eitaa logo
مثنوی هشت ساله
194 دنبال‌کننده
444 عکس
209 ویدیو
16 فایل
مادراینجا ازکسانی مینویسیم ومیگوییم که رفتندتامابمانیم،ازشهداوازرزمندگان وازادگان عزیزوازخیانت وجهالت متولیان امرترویج فرهنگ شهیدوشهادت ارتباط بامن. @sadooghi_hamid
مشاهده در ایتا
دانلود
شماره ۳۳: تولیدهفته نامه دیجیتالی با موضوع ترویج فرهنگ شهیدوشهادت دراستان خراسان یکی از ارزوهای من است که همزمان باگسترش فضای مجازی درکشور،اهمیت ان رااحساس کرده وبا مسولین مربوطه درمیان گذاشته ام. سابقه ان برمیگرددبه همان ایامی که نرم افزارچند رسانه ایی حماسه کاوه راتولیدکردیم وموفق به کسب رتبه دوم درکشور شدیم. متاسفانه این مهم تاکنون محقق نشده است. این هفته نامه که باکمترین هزینه تولیدخواهدشد،میتواند حجم قابل توجهی اطلاعات به مخاطب ارایه دهد. بازم منتظرواکنش مسولین امرخواهیم ماند.صدوقی.دوم مرداد۱۴۰۰ ( کپی شده از کانال مثنوی هشت ساله درتلگرام)
 ۱۳۹۴/۵/۴ مثنوی هشت ساله (١٠٩): چهره فراموش‌نشدنی من بسیاری از نامه‌هایی که فرماندهان و رزمندگان دوران دفاع مقدس نوشته‌اند سندهای معتبری است که بدون آنکه جمع‌آوری شوند در صندوقچه خانه‌های هم‌رزمان و خانواده‌ها در بند شده و گردوغبار فراموشی احاطه‌شان کرده  است.  این نامه‌ها که از کانون جنگ و از دل حادثه نوشته شده است با همه کوتاهی علاوه‌بر آنکه مشام ما را با عطر دل‌انگیز آن روزها می‌نوازد، بیانگر روح بلند و خداییِ صاحبان آن است. شاید شما نیز نگاهبان چنین گوهرهای ارزشمندی باشید. حیف است دیگرانی را از خط معنوی آن بی‌بهره سازید. نامه «محمد بابارستمی» هم‌رزم راستین چمران و از مدافعان سوسنگرد، یکی از همان دست نامه‌هایی است که تاریخ دفاع مظلومانه‌مان را روایت  می‌کند: انا... و انا الیه راجعون بدین‌وسیله به‌عنوان عرض ادب چند کلمه به حضور همگی شهید پروران راه حسین می‌رسانم، برادران و خواهران مسئول و قهرمان‌پرور ایران، اکنون که این نامه را می‌نویسیم ساعت ٦ صبح روز تاسوعای آقا امام حسین(ع) است؛ روزی است که خون بر شمشیر پیروز می‌شود.  اکنون به طرف سوسنگرد عازم هستیم و برادران با همدیگر خداحافظی می‌کنند. مأموریت داریم که شهر سوسنگرد را از دست دشمن اسلام و قرآن یعنی بعثی‌های عراق آزاد نماییم. ناگفته نماند هرچه برادران نزدیک می‌شوند آتش توپخانه و پیاده‌روی سرشان شدیدتر می‌شود. آتش به حدی شدید شده که گویا این دشت پر از تنور و کوره است؛ ولی هیچ تأثیری در حرکت برادران ندارد و همگی با تجهیزات کامل در حال پیشروی  هستند.  