15.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسی که تکرار نمی شود.........بهترین حسی که برای انسان می تواند باشد....
1300KHotbeHamam77.mp3
8.73M
مدیریت دوست داشتن ....شرح قسمتی از نهج البلاغه استاد پناهیان جلسه 28 از دقیقه 12 گوش کنید ... خدا داره از شما خواستگاری می کنه
م الله الرحمن الرحيم
حكمت افتادن يك «سوسك»
(حكمت سوسكي كه از درخت افتاد در آن شب تنهايي)
به نام حكيمي كه هر فعل اين عالم از اراده او وجود پيدا مي كند؛ چه آن سيبي كه بر سر آن شخص افتاد تا جاذبه زمين را كشف كند و چه آن سوسكي كه از آن درختي كه كنارش نشسته بودم افتاد و باعث شد جايم را عوض كنم و... .
اين داستان از تابستان امسال (كه براي اردوي طرح ولايت در اردگاه سيدالشهداء واقع در شهرآبعلي حضورداشتم) آغاز مي شود. بنده بعد از پايان امتحانات پايان ترم، به صورت كاملا اتفاقي يكي از دوستان دانشگاهي را در كتابخانه ي محل مي بينم بنده كه كلاسي داشتم خارج دانشگاه آن كلاس به حد نصاب نمي رسد وترم تابستان تشكيل نمي شود. خب بنده هم باخود گفتم كه حالا بيايم از اين فرصت وزماني كه ايجاد شده، استفاده كنم. از آن دوست پرسيدم، خبري از اردوي جهادي نداري؟ كه گفت طرح ولايت نمي روي؟ گفتم چي هست؟ چند روزه؟ گفت:يك ماه است. كه گفتم غير ازاين، مورد ديگر نداري، يك ماه است زياد است! گفت بيا برو اردوجهادي مازندران. بنده كه هنوز اطلاعات روشني از طرح ولايت نداشتم يكي از دوستان (كه دانشجوي شهر قم است) را در كتابخانه مي بينم و ازاو مي شنوم كه مي گويد من يك ماهي نيستم و به طرح ولايت كه در آبعلي است، مي روم. بعد ازاين برخورد تصميم مي گيرم در طرح شركت كنم. با راهنمايي هم دانشگاهي ام كه مسئوليتي هم در بسيج دانشگاهمان داشته، به سازمان دانشجويي مي روم . با توجه به اين كه سه روز به اعزام به طرح نمانده (يعني هفدهم تير)؛ آقاي جزيني، مسئول معاونت اموزش بسيج دانشجويي مي گويد «معلوم نيست قبولت كنند چون اسامي رفته . برو با اتوبوس ها اگر قبولت نكردند خودت برمي گردي.»
خيلي بد است انسان تكليفش را نداندو سوار اتوبوس شود كه ايا قبولش مي كنند يا از دم در برش مي گردانند. اما با اين حال جمعه سوار اتوبوس شدم با دانشجوياني تهراني به سمت ابعلي رفتم گرچه بالاخره مرا راه دادند اما با تاخير و بعد از همه، چون مدارك ما از قبل فرستاده نشده بود.
داستان ما از شب اول طرح آغاز مي شود. چراغ ها را خاموش كرده اند و همه در تخت هايشان دراز كشيدند تا بخوابند اما بنده مثل شب هاي قبل كه دير خوابم مي برد با خودم دو كتاب آورده بودم يكي را بر مي دارم به بيرون خوابگاه(چادر) مي روم در كنار راه كه جدول دارد و كنارش رديفي ازدرختهاست، مي نشينم .همان اول كه مي خواهم بنشينم شخصي را كمي آن طرف تر مي بينم كه او هم نشسته و چيزي بر دستش در حال مطالعه است.معمولا بنده افرادي را كه اولين بار مي بينم به راحتي نمي توانم ارتباط بر قرار كنم يك خجالتي يا كه جمله«من با او چه كار دارم» مانع ام مي شود. اما اين بار يك حشره نسبتا موذي، مي شود محرك بنده. در همان حين كه درحال مطالعه بودم سوسكي (از همان امريكاييهايش) از بالاي درخت به پايين مي افتد كه باعث بلند شدن از جايم مي شود بعد كه مي خواهم بنشينم نگاهم به همان شخص كه ان طرف تر نشسته مي افتد با خود مي گويم حالا بهانه اي پيدا شد. مي روم نزديكش مي نشينم و دليل امدنم به اين طرف را افتادن سوسك بيان مي كنم(اگر نياز شد).
