطان دما
▪️ وقتی که سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام را وارد قصر دارالاماره ابن زیاد ملعون کردند، از دیوار های قصر خون می بارید
و یکی از حاضران در آن روز چنین روایت میکند:
رأيت نارا قد خرجت من القصر، فولّى عبيد اللّه ابن زياد هاربا من مجلسه إلى بعض البيوت، و ارتفعت النّار
▪️همین که سر مطهر وارد قصر شد، دیدم که آتش از درون قصر زبانه می کشد، پس ابن زیاد لعین از جای خود بلند شد و به اتاق های اطراف قصر فرار کرد و آتش کمی آرام شد.
و تكلّم الرّأس بصوت فصيح، و لسان طلق، حتّى سمعه عبيد اللّه بن زياد (لعنه اللّه) و جميع من في القصر
▪️و سر مقدس شروع به سخن گفتن کرد و با صدایی رسا و زبانی گویا به گونه ای که عبیدالله و همه حاضران در قصر بشنوند چنین فرمود:
إلى أين تهرب يا لعين إن عجزت عنك النّار في الدّنيا، فما تعجز عنك في الآخرة.قال: هي مثواك يوم القيامة.
▪️ای لعین! کجار فرار می کنی!؟
اگر آتش این جا تو را نسوزاند، در آخرت دیگر نمی توانی از آن فرار کنی و جای تو روز قیامت درآتش است.
فوقع كلّ من كان حاضرا على ركبهم سجّدا من تلك النّار و كلام الرّأس فلطموا على رؤوسهم لأجل ذلك
▪️پس هر آنکه در آن جا حاضر بود، از عظمت این آتش و سخنان سر مطهر، روی زانوهایشان به حالت سجده افتادند و بر سر خود زدند.
پس وقتی که آتش کاملا خاموش شد و سر مطهر دیگر سخن نگفت، ابن زیاد لعین آمد و بر جایش نشست.
و دعا بالرّأس، فأحضر بين يديه، و هو في طست من الذّهب،
▪️و سر مطهر را خواست که آن را در حالی که در طشت طلا بود، جلوی دستانش گذاشتند.
و جعل يضرب بقضيب في يده على ثناياه و ينكثها، و يقول: قد أسرع الشّيب إليك يا أبا عبد اللّه!
▪️پس آن نانجیب با چوب دستی ای که در دست داشت بر دندان های سیدالشهداء عَلَيْهِ السَّلَام می زد و آن را می کشست و میگفت : چقدر زود پیری به سراغت آمده. ای اباعبدالله!
یکی از حاضران گفت:
مَهْ فإنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم يَلثَم حيث تَضَعُ قَضيبك.
▪️بس کن! چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله، همین جایی را که با چوب می زنی، بوسه می زد.
پس آن ملعون گفت:
امروز تلافی روز جنگ بدر است (که بنی هاشم آباء و اجداد مرا کشتند)
و خواست که آن سر مطهر را در کوفه آویزان کند اما ترسید که باز به سخن بیاید و بر علیه او چیزی بگوید.
فأذن للنّاس إذنا عامّا و أمر بإدخال السّبايا مجلسه، فادخلت عليه حرم رسول اللّه بحالة تقشعرّ لها الجلود
▪️پس آن نانجیب از این حادثه ای که نظیر نداشت، باز متاثر نشد و از کار خود دست نکشید و دستور داد اسرا را وارد مجلسش کنند. پس حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله، با حالتی که پوست ها بر روی بدن ها می لرزید، وارد شدند.
📚مقتل الحسين عليه السّلام،مقرم ص۴۱۹
📚مدينة المعاجز،ص۲۷۱
@masjedolaghsa
#مصائب_کوفه
#اسارت
◼️ از نان و خرمای کوفیان تا سر به چوبه محمل زدنِ عقیله بنی هاشم سلاماللهعلیها...