آن‌قدر صدا در این دشت پیچیده است که گوش‌ها قادر به دریافت هیچ پیامی نیست؛ ولی این موضوع را هم خدمت همگی شما دلباختگان راه حسین عزیز عرض کنم که گاهی در داخل این صداها صدای دیگری هم به گوش می‌رسد که می‌فرماید: «هرکه دارد هوس کربلا بسم‌ا...» برای همگی ما یقین شده است که خود آقا امام زمان (عج) فرماندهی را در اختیار دارد. از زمین و آسمان گلوله می‌بارد ولی زمزمه برادران یکسر «ا... اکبر، خمینی رهبر» است. امام تا آخرین لحظه زندگی رهبر ماست و این لحظه از بهترین لحظات عمر ماست چراکه روز تاسوعای حسینی است. فرمانده، حضرت مهدی(عج) و رهبر، امام خمینی(ره) است. من از این گوشه کربلا خداحافظی می‌کنم. ما پیروز هستیم و امیدوارم از دعا فراموش نفرمایید و اینکه برادران عزیز و خواهران گرامی، شما خود شاهد بودید که پاسدار در دنیا هیچ‌چیز ندارد تا هدیه کند مگر خون خود را و امیدوارم که هدیه ناقابل ما را در راه خدا بپذیرید. والسلام علیکم و رحمه‌ا... برادر کوچک شما، رستمی ۱۳۵۹/۰۸/۱۲ محمد بابارستمی فرمانده عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خراسان در هجدهم دی ١٣٥٩ به شهادت رسید. او که فرماندهی پاسداران خراسان را در غائله گنبد و کردستان برعهده داشت، از هم‌رزمان شهید چمران نیز بود.  مقام معظم رهبری در بیان خاطراتشان از روزهای سخت و سرنوشت‌ساز آزادی سوسنگرد، از محمد بابارستمی به‌عنوان چهره فراموش‌نشدنی یاد می‌کنند. ایشان می‌فرمایند: «مرحوم چمران و آقای غرضی رفته بودند منطقه را از نزدیکی بازدید  کنند. ما هم رفتیم ستاد لشکر ٩٢... مشکل عمده ما نیرو بود. لشکرهایمان محدود بود. به‌قول لشکرهای منها بودند... هم تجهیزات کم داشت و هم نیرو. تجهیزات را می‌شد فراهم کرد اما نیرو را نه. گفتیم گروه رزمی١٤٨ بیاید به کمکِ گروهانی از تیپ٢ لشکر٩٢. این لشکر در آنجا مواضعی و خطوطی داشت که جایز نبود رهایش کند. اما یک گروهان را می‌توانست رها کند. گفتیم آن گروهان با گروه ١٤٨مرکز خراسان بیایند محور حمیدیه‌سوسنگرد تا خط تماس را طی کنند و آنجا مستقر شوند. بعد تیپ لشکر ٩٢ که قبلاً در دزفول بود و حالا مأمور شده بود به اهواز بیاید، از خط عبور کند. یعنی بیاید و از لابه‌لای این‌ها حمله کند. بنابراین تنها نیروی حمله‌ورمان تیپ لشکر ٩٢ بود. تیپ خوبی بود و فرمانده خوبی هم داشت...  مثلاً یک گردان ارتش صد تا سپاهی را بگیرد... فرمانده سپاه جوانی به نام رستمی و اهل سبزوار بود و شهید شد. پسر بسیار خوبی بود و جزو چهره‌های فراموش‌نشدنی. از خصوصیات این جوان این بود که خیلی راحت با ارتشی‌ها برخورد و کار می‌کرد. او زبان آن‌ها را می‌فهمید و آن‌ها هم زبان او را. ارتشی‌ها هم خیلی دوستش داشتند. تعدادی از نیروهای نامنظم هم در مشت چمران بود و قرار بود جلوتر از همه بروند و خط‌شکن‌های اول باشند. تعدادشان زیاد نبود، اما کارایی چمران می‌توانست کارایی زیادی به آن‌ها بدهد. این ترتیبی بود که ما دادیم و خیالمان هم راحت شد. حمیدرضا صدوقی 