با سلام بنده، گفتگويمان شروع مي شود. مي گويم شما هم مثل بنده خوابد نمي برد.مي گويد من معمولا دو، سه شب اول كه جايم عوض مي شود بي خواب مي شوم. از چيزي كه مطالعه مي كرد مي پرسم كه چي مي خواندي؟ مي گويد قرآن است.آن شب نسبتا مفصل صحبت مي كنيم.متوجه مي شوم بچه شهرري است.جالب اينكه متوجه مي شوم كه در خوابگاه( اردوگاه) تختش پشت تخت بنده قرار دارد.
بله، از همين جا ارتباط ما با ايشان شروع مي شود. جالب تر مي شوداگر اين را بدانيد كه بنده از دانشگاه خودمان تك و تنها به طرح ولايت آمده بودم، طبيعي است به خاطر اينكه در دانشگاه ما اصلا هيچ اطلاع رساني اي صورت نگرفته بود و بنده هم به طوركاملا اتفاقي مطلع شدم.يعني در اين طرح كه دانشجويان استاني اعزام مي شدند بنده در استان تهران آشنايي نداشتم.آيا نمي توانم بگويم خداوند رحمان و رحيم همان شب اول طرح، مرا به ملاقات مومني رساند تا كه ... .
در وقت غذا و نماز بيشتر با اين مومني (كه يك سوسك شد باعث شروع دوستيمان) همراه و همنشين بودم. اين برادربا سه دوست هم رشته اي و هم دانشگاه ايش به طرح آمده بودند، طبيعتا چون آن سه نفر هم دوستان و همراه او در طرح بودند با آنها هم روابط دوستانه اي پيدا كردم كه آنها هم مثل او بچه هاي مومني بودند.
خب اين طرح تقريبا سي روزه بالاخره تمام مي شود.اما در "شب اخر طرح" دعاي كميلي مي گذارند(شب جمعه بود).در عين حال كه شب امتحان اخرمان هم بود.بنده كه دفترم در نماز خانه گم شده بود جزوه اي براي خواندن نداشتم و كتاب هم مفصل بود وقت زيادي مي گرفت و نمي رسيدم كامل بخوانم. به همين خاطر به همان دوست (كه همان حشره موذي زمينه رفاقتمان را ايجاد كرد) متوسل شدم و با هم براي امتحان مي خوانديم و از جزوه ي ايشان استفاده مي كردم. شب آخر را هم مثل سه امتحان قبلي با هم مي خوانديم كه متوجه شديم دعا كميل مي خوانند. بنده گفتم الان اين مهم تراست ان شالله اولين پنج شنبه بعد از طرح مي رويم حرم عبد العظيم حسني دعاي كميل انجا شركت مي كنيم.
طرح كه تمام مي شود روز16مرداد ما شب به خانه مي رسيم اين اولين شب،بعد ازپايان طرح،چه دردناك بود، جدايي از دوستان ناب خدايي. دلم گرفته بود عصر فردايش با همان برادر هماهنگ مي كنم كه يكديگر را حرم عبد العظيم ببينيم. به جز اين روز بقيه روزهاي اين هفته را نيز خودم به حرم مي آمدم چون شديدا ياد آن صميميت هاي طرح و زيبايي هايش و معنويتهايش دلم را مي فشردو مامن و ملجيء اي جز حرم به ذهنم نمي رسيد.
با خود مي گويم خوب شد اين دوست وسيله اي شد بنده پايم به حرم باز شد وگرنه بنده براي تسكين اين درد دوري و غربت به كجا مي رفتم؟(چون چند روز اول خودم را مثل ادمي مي دانستم كه از بهشت(آبعلي) اندخته اند بيرون ، واينجا غريبم.)
در همين هفته اول بعد از طرح، برادرمحمود به وطور مكرر به بنده پيشنهاد مي داد كه به طرح ضيافت بروم و مي گفت چهار واحد عمومي بعد از پايان اين طرح پاس مي شود. بنده هم مي گفتم عمومي هايم پاس شده و رفته.ولي پنج شنبه به ذهنم آمد ماه رمضان است مي روم از فضايش و كلاسهايش استفاده مي كنم و به مثل طرح ولايت فرصتي براي خودساي پيدا مي كنم. به سايتش مراجعه كردم زده بود وقتش به پايان رسيده.به اين دوست گفتم مي روي دانشگاه بپرس ببين اگر باز هم امكان ثبت نام بود به بنده هم خبر بده، بيايم.
صبح جمعه ، تماس گرفت كه پاشو بيا اينجا هم ثبت نام مي كنند. بله، اينگونه شد بنده باز هم يك طرح ديگر را در دقيقه نود توانستم شركت كنم.