علامه مجلسی مینویسد:
در بعضی از کتب معتبره دیدم که از مسلم جصّاص نقل شده که گفت:
ابن زیاد مرا خواست تا دار الاماره کوفه را تعمیر نمایم. در آن حینی که من درها را گچکاری میکردم، ناگاه شنیدم فریادهایی از اطراف کوفه بلند شد. من متوجه خادم خود شدم و گفتم: چه شده که کوفه دچار ضجه گردیده است؟ گفت:
الساعه سرِ یکی از خارجیها را که بر یزید خروج کرده است آورده اند.
گفتم: آن خارجی کیست!؟
گفت: حسین بن علی علیهما السّلام است. من صبر کردم تا خادم خارج شد و آنچنان سیلی به صورت خود زدم که ترسیدم چشمم نابود شود، سپس گچها را از دست خود شُستم و از پشت قصر فرود آمدم و وارد کناسه کوفه شدم.
در آن حینی که من ایستاده بودم و مردم در انتظار ورود اسیران و سر شهیدان بودند، ناگاه دیدم تعداد چهل هودج بر پشت چهل شتر نصب شده که زنان و دختران فاطمه زهرا علیها السّلام در میان آنها جای دارند.
وَ إِذَا بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام عَلَی بَعِیرٍ بِغَیْرِ وِطَاءٍ وَ أَوْدَاجُهُ تَشْخُبُ دَماً وَ هُوَ مَعَ ذَلِکَ یَبْکِی وَ یَقُولُ:
▪️ ناگاه حضرت علی بن الحسین علیهما
السّلام را دیدم که سوار بر شتر عریان و خون از رگهای گردنش روان بود و آن بزرگوار در حالی که گریان بود این اشعار را میفرمود:
یَا أُمَّةَ السَّوْءِ لَا سُقْیَا لِرَبْعِکُمْ
یَا أُمَّةً لَمْ تُرَاعِ جَدَّنَا فِینَا
لَوْ أَنَّنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ یَجْمَعُنَا
یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَا کُنْتُمْ تَقُولُونَا
تُسَیِّرُونَا عَلَی الْأَقْتَابِ عَارِیَةً
کَأَنَّنَا لَمْ نُشَیِّدْ فِیکُمْ دِیناً
بَنِی أُمَیَّةَ مَا هَذَا الْوُقُوفُ عَلَی
تِلْکَ الْمَصَائِبِ لَا تُلَبُّونَ دَاعِیَنَا
تُصَفِّقُونَ عَلَیْنَا کَفَّکُمْ فَرَحاً
وَ أَنْتُمُ فِی فِجَاجِ الْأَرْضِ تَسْبُونَا
أَ لَیْسَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ وَیْلَکُم
أَهْدَی الْبَرِیَّةِ مِنْ سُبُلِ الْمُضِلِّینَا
یَا وَقْعَةَ الطَّفِّ قَدْ أَوْرَثْتِنِی حَزَناً
چوَ اللَّهُ یَهْتِکُ أَسْتَارَ الْمُسِیئِینَا
▪️ای امت بد رفتار! خدا شما را از باران رحمت خود سیراب نکند، ای امتی که احترام جد ما را درباره ما مراعات نکردید!
اگر روز قیامت پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ما را جمع کند، شما در جواب ما چه خواهید گفت؟ شما ما را بر پشت شتران بی جهاز میگردانید، گویا ما آن افرادی نیستیم که پایه دین را برای شما محکم کرده باشیم! ای گروه بنی امیه! این چه توقفی است که شما درباره مصائب ما میکنید و جواب ما را نمی دهید!
شما برای خوشحالی که دارید بر علیه ما کف میزنید و در زمین به ما ناسزا میگویید!
وای بر شما! آیا جد من پیامبر خدا نیست که بشر را از طریق گمراهی به شاه راه هدایت راهنمایی کرد؟ ای واقعه کربلا! حقا که تو غم و اندوه را به ارث به من دادی. خدا پرده افرادی را که با ما بد رفتاری نمودند پاره خواهد کرد
🔻راوی میگوید:
صَارَ أَهْلُ الْکُوفَةِ یُنَاوِلُونَ الْأَطْفَالَ الَّذِینَ عَلَی الْمَحَامِلِ بَعْضَ التَّمْرِ وَ الْخُبْزِ وَ الْجَوْز
▪️اهل کوفه به کودکانی که در میان محملها بودند، خرما و نان و گردو میدادند.