۱۳۹۴/۶/۳۰ عقد اخوت زیر آفتاب خرماپزان خوزستان  وقتی رسیدم که تازه از یک درگیری سخت خلاص شده بود. چشم‌هایش به گودی رفته بود و پیدا بود که چند روز است نخوابیده. صحنه نبرد بود و هر آن امکان داشت دوباره ردپایی از اشرار مسلح و قاچاقچیان موادمخدر شناسایی شود. برای من که به دنبال ثبت و ضبط خاطرات فرماندهانی چون او بودم، فرصت مغتنمی بود... .  از حسین خوشرو خواستم تا خاطره‌ای از یکی از دوستان شهیدش برایم بگوید. آنچه می‌خوانید، خاطره‌ای است که او در منطقه عملیاتی شرق کشور از فرمانده شهیدش، عبدالحسین برونسی، برایم نقل کرده است. حسین خوشرو چندی بعد بال در بال ملائکةا... گشود و به شهادت نائل شد.  ﷯  عید غدیر سال ۱۳۶۳ بود. پاسدار قبراق و جوانی بودم که از بین دیگر تیپ‌ها و لشکرهای سپاه خراسان، تیپ ۱۸جوادالائمه را انتخاب کرده بودم. آن زمان فرمانده‌ تیپ برادر برونسی بود. همانی که رادیو بغداد به او بروسلی می‌گفت.برادر برونسی دستور داده بود تا همه نیروها در میدان صبح‌گاه سایت ۴ به‌خط شوند. هشت‌صد نفری می‌شدیم. زمزمه بود که می‌خواهیم برویم راهپیمایی؛ ولی کسی به‌طور قطع چیزی نمی‌دانست. وقتی همه گردان‌ها جمع شدند، فرمانده تیپ آمد و بدون آنکه حرفی بزند، افتاد جلوی نیروها و حرکت کرد. باآنکه راهپیمایی درهرحال یکی از راه‌های کسب تجربه و افزایش توان رزمی نیروها بود، راهپیمایی در گرمای ۴۵درجه بیابان‌های جنوب، برای خودم هم نوبر بود. به‌هرحال چاره‌ای نبود. باید پیهش را به تنمان می‌مالیدیم. پنج‌شش کیلومتر که از سایت دور شدیم، ایستاد. گفت نیروهای سر ستون بنشیند تا بقیه هم برسند. وقتی همه گردان‌ها رسیدند، یکی از بچه‌های تبلیغات برایش بلندگویی دستی آورد.  ز روی دلخوری با خودم گفتم: حاج آقا برونسی رو ببین. این‌همه راه ما رو آورده، می‌خواهد سخنرانی کند. مگر همین کار را نمی‌شد توی سایت بکند؟  ازآنجاکه حاج آقا برونسی را عاشقانه دوست داشتم و می‌دانستم که برای هر کارش دلیل منطقی دارد، خیلی زود این احساس در من تقویت شد که حتما حرف و مطلب مهمی دارد که خواسته در جایی غیر از سایت ۴ صحبت کند. شروع به صحبت که کرد از اولین جلمه‌اش فهمیدم حدسم درست بوده است.  گفت: می‌خواهم امروز برایتان درددل کنم. می‌خواهم امروز عقده دلم را خالی کنم. می‌خواهم از مظلومیت علی(ع) برایتان بگویم... و شروع کرد به گفتن فضایل و کمالات حضرت علی(ع).  یادم هست در جایی از صحبت‌هایش از حضرت فاطمه زهرا(س) گفت و بعد بغضی که راه گلویش را گرفته بود، ترکید و گریه کرد. خیلی از بچه‌ها هم گریه کردند. پاک‌کردن اشک‌هایش با آستین بلوز نظامی‌اش را که نمی‌توانم از خاطر ببرم. چیزی حدود دو ساعت سخنرانی کرد. توی آن بیابان و زیر آفتاب داغ، اشکی از نیروها گرفت که تا آن روز  بی‌سابقه بود. وقتی می‌گویم دو ساعت سخنرانی زیر آفتاب در فصل خرماپزان خوزستان، شاید باورش کمی مشکل باشد؛ اما ما آن روز نشستیم و شنیدیم و  گریه کردیم. وقتی صحبت‌هایش تمام شد، گفت: حالا در چنین روزی می‌خواهیم صیغه عقد اخوت بخوانیم و با هم برادر شویم. صحنه جالبی بود. هر نفر بغل دستی‌اش را در آغوش گرفته بود و ذکر شریف را زمزمه می‌کرد. تدارکات تیپ هم با آوردن تانکرهای آب و شربت و طبق‌های شیرینی، سنگ‌تمام گذاشت. نماز جماعت را همان‌جا روی خاک‌های داغ به امامتش خواندیم و بعد، از همان راهی که رفته بودیم برگشتیم سایت. آن روز برای اولین بار معنای جشن عید غدیر را  درک کردم. حمید رضا صدوقی
