"نکات قرآنی"
(۳۸۹)
"وَ اَنَّا لا نَدرِی اَشَرٌّ اُرِیدَ بِمَن فِی الاَرضِ اَم اَرادَ بِهِم رَبُّهُم رَشَداً"
[سوره جن، آیه دهم]
(و ما نمی دانیم آیا شرّی برای زمینیان اراده شده، و یا اینکه ربّ شان خواهان رشدشان شده است!)
گاه نشانه های بلا و سختی چنان از زمین و آسمان بارز می شود که حتی موجودات غیر ارگانیک هم سر در نمی آورند که چه قصدی برای زمینیان شده است! آیا قرار است هلاک شان کنند و یا رشدشان دهند؟! با این وجود از منظری میتوان گفت که هر دو حالت جاری است. چه واقعه الهی چونان امری دو وجهی است؛ در وجهی، بسیاری به حضیض ذلت سقوط می کنند، و در وجهی دگر، قلیلی عروج کرده به رشد خویش نائل می شوند. زیرا واقعه ی الهی"خافِضِةٌ رافِعَةٌ" است. هم پایین کِشنده است و هم بالابرنده. اهل دروغ و باطل و تباهی، هبوط می کنند، و اهل راستی و درستی و محبت، به رشد خویش نائل می گردند. و خوشا بحال "مُخلَصِین".
بر گرفته از مجموعه نکات قرآنی
مسعود ریاعی
http://www.masoudriaei.com
https://eitaa.com/masoudriaei
"ملائکه مُهَیمَنه"
💎 خدا را نیروهایی است مستقل و توانا که عضو هیچ دین و تشکیلاتی نیستند. اینان صرفاً تحت امر خود خدایند و تنها به خدا پاسخگویند. "یَفعَلُونَ ما یُؤمَرُونَ" اند. ماموریت شان از سوی خداوند تعیین می گردد، و تنها فرمان او را عامل اند. جایگاهشان فراتر از عوالم هفتگانه است. اَقرَبُ المُقَرَّبین اند. با آنکه بالا و والایند لکن برای انجام ماموریت های الهی شان، براحتی از همه ی عوالم گذر می کنند، به همه ی ادیان سر می زنند و همه ی قلمروها را زیر نظر دارند. مهمانانی که بر ابراهیم(ع) وارد شدند، از این نیروهای خاص بودند. کارشان، کارستان است. نیروهای غالب اند. "مُهَیمَنه" به همین معناست. هر جا بروند موفق اند، شکست در ماموریت شان معنا ندارد. حتی اگر قرار باشد شهری مثل شهر لوط را زیرو رو کنند، و یا سونامی های بزرگ براه اندازند، برایشان کاری ساده و پیش پا افتاده است. هم تخریب شان، عالی است و هم آباد کردنشان. اسحاق(ع) را همینها به ساره ی سالخورده، همسر ابراهیم(ع) بشارت دادند. توانمندند و بسیاری از ناممکن ها، برایشان ممکن و شدنی است. در خفا کار می کنند و اگر خود نخواهند، حتی پادشاهان اقالیم هفتگانه نیز آنها را نخواهند شناخت. همچنانکه ابراهیم(ع) نشناخت. در پایان هر دوره، ماموریت هایشان، بیشتر، سریعتر و شدیدتر می شود. زیرا معبر گذر به مرحله ی بعدی حیات را اینان می گشایند. "عالِیَها سافِلَها" کار خودشان است. خوب می دانند که چگونه "خافِضَةٌ رافِعَةٌ" ایجاد کنند و هر جماعتی را به همانسو، سوق دهند که لیاقتش را دارد.
