مطلع ِعشقانه
دوستی که پیدا شد. دوآقاپسری که گویا تذکرلسانی ام به کشف حجاب را در شبکهها معاند دیده بودند ... پسری که پرسید مزارشهیدنیری کجاست گفتم همان آنجا که ۲تا خانم چادری نشستند و نرفت ... دستکاه بلندگو(اسپیکر)ی که شارژباتری نداشت(یادم رفته بود بزنم شارژ بشود). فرش کوچکی که انداخته بودم و بر روی آن نشسته بودم... دوست امام صادقی یی که نام خود در کتاب "فتامل" نشان داد و گفت خانه اش حکمیه تهران است و شماره گرفت قرار شد کمک کند کتاب با تخفیف مناسب جور کند.