eitaa logo
مطلع ِعشقانه
218 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
145 فایل
محب وصی،ولایت، طرح ولایت درراه رسیدن به خدا جنسیت شرط نیست، مهم بندگی‌ست فعالیت‌فرهنگی: برگزاری کلاس مجازی مباحثه کتاب مطلع عشق(رهنمودها رهبرانقلاب به زوج ها جوان) ارتباط بامدیر: @Hamie_din
مشاهده در ایتا
دانلود
خانمه آمده میگه: کتاب #سربلند و #قصه_دلبری را نیارید رد شده و مردوده ! . وسط حساب کردن کتاب ها و باقی پول دادن، گفتم : کی رد کرده؟ . گفت رهبری. فلانی رفته پیش رهبری ، رهبری گفته پاکیزه گزارش نکرده شهید را! گفتم تمام بیانات رهبری در سایت خامنه ای دات آی آر موجود است الان با گوشی می زنم اگر نیاورد حرف شما را بخاطر بهتان به رهبری باید توبه و استغفار کنید ها! . باز اصرار می کرد : این دوتا کتاب رده! [اینها از بچه های مقر کتاب اند احتمالا]
کتابها و را می گفتم با تخفیف می دهم. اما دریغ از اینکه کسی بیاد طرفشون بردارد نگاه کند. می گفتم و احکام را با ۱۵ و ۱۰ درصد تخفیف می دهم یادگیری احکام مورد نیاز و مورد احتیاج، واجبه شرعا. اما کتاب ها شهدا واجب نیست
بار کتابها پنجشنبه اینقدر سنگین بوده . انگشت شصت پای چپم درد گرفته. [ ن ماشین دارم ن موتور. به عشق کتاب. با چندتا نایلون کتاب میارم خونه‌ بعد همه رو میزارم تو چرخ و کوله. میرسونم بهشت زهرا. طرف میگه تخفیف! اینقدر اعصابم خورد میشه ] به طرف میگم اگه توضیح بدهم چطور کتاب را می رسانم اینجا یه چیز هم باید اضافه بدهی از کتابفروشی ب خوابگاه. از خوابکاه 》 ب خیابان 》 ماشین 》 باز حمل تا دم اتوبوس 》 باز از دم اتوبوس به 》 مترو. باز پله ها مترو. 》 باز خونه. از پله ها خونه. دوباره. بالا. باز ب پایین. باز پله ها مترو . باز پیاده روی ب سمت وسط بهشت زهراس. میدونی چقدر زمان صرف حمل کتابها میشود؟
خوشه ی زیبا در گندمزار . . خیلی دوست داشتم در گندم زار قدم بزنم. یک شاخه گندم طلایی که هی تو تلویزیون نشون می دهند بکنم برا خودم نگه بدارم. . یک جایی بالاخره پیدا کردم... اجازه خواستم...که از صاحب زمین وارد بشوم و چندتاشاخه یا خوشه بکنم. او گفت اجازه میدم بشرطی که فقط"یک خوشه"بکنی نه بیشتر. و کندی دیگه برگردی بیرون و ادامه ندهی. و اینکه هرچه جلو بروی امکان برگشت به عقب نداری..از همان ور زمین بیای بیرون. . چاره نداشتم گفتم چشم. اما چه شرطی آخه این آیا نکته داشت؟ آخه این پیرمرد را آدم حکیمی می دانم...🤔 . من وارد گندم زار شدم... اولی را تا دیدم خوشم اومد.... آمدم بکنم...مکث کردم گفتم کاش یه کم بلندتر بود بهتر بود.... رهایش کردم. به راهم ادامه دادم. . باز نگاهم به خوشه زیباتری افتاد آن را برندازم کردم بهتر از قبلی بود...طلایی تر ... . باز نتونستم بکنم گفتم شاید جلوتر بهتر باشد.... . نصف زمین را با همین دیدنها و احتمالها و توقعات پشت سر گذاشتم... ملاک هایی زیاد صده بود دیگر از هر خوشه ای خوشم نمی آمد شاید سختگیر شده بودم... گفتم کاش به عقب برمی گشتم 🤔😣 اما نمی شد(شرط اجازه صاحب زمین برا چیدن ....عدم برگشت به عقب بود... اگر به عقب برمی گشتم نمیتونستم خوشه ای بکنم اصلا) ...همین طور رو به جلو رفتم تا زمین تمام شد و من دست خالی بیرون آمده بودم....😢 ...یاد مراسم خواستگاری اولم۱۰سال پیش افتادم. که طرف مقابلم نه ایرادجسمی داشت نه اعتقادی فقط سر یک مسئله آرمانی که ازاوتوقع زیادی داشتم ... کاش می شد به ۱۰سال قبل برگردم.... به ۲۰سالگیم... کاش می شد...
#نواب
#مطلع_عشق
#مادر