مسعود ریاعی
http://www.masoudriaei.com
https://eitaa.com/masoudriaei
"رقیم"
💎 از قدیم الایام مفسران بر آن بوده اند تا بفهمند "رقیم" در آیه (اصحاب کهف و الرقیم)، چیست و به چه معناست. آنها از اصحاب کهف، همان جوانمردان که در غار بخواب طولانی برده شدند، نسبتا آگاهند اما در معنای "رقیم" همچنان در حیرتند و اشاره ی روح نوازی ندارند. برخی گفته اند که رقیم به آن لوح یا تابلوی یادبودی گویند که به یاد اصحاب کهف بر سردر غار نصب کرده اند! عجب ذوقی! ماشاء الله! اگر کسی این تعبیر را بپذیرد، معنای آیه ی " أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا" چنین می شود " آیا پنداشته ای که اصحاب کهف و تابلوی یادبودشان بر سردر غار از آیات عجیب ماست؟"! برخی گفته اند که مراد از رقیم، سگ شان است! ما هر چه کنکاش کردیم تا ببینیم این معنا را از کدام لغت گرفته اند و این ذوق را از کجا آورده اند، نیافتیم! برخی گفته اند که رقیم، اسم آن منطقه ای است که در آن بودند! اگر کسی این تعبیر را بپذیرد، ترجمه آیه چنین می شود "آیا پنداشته ای که اصحاب کهف و اسم منطقه ای که در آن بوده اند از آیات عجیب ماست؟"! باید بگویم اینچنین تعبیراتی به قول قرآن تیر به تاریکی انداختن است. مُشتی ذوقیات است که ما را به حقیقت رهنمون نمی کنند. حتی بعضی از مستشرقین گفته اند که رقیم در اصل رُقود(خفتگان) بوده است و در کتابت و قرائت آن اشتباه شده است! خلاصه هر کس چیزی گفته است. و این همه کار ذهن تاریک است. آنکه نتواند قرآن را آنچنانکه هست ببیند، سرنوشتش همین تعابیر ذهنی است. حال آنکه خودِ آیات قرآن در این مورد واضح و گویاست و لازم نیست کسی خود را به در و دیوار بکوبد. جز اصحاب کهف، کسان دیگری نیز در غار بوده اند. همان کسانی که آنها را بخواب کرده اند " فَضَرَبْنَا عَلَىٰ آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ" (ما آنها را در غار بخواب کردیم). و برای این خواب کردن از اصطلاح عجیب "بر گوشهایشان زدیم" استفاده کرده اند و معلوم است که این یک خواب عادی نبوده است. متاسفانه کمتر کسی به این نکات توجه کرده است. اینان اسماء الله اند و بارها گفته ام که اسماء الله بی شمارند. "رقیم" از اسماء الله است. راقم، رقم زننده، مرقوم کننده. آنکه از نکات ریز و درشت مطلع است. چه کسی مرقوم کننده است؟! آنکه آگاه و هشیار است. در آن غار، آگاهان و هشیاران وجود داشته اند. "فَضَرَبْنَا عَلَىٰ آذَانِهِمْ ... ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ" (ما خوابشان کردیم ... و ما بیدارشان نمودیم). نیروهای بزرگی در کار بوده اند که با آگاهی، توانایی به خواب کردن جمعی را آن هم بمدت بیش از سیصد سال بدون آنکه زوال یابند، داشته اند و آنگاه به سلامت بیدارشان کرده اند. حتی از این دنده به آن دنده شان می کردند تا جریان خونشان متوقف نگردد. این گونه اسرار در علوم باطنی به آن اشاره شده است و محققان این علوم از آن مطلع اند. این کار، بدون وجود نیرویی الهی میسر نیست. آن محیط کاملا کنترل شده بوده است. قوانین عادی طبیعت نباید در آنجا سیطره داشته باشند. و این مهم از انسان کامل، یعنی از تجلی اسماء الله بر می آید. به تعبیری وجود اولیاء الله ضروری است.
