هدایت شده از حکیمانه
حکایت پادشاه و پیر زن!
سلطان ملک شاه سلجوقی در کنار زایندهرود، شکار میکرد. یکی از غلامان او گاوی در کنار نهر دید. آن را ذبح کرد و گوشتش را کباب کرد!
مالک گاو، پیرزنی بود که چهار بچه یتیم داشت. پیرزن بر سر پلی که گذرگاه پادشاه بود نشست و شکایت غلام را به ملک شاه برد! و به او چنین گفت:«اگر به دادم نرسی روز قیامت بر سر پل صراط، دامنت را رها نخواهم کرد! از شیر این گاو، شکم چهار یتیمم را سیر میکردم!». پادشاه به خود لرزید و گفت:«من طاقت جوابگویی بر پل صراط ندارم!» غلام را گرفت و ادب کرد و در عوض آن گاو، چند گاو به پیرزن داد!
وقتی آلب ارسلان از دنیا رفت، پیرزن بر سر قبرش حاضر شد و دستش را به آسمان برد و به خداوند متعال عرض کرد:«خدا یا این پادشاه، دستم را گرفت! دستش را بگیر!»
پادشاه را در خواب دیدند. به خواب بیننده گفت:«اگر دعای این پیرزن نبود، مرا عذابی میکردند که اگر بر همه اهل زمین میکردند همگی عذاب میشدند!»
(معراجالسعاده: ص۴۸۵ با اندکی تلخیص).
کاش هر کس مسوولیتی در این کشور داشت به یاد «پل صراط» بود!
#نشر_اینپست_باقیاتالصالحات
#حکیمانه_صالحخواه
@hakeemaneh
هدایت شده از حکیمانه
نیستی یا دیدار یار؟
هنگامی که جناب عزرائیل برای قبض روح، نزد ابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام آمد، ایشان به عزرائیل فرمود:«آیا هرگز دیدهای که دوستی، دوستش را بمیراند؟»
به جناب ابراهیم علیهالسلام خطاب شد:« آیا دیدهای که دوستی از ملاقات دوستش کراهت داشته باشد؟» ابراهیم با شنیدن این ندا به ملک الموت فرمود:« ای ملک الموت! اینک مرا قبض روح کن!»
(معراج السعاده: ص۷۰۲ با اندکی تغییر در عبارت).
آنچه مشخص میکند مرگ، در نزد انسان، نیستی و نابودی است یا ملاقات با خداوند متعال، شیوه زندگی و اعتقادات انسان است! در باطن همه انسانها فارغ از دین و مذهبشان، این حس نهفته است که راضی به بار سفر بستن از این دنیا نیستند؛ چون مرگ را نابودی میدانند؛ ولی تعداد کمی از اولیای الهی هستند که مرگ را ملاقات با بهترین و وفادارترین دوست خود میدانند.
اینها مرگ را مانند معشوقهای زیبا در آغوش میگیرند!...
#هلرایتخلیلایمیتخلیله...
#نشر_معارف_اهلبیت_باقیاتالصالحات
#حکیمانه_صالحخواه
@hakeemaneh