و همانگونه كه خداوندحكيم از طرح ولايت دوستاني مومن روزي كرد در اين طرح (ضيافت)هم همچين روزي اي عنايت كرد. بنده كه از طرح ولايت با يك نفر اشنا شدم به تبعش با سه دوست ايشان هم اشنا شدم كه ازان سه تا دوتا از آنها هم در طرح ضيافت شركت كرده بودند.
توجه كرديد! خداوند حكيم وعليم اگر بخواهد مي تواند به وسيله ي يك «سوسك» كه هر كسي از آن بدش مي آيد و چندش اش مي شود، خيركثيري روزيش كند.1 اگر آن سوسك نمي افتاد بنده از جايم بلند نمي شدم و با آن برادرمومن هم كلام نمي شدم و به تبعش بقيه ي موارد هم اتفاق نمي افتد.
شما هم شنيده ايد كه مي گويند «حتما «حكمت»ي داشته! ». بعضا اتفاقي مي افتد كه براي ما ناگوار است ولي ما نميدانيم كه در پسش خير كثيري1 يا دفع شري خوابيده است. كاش به حكيم بودن خدايمان ايمان داشتيم... .
اكنون توجه شما را به متن زير كه از كتاب «حكمت عبادات» است، جلب مي كنم:
«بر اثر حكمت خداي سبحان هيچ كاري بيهوده از او صادر نمي شود، چون خداوند«حكيم» است و هر حكيمي كارش را با هدف انجام مي دهد پس كار خداوند داري هدف است و بر اثر غناي ذاتي او هيچ چيزي نمي تواند هدف ذات حق باشد؛ زيرا لازمه اش آن است كه ذات حق بدون آن هدف كامل نبوده و با نيل به آن كامل شود در حالي كه واجب الوجود عين كمال صرف و نامحدود است و كمالي خارج از ذات وي فرض نمي شود. جمع ميان اين دو اقتضا آن است كه فاعل جهان امكان منزه از هدف بوده- چون خود عين هدف هر موجودي است چنانكه عين مبدا هر وجودي است-ليكن خود جهان داراي هدف وجودي بوده و به آن نايل مي گردد، گرچه عده اي ازآن ، در بين راه از گزند برخورد ناگوار مصون نخواهند بود.
هدف انس و جن در نظام تشريع تكامل عبادي آنهاست و اگر انسان، كه داراي روح مجرد عقلي است، آن را شكوفا كند و از همراهان خود سبقت بگيرد خودش هدف بسياري از موجودهاي مادون قرار مي گيرد، گرچه هدف نهايي همه خداوند است.»
ص23كتاب حكمت عبادات ازآيت الله جوادي املي
يك نكته: در اين طرح يك موجود ديگري خارج از اراده بنده، محرك نزديكي و آشنايي ما با همين دوست مذكور شد و بعدش ديديد كه چه خيرهايي بعدش نصيبمان شد، بنده اينگونه تعبير ميكنم كه دوستي را كه خدا بدهد و برساند پربركت خواهد بود اما اگر شما «خود» بروي به سوي كسي (تا روابط دوستانه برقرار كني) همچين بركتي در آن نخواهد بود.2
منظور از«خود» در اينجا نقش ايفا كردن «هواي نفس» خودت است در آغاز و شروع اين دوستي.
آيات مرتبط:
1.« ... چه بسا چيزي خوشايند شما نيست و خداوند «خير كثيري» در آن قرار مي دهد.»سوره آل عمران،آيه 19.
2.« ... بنابراين، از «هوا وهوس» پيروي نكنيد، كه (از حق) منحرف خواهيد شد...»سوره النساء،آيه 135.
3.« ... خداوند نسبت به بندگان خود «احسان» مي كند؛ اما بيشتر مردم، شكر (او را) بجا نمي آورند.»سوره البقرة، آيه 243.
4.« اگر خداوند زياني به تو برساند، هيچ كس جز او نمي تواند آن را برطرف سازد؛و اگر خيري به تو رساند، او بر همه چيز تواناست؛ (و از قدرت او، هر گونه نيكي ساخته است.) »*« اوست كه بر بندگان خود، قاهر و مسلط است؛و اوست «حكيم» آگاه! »سوره الانعام،آيه 17و18.
اين فراز از دعاي كميل هم مرا به ياد آن معنويت ها و صميميت هاي طرح مي اندازد؛ واقعا چه دلپذير بود آن «اجتماع مومنين».
«...و اجتمع في جوارك مع المومنين...»كه حضرت اميرعليه السلام اينجا همنشيني با مومنين را در جوار الهي از خداوند طلب مي كند.«با اهل ايمان در جوار رحمتت همنشين باشم»
«الحمدلله رب العالمين»
والسلام .
برچسبها: خاطره طرح ولایت89, آبعلی
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۵ ساعت 20:46 توسط محب وصی | نظرات