مسعود ریاعی
بر گرفته از کتاب کیمیاگری باطنی
http://www.masoudriaei.com
https://eitaa.com/masoudriaei
فهم درست يك حديث نبوي
يك حديث شريف نبوي(ص) است كه يقين دارم چنانچه بدرستي فهم شود بسياري از مشكلات و نابسامانی هاي جهان اسلام حل شده است. و بدون ترديد تكفيرها، كشت و كشتارها، غارتها، خشونتها و نامهرباني ها به پايان ميرسد و جهان روي آرامش خواهد ديد. به آنچه ميگويم ايمان دارم و كوچكترين ترديدي در گفته ام نيست. حديثي است كه اگر بخوبي درك شود حيات بخش و رهاننده است. و در عين حال چنانچه اسير نافهمي يا بدفهمي گردد، خونبار و اسارت آميز است. بيچاره كننده است و هر جامعه اي را به استيصال و اضمحلال معنوي ميكشاند. اين حديث شريف را كتب مشهوره شيعه و سني به طرق مختلف نقل كرده اند؛ از سُنن ترمذي، ابن ماجه، نسايي، ابي داود، جامع الصغير، مشكات المصابيح گرفته تا روضه كافي و معاني الأخبار صدوق و بيان الاديان و كشف الحقايق و بسياري دگر كه آن را در كتب تفسيري خود اشاره داشته اند . و آن حديث اين است؛ "ستَفرَقُ اُمتي علَي ثَلاثَه و سبعينَ فرقَه كُلُّهم في النّارِ إلّا واحده." "امت من، هفتاد و سه فرقه خواهند شد كه تمام اين فرقه ها در آتش اند مگر يكي!" اما اين يكي كيست؟! همه فكر ميكنند كه آن يكي خودشانند. در طول تاريخ همين تلقي حاكم بوده است. و اين از آثار تمامي فِرَق پيداست. اگر اين حديث به درستي فهم شود جامعه بزرگ مسلمانانِ جهان گامي بزرگ و حيات بخش برداشته است. و اكنون به تو واضح و صريح ميگويم كه آن يكي كيست. آن يكي فرقه نيست. در عرض آن ديگران نيست. كُل است. "واحده" است. پيكره كُل است. شامل همه بخش هاست. كُل نگري است كه همه را در آغوش گرفته است. زيرا نجات يك امر جمعي است نه جزئي. تو نميتواني جزئي از يك انسان را نجات دهي و اسمش را نجات انسان بگذاري. دست يا پايش و يا فقط سرش را نجات دهي. اين نجات نيست. نجات يك انسان، نجات يك پيكره واحد، نجات تمامي اجزاء اوست. پيامبر(ص) در اين حديث ميفرمايند إلا واحده. به "واحده" اشاره دارند. به وحدت بخش. به آنكه كُل نگر است. به آنكه همه را مينگرد. همه براي او مهم اند . به آنكه يكسان نگريستن را آموخته است. به آنكه خودخواه و منيت پرست نيست. فقط در انديشه نجات خود نيست. زيرا ميداند كه نجات، امر جزوي نيست. اين يكي، "كُل" است. تمام پيكره بايد نجات يابد. جز اين باشد يك چيز ناقص است. رحمة للعالمين نيست. و پيامبر رحمة للعالمين است. رحمتي براي همه جهانيان است. فرقه نيست. او نيامده كه فرقه تشكيل دهد. او جهاني است. زيرا رحمت، امري جهاني است. اينجا و آنجا ندارد. همه جايي است. كُل است. همه را در برميگيرد. و اصحاب اين انديشه اند كه در اين حديث، به هفتاد و سوم تعبير شده است. زيرا جمع هفت و سه دوباره يك را ميسازد، اشاره به ده دارد! قصد شرح اين اعداد را در اين مقال ندارم. جايش نيست. فقط اين را بگويم كه اينها اعداد اسراري است كه پيامبر(ص) بكار ميبرند. او خوب ميداند كه در هر زمان چه كلمه اي و كدام اعداد را بكار گيرد. سخنش بيهوده نيست. تصادفي نيست. كاملا كاربردي است. اعداد بكار گرفته شده در اين حديث هر كدام بار محتوايي خود را دارند. اعدادي كه مكاتب باطني از ديرباز مورد استفاده قرار ميداده اند . يك كُل كه محيط بر آن هفتاد و دو