eitaa logo
مستوره | فاطمه مرادی
466 دنبال‌کننده
289 عکس
54 ویدیو
1 فایل
🔹کلمه‌های یک مادر سیاست‌خواندهٔ دست‌به‌قلم 🔹ارتباط با من: @fatememoradiam 🔹لینک ناشناس برای گفتگو: https://gkite.ir/es/10095556 🔹من در فضای مجازی: https://zil.ink/fatememoradiam
مشاهده در ایتا
دانلود
مستوره | فاطمه مرادی
«رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود» وقتی خانم اختری(@Negahe_To) به چالش «چگونه می‌نویسی؟» دعوتم کرد، ماندم که چطور یک سلوک چهارساله را به مخاطبم انتقال بدهم. سخت بود اما نوشتم تا شاید نوری بتاباند. سال ٩٨ بود که در کارگاه «رضا امیرخانی» شرکت کردم. برایمان گفت که هرروز می‌نویسد و راز اولیه‌ی نوشتن همین است که هرروز روزمرگی‌ها و خاطراتتان را بنویسید. بی‌اینکه فکر کنید خب «آخرش که چی!». بعد هم یادمان داد که توی زمانهای متفاوتی بنویسیم تا ساعت خلاقیت مغز را پیدا کنیم. همین کار را کردم و فهمیدم مغزم «صبح‌نویس» است. من از همان سال تا به همین امروز از ٥ تا ١١ صبح می‌نویسم. اگر ساعتی دیگر مجبور به نوشتن شوم، چنان متن از هم ‌گسیخته‌ای تحویل می‌گیرم که بیا و ببین. بعدتر که رفتم کلاس «احمد بطحایی»، ابزار دیگری به سلوکم اضافه شد. استاد گفت باید هرروز در هر شرایطی کتاب بخوانید. آنقدر که کلمه‌ها توی مغزتان سرریز کنند و ناچار به نوشتن شوید. اما این ته مسیر نیست. هر متن را در حد مرگ بازنویسی کنید و بدانید و آگاه باشید که بازنویسی ته ندارد. حالا این دو فقره را داشته باشید تا به کمک کتاب «اثر مرکب» یک نقشه‌ی راه بسازیم. من از این اثر فرمولهایی یاد گرفتم که معجزه می‌کند. «دارن هاردی» توی کتابش نوشته برای اینکه هر کاری را تبدیل به عادت کنید آن را ٢١ روز انجام دهید. بهتان قول می‌دهم وظیفه‌تان بعد از این مدت تبدیل به عادتی دلچسب خواهد شد. و روز بیست‌و‌یکم شما اثر مرکب(موفقیت دوبرابر) را در نتیجه‌ی کارهایتان خواهید دید. اگر هفته‌ی اول جانتان بالا آمد تا چهار خط یا صد کلمه بنویسید، روز بیست‌و‌یکم دوازده خط و سیصد کلمه می‌نویسید با کلی خلاقیت و حظ فراوان. فقط باید ثبات قدم داشته باشید. و نکته همین‌جاست. نوشتن و ابزاری به نام نویسندگی یک سلوک است. اگر می‌خواهیم هر روز بهتر از دیروز بنویسیم و توی کارمان حرفه‌ای باشیم؛ باید به انتخاب‌هایمان دقت کنیم و ثبات داشته باشیم. هرقدمی که روزانه برمی‌داریم ما را به نوشتن نزدیک‌تر یا دورتر می‌کند. بنابراین هرکه نوشت و توانست برای این مردم قلمی بزند که گوهری داشته باشد، تلاش کرده، خون دل خورده و حسابی از روی تنبلی‌ها و بهانه‌جویی‌هایش رد شده. و به قول دارن هاردی: «آدم‌های موفق آن کاری را انجام می‌دهند که آدم‌های ناموفق هیچ تمایلی به انجامش ندارند». @masture