فَصَاحَتْ بِهِمْ أُمُّ کُلْثُومٍ وَ قَالَتْ یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ إنَّ الصَّدَقَةَ عَلَیْنَا حَرَام
▪️ ولی حضرت ام کلثوم بر آنان فریاد زد و فرمود: ای اهل کوفه! صدقه بر ما حرام است.
سپس آن بانو، آن نان و خرماها را از دست و دهان کودکان میگرفت و به روی زمین میریخت. اهل کوفه با این جنایاتی که درباره آنان کرده بودند، برای مصیبت ایشان گریه میکردند.
ثُمَّ إِنَّ أُمَّ کُلْثُومٍ أَطْلَعَتْ رَأْسَهَا مِنَ الْمَحْمِلِ وَ قَالَتْ لَهُمْ صَهْ یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ تَقْتُلُنَا رِجَالُکُمْ وَ تَبْکِینَا نِسَاؤُکُمْ فَالْحَاکِمُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ یَوْمَ فَصْلِ الْقَضَاءِ
▪️سپسام کلثوم علیهاالسلام سر خود را از محمل خارج کرد و به اهل کوفه گفت: ای اهل کوفه! آرام باشید. مردان شما ما را میکشند و زنان شما برای ما گریه میکنند؟ خدا در روز قیامت بین ما و شما داوری خواهد کرد.
فَبَیْنَمَا هِیَ تُخَاطِبُهُنَّ إِذَا بِضَجَّةٍ قَدِ ارْتَفَعَتْ فَإِذَا هُمْ أَتَوْا بِالرُّءُوسِ یَقْدُمُهُمْ رَأْسُ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ هُوَ رَأْسٌ زُهْرِیٌّ قَمَرِیٌّ أَشْبَهُ الْخَلْقِ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ لِحْیَتُهُ کَسَوَادِ السَّبَجِ قَدِ انْتَصَلَ مِنْهَا الْخِضَابُ وَ وَجْهُهُ دَارَةُ قَمَرٍ طَالِعٍ وَ الرُّمْحُ تَلْعَبُ بِهَا یَمِیناً وَ شِمَالًا
▪️ در آن حینی که آن بانو آنان را مخاطب قرار داده بود، ناگاه صدای ضجه بلند شد و سر شهیدان را که سر امام حسین علیه السّلام در جلوی آنان بود آوردند که سری بود نورانی، نظیر ماه، و شبیه ترین مردم بود به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله. محاسن شریف امام حسین علیه السّلام نظیر شبه مشکی بود و رنگ خضاب از آن رفته بود. صورت آن حضرت مثل ماه تابان و گرد بود. نیزه سر و محاسن آن امام مظلوم را به طرف راست و چپ حرکت میداد.