مثنوی هشت ساله
شماره ۳۳: تولیدهفته نامه دیجیتالی با موضوع ترویج فرهنگ شهیدوشهادت دراستان خراسان یکی از ارزوهای من ا
سلام حمید آقای عزیز این کار بسیار جالب و لازم است البته نمی دونم چه قالبی مد نظر داری انشاالله که با اهل خبره مشورت کرده اید. صمیمانه آرزوی موفقیت دارم ضمناً بنده هیچ تجربه ای در این زمینه ندارم . در هر صورت از پیشرفت کار بنده را هم در جریان قرار دهید باعث مزید امتنان خواهد بود
♨️اهمیت جهادتبیین: ✅حضرت آقا درباره اهمیت این کار می‌فرماید: «شما روایت کنید حقایق جامعه‌ی خودتان و کشور خودتان و انقلابتان را... شما اگر روایت نکنید، دشمن روایت می‌کند؛ شما اگر انقلاب را روایت نکنید، دشمن روایت می‌کند؛ شما اگر حادثه‌ی دفاع مقدس  را روایت نکنید، دشمن روایت می‌کند، هر جور دلش می‌خواهد؛ توجیه می‌کند، دروغ می‌گوید آن هم ۱۸۰ درجه خلاف واقع؛ جای ظالم و مظلوم را عوض می‌کند.»
پاسداران،سربازان انقلاب و خادمین مردم
8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دوربین مخفی ✍زینب شیری جعفر زاده دختر مفقودالاثر حبیب اللّهِ شیری جعفر زاده عالی.بیست بیست @masnave8saleh
شماره۳۴: من نمیگویم به زندگیتان نرسید اما می گویم هر روز ۱۵ دقیقه هم از انقلاب و ارزش‌های دفاع مقدس بگویید و بنویسید یعنی یک درصد از وقتتان. نمی‌گویم به سر و وضع تان نرسید اما عرض می‌کنم که چندتایی هم کتاب بخرید و کتاب بخوانید. کتاب تاریخ بخوانید. روانشناسی بخوانید. و سرگذشت شهدا را بخوانید. باور کنید و باور کنیم که «ناگهان زود دیر میشود». @masnave8saleh
شماره۳۵: مخاطب این پیام من مسئولین حوزه ترویج فرهنگ دفاع مقدس می باشند. شما از اول هم دلسوز فرهنگ دفاع مقدس نبوده اید . کسی که دلسوز است آموزش می‌دهد و سازماندهی می‌کند. فعالان را شناسایی می‌کند. گردهم جمع شان می کند. و اگر یکی از آنها خودش را از این گروه جدا کرد با هر تلاش و کوششی او را به جمع باز می گرداند . و آنها را سازمان می دهد. نه اینکه بنشیند تا زمان وفرصتها از دستتان برود و بعد ،کار را به غیر کاردان بسپارد. این برداشت من است که در پشت آن تجربه ایی گرانسنگ نهفته است.
شماره۳۶: درراستای شتاب بخشی و بکارگیری توان واستعداد بخش خصوصی، ماچاره ایی بجزواگذاری امورات فرهنگی وبویژه « پروژه بزرگ خراسان دردفاع مقدس» به این بخش را نداریم. مسولین زیربط میتوانندباهدایت،وحمایت ونیزارائه رهنمود،نظارت خودرابراین مهم اعمال نمایند.
شماره۳۷: باسلام. اعزام کاروانهای راهیان نوربه مناطق عملیاتی فرصت ارزشمندی است که دراختیارماست. ماباید به مهمانان مان چه بگوییم؟ چطوربایدبگوییم؟ و چه کسانی بایدبگویند؟
شماره۳۸: روحت شادخمینی عزیز که باامدنت ماراازمنجلاب خودخواهی وخودپرستی رهانیدی وافق های روشنی رادرمقابل ماگشودی. توماراازپشت میزدرس ومدرسه ودانشگاه به عرصه های اجتماعی کشاندی و جوانان مارا به مردی ومردانگی رساندی. روحت شادویادونامت جاودان