. از ظهر عرفه تا غروب عرفه ساعات مهمی است؛ لحظه لحظه‌ی اين ساعات مثل اكسير حائز اهميت است. روز عرفه را قدر بدانيد. |آیت‌الله خامنه‌ای|🌱 @masture
. درود خدا بر محمدحسن شهسواری که بزرگترین ابهام زندگی‌م رو رفع کرد. @masture
پروژه‌ی فکری پروژه‌ی فکری شما چیست؟ اصلن پروژه‌ی فکری یعنی چه؟ خیلی ساده یعنی اینکه موضوعی را سنجاق‌ کنیم بالای ذهنمان و کاری برایش انجام بدهیم. برای مثال پروژه‌ی فکری من ترویج نوشتن است،‌ اینکه بگویم انواعی از نوشتن می‌تواند بر زیست فردی و اجتماعی ما اثری مثبت و ملموس بگذارد. خب، حالا برای پروژه‌ی فکر‌ی‌ام باید کاری بکنم. یکیش نوشتن کتاب است که انجام داده‌ام و شاهراه تأثیرگذاری یک نمونه‌ی آن است: ولی برای پیشبرد پروژه‌های فکری بیش از کتاب (چه چاپی چه الکترونیکی) نویسندگیِ آنلاین را مؤثر می‌دانم. صدالبته که اگر عشق کتاب باشیم، بعدها می‌توانیم مجموعه‌ی نوشته‌هایمان را قالب کتاب هم منتشر کنیم. اما آیا نوشتن یک یا چند یادداشت محدود در اینترنت برای دنبال‌کردن یک پروژه‌ی فکری کافی است؟ در این زمینه بهتر است سخنی از عباس عبدی نقل کنم: «توجه کنید که وقتی ما از یادداشت صحبت می‌کنیم، منظورمان «یک» یادداشت نیست که بعید می‌دانم در دنیا کسی یک یادداشت بنویسد و انتظار ایجاد تغییر ملموسی را بعد از نوشتن آن داشته باشد. بهتر است بگویم زنجیره‌ی یادداشت‌هاست که می‌تواند مؤثر باشد یا صد، دویست یا دو هزار حلقه. چنین زنجیره‌ای می‌تواند به تغییری مثبت در جامعه کمک کند، این اولین نکته، به‌علاوه، این باید مثل زنجیر باشد، نه حلقه‌های جدا از هم، این مسئله‌یی کلیدی در یادداشت‌نویسی است. (یادداشت‌های مطبوعاتی و سرمقاله‌نویسی، نشر نی، ۱۳۹۸)» برای فعالیت اثربخش در فضای اینترنت پیش از هر چیز به فکر داشتن پروژه‌یی فکری باشیم. شاهین کلانتری @ShahinKalantari ShahinKalantari.com
مستوره | فاطمه مرادی
پروژه‌ی فکری پروژه‌ی فکری شما چیست؟ اصلن پروژه‌ی فکری یعنی چه؟ خیلی ساده یعنی اینکه موضوعی را سنجاق
درواقع آقای کلانتری دارن از «اثر مرکب» در نوشتن می‌گن. ایشون در تلگرام و اینستاگرام هستند.