فَالْتَفَتَتْ زَیْنَبُ فَرَأَتْ رَأْسَ أَخِیهَا فَنَطَحَتْ جَبِینَهَا بِمُقَدَّمِ الْمَحْمِلِ حَتَّی رَأَیْنَا الدَّمَ یَخْرُجُ مِنْ تَحْتِ قِنَاعِهَا وَ أَوْمَأَتْ إِلَیْهِ بخرقة [بِحُرْقَةٍ] وَ جَعَلْتْ تَقُولُ:
▪️هنگامی که زینب کبری علیها السّلام متوجه سر مبارک امام حسین علیه السّلام شد، پیشانی خود را به نحوی به جلوی محمل زد که دیدم خون از زیر مقنعه آن بانو خارج شد. سپس با یک قطعه پارچه به سر امام حسین علیه السّلام اشاره کرد و این اشعار را خواند:
یَا هِلَالًا لَمَّا اسْتَتَمَّ کَمَالًا
غَالَهُ خَسْفُهُ فَأَبْدَا غُرُوبَا
مَا تَوَهَّمْتُ یَا شَقِیقَ فُؤَادِی
کَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَکْتُوبَا
یَا أَخِی فَاطِمَ الصَّغِیرَةَ کَلِّمْهَا
فَقَدْ کَادَ قَلَبُهَا أَنْ یَذُوبَا
یَا أَخِی قَلْبُکَ الشَّفِیقُ عَلَیْنَا
مَا لَهُ قَدْ قَسَی وَ صَارَ صَلِیبَا
یَا أَخِی لَوْ تَرَی عَلِیّاً لَدَی الْأَسْرِ
مَعَ الْیُتْمِ لَا یُطِیقُ وُجُوبَا
کُلَّمَا أَوْجَعُوهُ بِالضَّرْبِ نَادَاکَ
بِذُلٍّ یَغِیضُ دَمْعاً سَکُوبَا
یَا أَخِی ضُمَّهُ إِلَیْکَ وَ قَرِّبْهُ
وَ سَکِّنْ فُؤَادَهُ الْمَرْعُوبَا
مَا أَذَلَّ الْیَتِیمَ حِینَ یُنَادِی
بِأَبِیهِ وَ لَا یَرَاهُ مُجِیبَا
▪️ ای ماه شب اول! اکنون که به سر حد کمال رسید، خسوف او را به ناگهانی ربود و غروب او را ظاهر نمود
ای پاره قلبم! من گمان نمی کردم که این مصیبت عظما مقدر و نوشته شده باشد
ای برادر من! با فاطمه صغیره (حضرت رقیه علیها) تکلم کن، زیرا نزدیک است که قلبش آب شود
ای برادرم! آن قلب تو که بر ما مهربان بود، اکنون چه شده که به ما قسی و سخت گردیده است!
ای برادر! کاش علی بن الحسین علیهما السّلام را میدیدی که اسیر شده و به علت غم یتیمی طاقت خودداری ندارد
آنچه که وی را به وسیله ضربه اذیت و آزار مینمایند، در حالی تو را صدا میزند که ذلیل و اشکش ریزان است.
ای برادرم! علی بن الحسین علیهما السّلام را در بر بگیر و به خود نزدیک کن و قلب وی را که آرام و قرار ندارد، تسکین بده
یتیم چقدر ذلیل است در آن موقعی که پدر خود را صدا میزند، ولی جواب نمی شنود!
📚 بحارالانوار ج۴۵ ص۱۱۵
@masjedolaghsa
#مصائب_کوفه
#اسارت
◼️ زنهای کوفی، چادر و روسری برای نوامیس سیدالشهدا علیهالسلام میآوردند...
نقل کردهاند:
و اِجتَمَعَ النّاسُ لِلنَّظَرِ إلىٰ سَبایا آلِ الرَّسولِ، و قُرَّةَ عَينِ الْبَتولِ
▪️چون اهلبیت رسول خدا صلی الله علیه و آله، به نزديكى كوفه رسيدند، مردم كوفه براى تماشاى اسيران گرد آمدند.
راوى گفت: «زنى از زنان كوفه سر برآورد و گفت: «شما اسيران از كدام فاميل هستيد؟ » گفتند:
نَحنُ اُسارىٰ مُحَمَّدٍ صَلّىٰ اللّهُ عليه و آله
▪️«ما اسيران از آل محمديم.»
فَنَزَلَتْ، و جَمَعَتْ ملاءً، و إزاراً، و مَقانِعَ، و أعطَتْهُنَّ، فتُغَطّينَ،
▪️زن چون اين را شنيد، از بام خانه اش فرود آمد و هرچه چادر و روسرى داشت، جمع كرد و به اسيران داد و آنان پوشيدند
و عَليُّ بنُ الْحُسينِ زَينُ الْعابدينَ مَغلولٌ مُكَبَّلٌ بِالْحَديدِ وكان مَريضاً، و إذا نِساءُ أهلِ الْكوفَةِ يَندُبنَ مُشَقِّقاتُ الْجُيوبِ، و الرِّجالُ مَعَهُنَّ يَبكون
▪️امام سجاد علیه السلام از سر تا پایشان در غل و زنجیر بودوبه شدت بیمار بودند، و زنان کوفه با دیدن این وضع، گریبان پاره کردند و مردانشان هم گريستند و نوحه سرايى كردند
على بن الحسين عليه السّلام با صدایی نحيف، در حالی که بیماری بدنش را فرسوده کرده بود، فرمود:
إنَّ هؤلاء يَبكون عَلَينا ، فمَن قَتَلَنا غَيرِهم؟!