است. هفتاد و سوم، اين كُل است. نه چيزي هم عرض آنان. بلكه محيط بر آنان. پيكره اي است كه همه را در بر گرفته است. انديشه اي كُل نگر، صبور، مدارا كننده، نوراني، حيات بخش، مملو از رحمانيت و رحيميت. نه اينكه يك فرقه ايست مثل فِرَق ديگر. اينچنين تعبيرات سخيف و بي ارزش جز از كساني كه پُر از منيت اند، صادر نميشود. اين تعبير خودخواهان است. از اين فرقه ها و مشرب ها كه پيامبر اشاره دارند هر كدام كه بخواهد تكروي كند، تكخوري كند، مرده و زنده ديگران برايش علَي السوِيه باشد، به آتش در خواهد آمد بدون شك. زيرا پيامبر(ص) فرموده اند "كُلُّهم في النّارِ". اما آنكه داراي انديشه اي كُل نگر است و نجات خود را در نجات جمع ميداند و خود را از اين پيكره با تمام تفاوت هاي اجزايش جدا نمي انگارد؛ يك فهيم واقعي است. اينچنين كسي باجهان در "صلح كُل" است. او يك مُصلح تمام عيار است. رسيده به اُلوهيت خويش است، هركجا كه باشد. امام علي(ع) يك كُل نگر است. نجات همه را نشانه رفته است. و اين از بيست و پنج سال سكوتش بخوبي هويداست. او بخوبي ميداند كه نجات، امري جمعي است و همه اعضاء پيكره را شامل ميشود. او بدنبال نجات ناقص نيست، نجات تام را هدف گرفته است. براي همين است كه براحتي از حق خود ميگذرد. فهم درست اين حديث شريف، نجات بخش است، وحدت آفرين است. "واحده"، وحدت بخش است. همه را شامل ميشود. دغدغه من، نجات پيكره انساني است. و اين پيكره در مرتبه اعلی يش شامل همه مسلمين، همه مسيحيان، همه يهوديان، همه بودائيان ... و همه نسل هاي فرهيخته در سراسر زمين است. مسير الهي، چنين سمت وسويي دارد. نجات كُل پيكره. نه نجات گروهي و فرقه اي. "واحده" كارش اينست. دغدغه اش
جز نجات كُل نيست. پس اي دوست، فهم درست اين حديث ميتواند تو را رستگار كند همچنانكه بدفهمي اش ميتواند تو را به حضيض ذلت پرتاب كند. پس وحدت انديش باش. كُل نگر باش. تب و تابت براي نجات كُل باشد. زيرا نجاتِ جزء، رنج است. ناقص الخلقه است. وظايف ات را همواره در چنين مسيري و با چنين هدفي به انجام رسان. نجات همه را نشانه داشته باش؛ كه اين نشان "موحدان" است. يقين دارم كه اگر همه مفهوم نجات كُل را دريابند از خود خواهي خود دست بر خواهند داشت. زيرا خواهند دانست كه در اين پيكره، نجات خود به نجات ديگران وابسته و پيوسته است. چه جزء، بدون اعضاي ديگر نميتواند به حيات خويش ادامه دهد. حيات واقعي از آنِ كُل است. اگر قضاوت هاي سخيف و خودخواهانه را به دور بيندازيم و همه نسبت به يكديگر چنين مهربانانه و با رحمانيت رفتار كنيم، جهان روي آرامش خواهد ديد و نجات در دسترس خواهد بود. نجات كُل پيكره. در پايان اين حديثِ شريف، نكته اي عميق مستتر است كه تو را بيش از پيش به آنچه كه گفته ام رهنمون ميكند. كسي از پيامبر(ص) ميپرسد كه اين "واحده"، اين "يكي"، كيست كه نجات مي يابد "قيلَ يا رسولَ اللهِ و ما تِلك الواحده؟! قالَ : ما أنَا علَيه و أصحابِي". و ايشان پاسخ ميدهند: همين كيفيتي كه من و أصحابم در آن واقع ايم!" اينچنين پاسخي كاملا نشانگر اينست كه پيامبر به فرقه اي دگر اشاره ندارد. زيرا پيامبر(ص) كه فرقه نيست. رهبر هيچ فرقه اي هم نيست. او و پيامش جهاني است. و همه اين را ميدانند. او به يك كُلِ وحدت آميز اشاره دارد. و معناي "واحده" جز اين نيست و نميتواند باشد.
مسعود ریاعی
بر گرفته از کتاب کیمیاگری باطنی
http://www.masoudriaei.com
https://eitaa.com/masoudriaei
گِره های انرژیک
🔶وقتی در پیشگاه خداوند به خطاها و گناهانت اعتراف می کنی، به واقع در حال مرور آنها بسر می بری. و این کاری مفید است زیرا انرژی هایی که به دام افتاده اند، آزاد می شوند. در هر یک از خاطرات ما، بخشی از انرژی های ما به دام افتاده اند، برای همین است که اسیرشان هستیم. پس شجاعانه و سالکانه در خلوتت یکبار هم که شده، آنها را با دقت مرور کن و آنگاه با هر بازدم، هماهنگ با حرکت سرت از چپ به راست به بیرون بینداز. هیچکدامشان را نگه ندار. آنها گره های انرژیک هستند که هر کدامشان می توانند مصیبت ساز شوند. وقتی بتوانی خود را ببخشی، خود را دوست خواهی داشت. و این “خود دوستی”، غیر از خودپسندی و خودخواهی است. خود دوستی، احترام به خالقی است که تو را آفریده است. تطهیر وجود و مراقبت از خود است.
مسعود ریاعی
http://www.masoudriaei.com
https://eitaa.com/masoudriaei
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لاَ وَ اَللَّهِ مَا أَرَادَ اَللَّهُ تَعَالَى مِنَ اَلنَّاسِ إِلاَّ خَصْلَتَيْنِ أَنْ يُقِرُّوا لَهُ بِالنِّعَمِ فَيَزِيدَهُمْ وَ بِالذُّنُوبِ فَيَغْفِرَهَا لَهُمْ:
امام باقر عليه السّلام فرمود: نه به خدا سوگند؛ خداوند از مردم جز دو خصلت نخواسته است: (يكى) اعتراف به نعمتهاى او تا نعمت را بر ايشان بيفزايد، و (ديگر) اعتراف به گناهان تا آنها را براى ايشان بيامرزد.
اصول کافی جلد ۴ ص ۱۵۸
http://www.masoudriaei.com
https://eitaa.com/masoudriaei
"رازی اعجاب انگیز!"
کف پای مادر، رازی اعجاب انگیز دارد. بیهوده نیست که بهشت را زیر پای او دانسته اند. اگر بتوانی او را راضی کنی و خالصانه کف پایش را بر چشم و صورت خود گذاری، بدون شک از بسیاری از مصائب و سختی ها رَسته ای. این رازی است که بزرگان از قدیم الایام می دانسته و به آن عامل بودند. زیر پای مادر انبوهی از انرژی های شگرف، کارآمد و عاشقانه نهفته است. اگر هنوز مادرت زنده است این فرصت ناب را از دست مده.