. هر دلی که حاملِ محبّت امیرالمؤمنین علی(ع) است حرمتش از کعبه بالاتر است. پس ما که در مملکت شیعی زندگی می‌کنیم، از چپ و راست اطراف‌مان کعبه است؛ باید مراقب باشیم دلی را نشکنیم، آبروی مؤمنی را نبریم؛ دل شکستن باعث ظلمت و بیچارگی می‌شود. «آیت‌الله فاطمی‌نیا» @masture
. ردپای زنان در مسجدالحرام باید بگم پوستم کنده شد برای این چند پاراگراف، از بس دنبال مرجع گشتم. برای مطالعه روی این لینک بزنید👇🏻 https://irannewspaper.ir/sp-245/27 @masture
. ماه قبل با گروه «ایرانی بخوانیم» همسایه‌های احمد محمود را خواندیم. سطربه‌سطر این کتاب را از حفظم و باید بگویم عاشق توصیفات احمدمحمود و ریتم رمانش هستم. اما وقتی از یک علوم‌سیاسی‌ خوانده بخواهی که کتاب را نقد کند، نتیجه می‌شود رد شخصیت سیاسی خالد و کم‌کاری احمد محمود. :) اگر دوست دارید توی گروه ایرانی بخوانیم عضو شوید به صفحهٔ اینستاگرام‌شان پیام بدهید. لینک یادداشت‌ من در نقد همسایه‌های احمد محمود👇🏻 https://iranibekhanim.ir/blog/%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B2-%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D8%A6%D9%88%D9%84%D9%88%DA%98%DB%8C-%D9%85%DB%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF امتیاز هم اگر بدید که خیلی عالیه :)) @masture
مستوره | فاطمه مرادی
. «خدا بچهٔ فوتبالی را زیاد می‌کند» داشتم «تنهایِ قصه‌هایِ خوب»، مستند مهدی آذریزدی را می‌دیدم. می‌گفت که هیچ‌وقت مدرسه نرفته و الفبا را از پدرش یاد گرفته. همان‌سالهای نوسوادی، نسخهٔ مصورِ «گلستان سعدی» را که دست همبازی بچگی‌اش دیده، دلش را برده. بعد هرچه به پدرش التماس کرده که برایش بخرد؛ افاقه نکرده. ده سال در حسرت خواندن گلستان، دندان سرِ جگر گذاشته تا توی هجده‌سالگی شاگرد مغازهٔ کتابفروشی شده و واو به واوش را از بَر کرده. اما همان روزها شاهد هم‌سن‌وسالان محصلی می‌شود که یک‌پایشان مدرسه بوده و پای دیگر کتابفروشی. آنها را که می‌بیند حس می‌کند خیلی بی‌سواد و عقب‌مانده است. با خودش فکر می‌کند که خب اینها هرچه بلدند را از کتاب گرفته‌اند، پس من هم آنقدر کتاب می‌خوانم تا خودم را بسازم. جنون کتابخوانی و یادگیری کاری می‌کند که مهدی آذریزدی همیشه کتاب بخواند و شغلش در ارتباط با کتاب باشد. برای‌همین توی سی‌و‌پنج سالگی وقتی داشته نمونه‌خوانی کلیله‌و‌دمنه را انجام می‌داده با خودش می‌گوید که من در کودکی چقدر به این قصه‌ها نیاز داشتم ولی نبود. پس حالا این‌ها را ساده‌سازی می‌کنم تا بچه‌ها بخوانند. درنهایت حسرتِ دورانِ کودکی می‌شود جرقهٔ نوشتن بهترین کتاب حوزهٔ کودک و نوجوان به‌اسم «قصه‌های خوب، برای بچه‌های خوب». و روزگارش را صرف نوشتن برای همین کودکان می‌کند تا آنجا که آرزویش می‌شود: «همیشه دعا می‌کردم خدا بچه‌های کتابخون رو زیاد کنه اما خدا همیشه بچه‌های فوتبالی رو زیاد می‌کنه. ده ساله که توی یزدم و آرزوم اینه که یه بچهٔ ابتدایی یا راهنمایی رو ببینم که کتابی دستش باشه و بخونه. مثل بچگی‌های خودم که همیشه کتاب دستم بود، اونقدر که دایی مادرم بهم گفت اینقدر کتاب نخون، مغزت خشک می‌شه.» و خدا را شکر «مهدی آذریزدی» نیست که ببیند همچنان بچه‌های فوتبالی و ارقام قراردادهای میلیاردی‌شان رو به زیاد شدن‌اند. درحالی‌که هیچوقت، آوردهٔ چشمگیری برای فرهنگ این آب‌و‌خاک نداشته‌اند جز تولید مقادیر زیادی خشم و هیجان که نه اندیشه‌مان را رشد داده نه صنعت و فرهنگ و سیاست و اقتصادِ مرزوبوم‌مان را. و خب چه خوب گفت سقراط که: «جامعه وقتی فرزانگی و سعادت می‌یابد که مطالعه کار روزانه‌اش باشد». @masture