▪️اين ها هستند كه بر حال ما نوحه و گريه مى كنند؟ پس آن كس كه ما را كشت، كه بود؟! »
📚الاحتجاج ج۲ ص۲۹(باکمی اختلاف)
📚 مثیرالاحزان ص۴۵
📚مقتل الحسين علیهالسلام الخوارزمي ج۲ص۴۰
@masjedolaghsa
#مصائب_کوفه
#اسارت
#مصائب_رأس_مطهر
◼️ پدرجان! شاهدی که چگونه ما را کوچک کرده اند؟!
وقتی سر حضرت سیدالشهداء صلوات اللّه علیه را به کوفه آوردند، دیدند که سر مبارک آن حضرت از روی نیزه به جهت قبر امیرالمؤمنین علی علیه السلام متمایل شد و صدای بلندی از سر مطهر بلند شد که می فرمود:
السلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته؛ اُنظُر یا اَبَتا بِما صَغُرَ بِوَلَدِک
▪️ببین پدرجان که چگونه بچه ها و اهل و عیال تو را،کوچک کرده اند.
📚مقتل خطی مبکی العیون(نجفی) ص ١۴٢
@masjedolaghsa
#اسارت
#مصائب_کوفه
◼️ وقتی که امیرالمومنین علیه السلام برای مصائب زین العابدین علیه السلام گریه میکند...
نقل کردهاند:
روزی امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه بالای منبر بودند، امام سجاد صلوات اللّه علیه در دوسالگی بودند داخل مسجد شدند.
حضرت او را خواند و بسیار نوازش کرد مثل نوازش پیامبر صلی اللّه علیه وآله برای امام حسین صلوات اللّه علیه.
بعد شانه و سینه او را دست کشیدند و آهی کشیدند و فرمودند:
چگونه است حال مردم کوفه وقتی این فرزند مرا با غل و زنجیر به همراه سر پدرش به کوفه بیاورند.
راوی گفت: من در کوفه بودم و دیدم که آن حضرت را به کوفه آوردند با غل و زنجیر در حالی که خون از بدن آن حضرت جاری بود.
📚مقتل خطی مبکی العیون(نجفی)ص١۴١
@masjedolaghsa
#اسارت
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
#امام_سجاد_علیه_السلام
◾ حکایت جانسوز سوارشدن زينب کبری سلاماللّهعلیها بر شتر بی جهاز...
⚡️وقتیکه زينب کبری عليهاالسلام نظر به قتلگاه میکند و میفرماید: کجایید ای مَحرَمانِ من؟!
راوی گوید:
ثُمَّ أمَرَ ابنُ سَعدٍ (لَعَنَهُ اللّهُ) بِأنْ تَحمِلَ النِّساءَ عَلىٰ الْأقتابِ بِلا وِطاءٍ و حِجابٍ
▪️سپس ابن سعد (لعنت الله علیه) دستور داد زنان را بر شتران بی جهاز سوار کنند، پس شترها را نزدیک زنان آوردند و گفتند:زود بیایید و سوار شوید و ابن سعد دستور حرکت داد.