مسعود ریاعی
http://www.masoudriaei.com
https://eitaa.com/masoudriaei
"این حدیث جعلی است"
در برخی از کتب حدیث و سِیَر، از پیامبر(ص) حدیثی را نقل کرده اند که بدون شک جعلی است که توضیح خواهم داد. ابتدا به خود این حدیث دقت کن که امروزه جهانی را بهم ریخته است: "اُمِرتُ اَن اُقاتِلَ النّاسَ حتّی یَشهَدُوا اَن لا اِلهَ الّا اللهُ وَ اَنِّی رَسُولُ اللهِ فَاِذا فَعَلُوا ذلکَ عَصَمُوا مِنِّی دِمائَهُم وَ اَموالَهُم" (من امر شده ام که با مردم بجنگم تا اینکه شهادت دهند که معبودی جز خدا نیست و اینکه من رسول خدایم! و اگر چنین کنند، خون و اموال آنها مصون است!!)
اولاً این به ظاهر حدیث، "خبر واحد" است یعنی فقط از سوی یکنفر گفته شده، نه بیشتر. و خبر واحد، حجیّت ندارد. ثانیاً با بسیاری از آیات قرآن در تعارض است. و دستور از معصوم این است که هر روایتی مخالف آیات خدا بود به دیوارش بکوبید و شک نکنید. قرآن می فرماید "با مردم به نیکی سخن بگویید". قرآن می فرماید "در دین اجباری نیست". قرآن می فرماید "اعمال ما از آنِ ما و اعمال شما، از آنِ شما". قرآن می فرماید "دین شما برای شما، و دین من برای من". قرآن می فرماید " اهل انجیل بر اساس انجیل حکم کنند و اهل تورات بر اساس تورات"... و دهها آیه ی دیگر. ثالثاً، این حدیث با سنت خود پیامبر (ص) نیز تعارض دارد. بسیاری در مدینه و اطراف آن مسلمان نبودند و زندگی می کردند و بر اساس احکام دین خودشان بودند. پیامبر (ص) هیچگاه و در هیچ کجا کسی را مجبور به ایمان آوردن نکرده است، حتی یک مورد نمی یابی! زیرا ایمان اصلاً زوری نیست! مگر اجبار، ایمان می آورد؟! آن چه ایمانی است که زبان اقرار کند و دل انکار؟! ایمان داشتن، یک باور قلبی و عاشقانه است، یک جاذبه و کشش قلبی است. و این نکته را پیامبر(ص) بهتر از هر کس دیگر می دانند! قرآن نیز ایمان اجباری را مذمّت کرده است؛ "آیا تو میخواهی مردم را مجبور کنی تا مؤمن شوند؟!"... ای دوست مسلمان و با ایمان، که در هر کجای جهانی، هشیار باش که شیاطین جن و انس در هر کمینگاهی با روایاتی اینچنین مترصد بلعیدن ذهن تو اَند تا احساسات مذهبی تو را تحریک کنند، تا تو را از عشق و محبت به مخلوقات خدا دور کنند و وجودت را مجاناً به خدمت مطامع خود گیرند. "مؤمن، هشیار است" ، "مؤمن برخوردار از فِراست است" ، "مؤمن از نور الهی بهره مند است" ، "مؤمن با نور خدا می بیند" ... بدان که انسانی اینچنینی با جعلیاتی آنچنانی، هرگز فریب نمی خورد و به بیگاری نمی رود! امروزه جهان به یک صلح حقیقی و فراگیر سخت محتاج است. و این نیازی حیاتی است. پس هر کجا که هستی پیک صلح و سلام باش که اراده ی الهی همین است.
مسعود ریاعی
http://www.masoudriaei.com
https://eitaa.com/masoudriaei
"نکات قرآنی"
(۳۶۰)
"اِنَّ الَّذِینَ اتَّقُوا اِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکَّرُوا فَاِذا هُم مُبصِرُونَ"
اعراف، ۲۰۱
(آنها که اهل تقوایند، چون وسوسه های شیطانی به سراغ شان آید، متذکر می شوند و ناگاه بینا به حقایق می گردند!)