زینب کبری عليهاالسلام چون این حالت را مشاهده نمود، فریاد برآورد:
سَوَّدَ اللّهُ وَجهَكَ يا ابنَ سَعدٍ! في الدُّنيا و الآخِرَةِ.تَأمُرُ هٰؤلاءِ الٍقومِ بِأنْ يُرَكِّبونا، و نَحنُ وَدائِعَ رَسولِ اللّهِ صَلّىٰ اللّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ
▪️خدا رویَت را در دنیا و آخرت سیاه کُنَد ای ابن سعد! تو به این مردان امر میکنی که ما را سوار کنند در حالی که ما امانت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستیم!؟
به آنها بگو: از ما دوری شوند تا ما خودمان سوار شویم. عمرسعد دستور داد تا لشکریان از شتران فاصله گرفتند.
پس زینب کبری و أم کلثوم سلام الله علیهما جلو آمدند و هر یک از زنان و بچه ها را به اسم صدا زدند و در نهایت همه را سوار بر شتران کردند.
همه زن ها و بچه ها سوار شدند تا اینکه جز زینب کبری سلام الله علیها کسی نماند.
در این هنگام حضرت زینب علیهاالسلام نظری به سمت چپ و راست خود انداخت و کسی را جز امام سجاد علیه السلام ندید که از شدت بیماری نمیتوانست سوار شود.
پس نزدیک آن حضرت آمد و فرمود:
ای برادرزاده! برخیز و با کمک من بر شتر سوار شو.
🔻امام سجاد علیهالسلام فرمود:
عمه جانم! شما سوار شويد و من و اين جماعت را به حال خود واگذارید.
حضرت زينب کبری عليهاالسلام نتوانست از امام علیه السلام نافرمانی کند،لذا برگشت تا سوار بر محمل شود.
فَاِلْتَفَتَتْ يَميناً و شِمالاً، فَلَم تَرَ إلّا أجساداً عَلىٰ الرِّمالِ و رُؤوساً عَلىٰ الْأسِنَّةِ بِأيدِي الرِّجالِ، فَصَرَخَتْ، و قَالَتْ: وا غُربَتاه! وا أخاه! وا حُسيناه! وا عَبّاساه! وا رِجالاه! وا ضَيعَتاه بَعدَكَ يا أباعبداللّه
▪️پس به سمت راست و چپ خود نظر کرد و کسی را ندید جز اجسادی که بر روی ریگ و رمل بیابان افتاده بودند و سرهایی که بر روی نیزه در دست سپاهيان عمر سعد بود. پس فریادی کشید و فرمود:
آه از غريبي...آه ای برادر...آه ای حسین من...آه ای عباس من... آه ای مَحرمان من... چقدر بعد از تو ما خوار و ذليل شدیم ای اباعبدالله...
فَلَمَّا نَظَرَ الْإمامُ زَينُ الْعابدينَ عَلَيْهِ السَّلامُ إلىٰ ذٰلِكَ لَم يَتَمالَكْ عَلىٰ نَفسِهِ دونَ أن قامَ و هو يَرتَعِشُ مِنَ الضَّعفِ، فأخَذَ بِعَصاةِ يَتَوَكَّاُ عَلَيْها، و أتَىٰ إلىٰ عَمَّتِهِ، و ثَنىٰ رُكبَتُه،فأخَذَ لِيَركَبُها فَاِرتَعَشَ مِنَ الضَّعفِ،و سَقَطَ عَلىٰ الْأرضِ
▪️چون امام زین العابدین علیه السلام این حالت زينب کبری عليهاالسلام رامشاهده کرد، نتوانست کاری کند جز اینکه به سختی از جای برخاست و عصایی را به دست گرفت و از ضعف به خود میلرزید.
پس خود را با همان حالت به کنار محمل زينب کبری عليهاالسلام رساند و زانو گرفت و فرمود: عمه جان! بیا و سوار شو!
پس زينب کبری عليهاالسلام آمد تا سوار شود اما امام سجاد علیه السّلام از شدت ضعف لرزید و با صورت به زمین خورد.
فَلَمَّا رَآهُ الشِّمرَ (لَعَنَهُ اللّهُ) أتىٰ إلَيْه، و بِيَدِهِ سَوطٌ، فَضَرَبَهُ
▪️چون شمر (لعنة الله علیه) این حالت را دید، در حالی که تازیانه در دست داشت، به امام سجاد علیه السلام نزدیک شد و امام را با تازیانه زد.
زين العابدين عليه السلام فریاد میزد؛
وا جدّاه! وا محمّداه! وا عليّاه! وا حسناه! وا حسيناه
زينب کبری عليهاالسلام از مشاهده این صحنه گریه میکرد و به شمر میفرمود:
وای بر تو ای شمر!به باقی مانده نبوت رحم کن . و دائمًا این را فرمود تا شمر از امام سجاد علیه السلام دست کشید.
پس در این هنگام کنیز مُسنّی آمد نزد زینب کبری عليهاالسلام و او را سوار کرد.
راوی گوید:
من پرسیدم که آن پیرزن که بود؟
گفتند: آن پیرزن ،فضه، خادمه فاطمه زهرا علیهاالسلام بود.
پس سپاه عمر سعد هر جور که بود امام سجاد علیه السّلام را بر یک شتر لاغری سوار کردند و پاهایش را هم از زیر شتر به هم بستند.
📚معالي السّبطين ج۲ ص۹۰
📚وسيلة الدّارين ص۳۵۰
@masjedolaghsa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 چرا از روضه لذت میبریم؟
⁉️ ما بیمار روانی هستیم؟!
🔻مگر داستان زخم و شهادت و اسارت، لذت و شادی دارد؟!
📌 #امام_حسین علیه السلام این شادی را ایجاد میکنند...
🔊پاسخ جالب #استاد_پناهیان
با کشتی نجات همراه باشید👇
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
https://eitaa.com/Safineh_najat
امام زین العابدین
طلایه دار سوگواران😭
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلْحَمْد لِلَّه رَبِّ الْعَالَمِین وَ صَلّی الله عَلى خیرِ خَلْقِهِ محمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
🌸شعر
ای تشنه ای که بر لب دریا گریستی
از دیده خون ز مرگ احبّا گریستی
تنها نه بهر تشنه لبان اشک ریختی
دیدی چو کام تشنه سقا گریستی
بیمار و زار و خسته و بی یار و بی معین
عمری درین مصیبت عظمی گریستی
یعقوب آل عصمت اگر خوانمت رواست
چون در فراق یوسف زهرا گریستی
آن جا پدر ز هجر پسر گریه کرد لیک
این جا تو در مصیبت بابا گریستی
چل سال بعد واقعه جانگداز طف
در آتش فراق تو تنها گریستی
گاهی به یاد وقعه خونین کربلا
گاهی به یاد شام غم افزا گریستی
در ماتم سه ساله بی یاور حسین
بر سوز آه زینب کبری گریستی
بودی مدام صائم و قائم تمام عمر
روز اشک غم فشاندی و شبها گریستی
🟢حدیث
امام صادق(ع)فرمود:
اَلْبَكَّاءُونَ خَمْسَةٌ آدَمُ وَ يَعْقُوبُ وَ يُوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ ع فَأَمَّا آدَمُ فَبَكَى عَلَى اَلْجَنَّةِ حَتَّى صَارَ فِي خَدَّيْهِ أَمْثَالُ اَلْأَوْدِيَةِ وَ أَمَّا يَعْقُوبُ فَبَكَى عَلَى يُوسُفَ حَتَّى ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ حَتَّى قِيلَ لَهُ تَاللّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ اَلْهالِكِين وَ أَمَّا يُوسُفُ فَبَكَى عَلَى يَعْقُوبَ حَتَّى تَأَذَّى بِهِ أَهْلُ اَلسِّجْنِ فَقَالُوا لَهُ إِمَّا أَنْ تَبْكِيَ اَللَّيْلَ وَ تَسْكُتَ بِالنَّهَارِ وَ إِمَّا أَنْ تَبْكِيَ اَلنَّهَارَ وَ تَسْكُتَ بِاللَّيْلِ فَصَالَحَهُمْ عَلَى وَاحِدٍ مِنْهُمَا أَمَّا فَاطِمَةُ فَبَكَتْ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ ص حَتَّى تَأَذَّى بِهَا أَهْلُ اَلْمَدِينَةِ فَقَالُوا لَهَا قَدْ آذَيْتِنَا بِكَثْرَةِ بُكَائِكِ فَكَانَتْ تَخْرُجُ إِلَى اَلْمَقَابِرِ مَقَابِرِ اَلشُّهَدَاءِ فَتَبْكِي حَتَّى تَقْضِيَ حَاجَتَهَا ثُمَّ تَنْصَرِفُ وَ أَمَّا عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ فَبَكَى عَلَى اَلْحُسَيْنِ ع عِشْرِينَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِينَ سَنَةً مَا وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَامٌ إِلاَّ بَكَى حَتَّى قَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ اَلْهالِكِينَ قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اَللّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اَللّهِ ما لا تَعْلَمُون نِّي مَا أَذْكُرُ مَصْرَعَ بَنِي فَاطِمَةَ إِلاَّ خَنَقَتْنِي لِذَلِكَ عَبْرَةٌ .(۱)
پنج تن گريه فراوان كردند آدم و يعقوب و يوسف و فاطمه دختر محمد(ص)و علي بن الحسين(ع)اما آدم براي دوري از بهشت آن چنان گريست كه اثر اشك همچون رودخانه برخسارش نمايان شد و اما يعقوب بر فراق يوسف باندازه اي گريست كه چشمش از دست رفت و او را گفتند اين چنين كه تو پيوسته بياد يوسف هستي بخدا از بيماري لاغر و نحيف گردي و يا خود را نابود خواهي نمود. اما يوسف از دوري يعقوب آن چنان گريست كه زندانيان ناراحت شدند و يوسف را گفتند يا شب گريه كن و روز آرام باش و يا روز گريه كن و شب آرام بگير يوسف نيز با پيشنهاد آنان ساخت كه در يكي از شبانه روز بگريد و اما فاطمه براي رسول خدا باندازه اي گريست كه اهل مدينه ناراحت شدند و بحضرتش عرض كردند از بس گريستي ما را آزرده نمودي پس از اين تذكر فاطمه از مدينه بيرون ميرفت و در گورستان شهر هر چه ميخواست گريه ميكرد و سپس باز ميگشت و اما علي بن الحسين بيست سال و يا چهل سال بر مصيبت پدرش گريست هر چه خوراك به پيش آن حضرت مينهادند ميگريست تا آنكه يكي از غلامانش عرض كرد يا بن رسول الله من به فدايت، ميترسم كه شما خود را هلاك سازيد. فرمود: شكوه غم و اندوه فراوان خود را فقط بنزد خداوند برم و من از جانب خداوند چيزي مي دانم كه شما از آن آگاه نيستيد خاطره قتلگاه فرزندان فاطمه را هر گاه كه بياد مي آورم گريه راه گلويم را ميگيرد.
💠داستان
یکی از غلامان او نقل می کند: روزی به صحرا رفت. در پی او رفتم. دیدم برروی سنگ سختی سجده می کند. ایستادم. صدای هق هق گریه اش را می شنیدم. شمردم هزار بار گفت: «لا اله الا الله حقا حقا، لا اله الا الله تعبدا و رقا، لا اله الا الله ایمانا و صدقا.» آنگاه سر از سجده برداشت. محاسن و چهره اش غرق در اشک بود. عرض کردم: مولای من! آیا وقت آن نشده که اندوهت پایان پذیرد و گریه ات کم شود؟ فرمود: وای بر تو! یعقوب، پیامبر و پیغمبر زاده بود؛ ۱۲ پسر داشت، خداوند یکی از آنان را از چشم او پنهان کرد. از غصه موی سرش سفید شد و چشمانش نابینا و کمرش خمیده گشت، در حالی که پسرش زنده و در دنیا بود. من پدر و برادر و هفده نفر از خاندانم را دیدم که کشته شده و بر زمین افتادند، چگونه اندوهم کم و گریه ام کاسته شود؟(۲)
🔻 ادامه دارد 👇👇
✅ کانال مسجدالاقصی🔰🔰🔰
@masjedolaghsa