عجب نکته ی لطیفی دارد این آیه! شیطان و طائفه اش، با تمامی طرفندهای وسوسه گون شان، سراغ هر کس که بروند در خطر عظیم است جز همین "متقین"! زیرا این متقین همان مُخلَصین اند. اینان تنها کسانی اند که از القاءات شیاطین و هجوم وسوسه های شان، نه تنها خسارتی نمی بینند، بلکه بهره ها می برند! و بارها در شرح آیات عدیده گفته ایم که ترجمه پرهیزکار برای متقی، کم است. آن ترجمه ی مناسبی نیست. پرهیزکار، زاهد را گویند. متقی، فراتر از این معانیست. متقی آن است که در کیفیت "نه خواستن" و "نه نخواستن" ساکن است. کسی است که داشتن و نداشتن برایش عَلَی السَّویّه است. چنین کسی از چیزی فرار نمی کند! چیزها او را نمی ترسانند تا بخواهد فرار کند! او وجودش خالیست. پاک از همه چیز است. بی خواسته و بی آرزوست. نه اینکه چیزی میخواهد و از آن پرهیز می کند! اصلا خواستنی در کار نیست! متقی از مرداب دنیا می گذرد بی آنکه آلوده گردد! زیرا رها از حُب و بغض های دیگران است! و دقیقاً از این روست که شیاطین وقتی سراغ چنین کسی روند -بی آنکه بدانند و یا بخواهند- به او آگاهی می رسانند! دقت کن، آنان به او نادانسته خیر می رسانند! چه او پس از این واقعه، به "یاد" می آورد! "متذکر" می شود! اما او چه چیز را به یاد می آورد؟! بدون شک او خودیّت خود را به یاد می آورد. زیرا جنس وسوسه هایی که سراغ هر کس می آیند، متناسب با شأن اوست! از نوع وسوسه هایی که سراغت می آید، می توانی خودت را بشناسی! پس او با معرفت یافتن به این خودیّت متعالی است که ناگاه بصیرت می یابد و چشمانش به حقایق بینا می گردد.
بر گرفته از مجموعه نکات قرآنی
مسعود ریاعی
http://www.masoudriaei.com
https://eitaa.com/masoudriaei
به نام الله که بخشایشگر و با رحمت است
“دریافت در خاموشی”
💎 یک اسم است که همهٔ اسمهاست، و همهٔ اسمها در دل آن اسم است.
با دانستن اسمها نمی توان به آن اسم رسید. همچنانکه با ندانستن اسمها هم نمیتوان به آن اسم رسید.
تنها با گذر از اسمهاست که میتوان آن را دریافت نمود.
آن اسم واژه نیست. صدا نیست. حرف نیست. نمیتوان آن را نوشت. نمیتوان آن را بیان کرد. با این وجود، اسم است. ناآلوده به هیچ اسم و صفتی.
هر توضیحی در بارهاش خلاف واقع است. حتی همینها که میگویم.
گویاست اما نه با سخن.
قدرتمند است اما نه با زور.
میداند نه با فکر.
میبیند و میشنود اما نه با چشم و گوش. زنده است نه با جنبندگی.
ارادهاش از جنس خواهش و آرزو نیست.
هیچ هدفی ندارد. هدف از آن کسی است که چیزی میخواهد، که در آرزوی رسیدن به جایی است.
با تعقل و بحث و استدلال و حتی ورود به توهّمات نمیتوان به آن نائل شد.
بزرگان آن را با خاموشی دریافت میکنند.
سکوت همهجانبه خانهٔ اوست و همه چیز از این خانه نشأت گرفته است.
خود را پنهان نکرده است. از بس که واضح است کسی او را در نمییابد. او بالاترین و والاترین اسمهاست و خود شبیه هیچ اسمی نیست. کس او را کَمٰا هُوَ حَقُّهُ نمیشناسد جز خودش. هیچ نوع معرفت ذهنی به او راه ندارد. همهٔ اسمها در برابرش خاضع و خاشعاند. و حریماش، حَرَم بزرگان است.
مسعود ریاعی
کتاب مرغ قدم
http://www.masoudriaei.com
https://eitaa.com/masoudriaei