ظهر پنجشهب هم با مرتضی در مورد نهی از منکر صحبت کردیم. گفتم ببین من هم مسائل نظری شو مسلطم هم عملی شو. اما بچه ها کسی از بیرون باشد بیشتر قبول می کنند. این برادر تقوی را دعوت کنیم بیاد. گفت خب پیگیری کن. گفتم پس تو چی گفت من وقت ندارم.
تجربه تازه نهی از منکر اش را هم گفت
گفت سر همین نبش نزدیک مدرسه به خانمی گفتم خواهر خوبم حجابتو هم خوب کن.
چه جالب دیالوگ زیبایی ست.
گفت اثر توسل به حصرت عباس ع بود انداخت در زبانم. رفته بودم حرم. در مسیر برگشت 100صلوات نیت کردم به نیت حضرت عباس ع. رسیدم به این خانم بدپوشش این آمد به زبانم گفتم.
من اضافه کردم آدمخوبه سی ثانیه قبل گفتن یک تمرکز کند نیت دلسوزی را در خودش ایجاد کند. بعد بگوید. گفت آره درسته دقیقا اثر دارد.
در مورد برناه عصر جدید هم ایشان نقدها منو شنید اما تاکید می کرد باید محاسن اش را هم در نظر گرفت او می گفت حسن هایش بیشتر است اما من قبول نداشتم. او میفگت تمام نقد هایی که داری قبول اما حسن هاشو هم بگو.
او از برنامه برنده باش گفت . گفتم اما این برنامه زیاد ایراد ندارد به نسبت عصر جدید.
گفتم چرا مثلا شبکه قرآن نمیاد یک برنامه سوال محور فقهی و احکامی بگذارد؟؟ مثل برنده باش. بالاخره باعث بشود شبکه کم بیننده اش یه کم بیننده پیدا کند.
اما با محمد پایه 8 و مکانیک دانشگاه صنعتی اصفهان که خودش اهل شمال است، عصرجدید را مطرح کردم گفت نگاه کن خود برنامه اسمش چیه؟ عصر جدید ( با تاکید برا جدیدش تلفظ کرد) گفت حضرت آقا فرمودند این عصر عصر خمینی است. این برنامه کپی پیس غربی هاست. ما چیزی که بعد انقلاب در جامعه نتونستیم درست کنیم همین غرب زدگی است. همه دچارش هستیم کم و زیاد. گفتم راست می گویی حتی خود ما مذهبی ها و خود من هم دچارش هستیم اما خفیف. شاهد به اینکه خودمون یک خانم پزشک و یا مهندس را بیشتر ارج و احترام قائیلیم تا یک خانم که مادری سه یا دو تاب بچه را در خانه ی شوهر می کند. می گوییم ان اکرمکم عند الله اتقاکم اما در عمل متاثر از فرهنگ غرب ایم.
مرتضی یک چیز هم گفت یک روایت یادم رفت بگوییم آن اینکه گفت حدیث از حضرت علی ع داریم. اینکه در خیر و ایمان تابع ( دنباله رو) باشی بهتر از این است که در شر و کفر متبوع ( و لیدر و رهبری و الگو) باشی.
گفتم دقیقا به مثل اینکه در دارالاسلام و حکومت اسلامی ، رفتگر باشی ارزشمند تر است با حقوق کم اما حلال به نسبت اینکه در کشور کفر و دارالاکفر ، پزشک متخصص باشی و هییت علمی یک دانشگاه یا بیمارستان در کشور هلند با حقوق 15هزار یا 15میلیونی اما غیرحلال و شبهه ناک.
گفت بله.
پنج شنبه این هفته قم بودم قصد کرده بودم گلزارشهدای قم را زیارتی بکنم. بعد پایان مطالعه ام دو ساعتی به غروب مانده بود. از فضای سبز مدرسه عکس هایی گرفتم. نزدیک غروب شده بود کمی مردد شدم برای رفتن ، اما با این حال راهی شدم. خودم را به تاکسی ها خطی گلزار رساندم. از4مسافری که باید پر می شد فقط یک آقا جلو نشسته بود. من هم بیرون ماشین منتظر که دونفر دیگر سوار بشوند. در این حدفاصل یک خانمی که موهای رنگ کرده اش را بیرون گذاشته بود تذکر دادم کناردر ورودی پارک نشتسته بود. خواهرخوب موهاتو بپوشون. برگشتم سمت تاکسی. یک خانم منتظر ایستاده بود . بهم گفت من زودتر پیدا می شوم شما بشینید. من رفتم داخل بشینم خانم هم نشست. بعد حاج آقا ملبس به لباس روحانیت آمد. که اینجا را متوجه نشدم آیا یکی از آن دو به آن آقاپسر جلو نشسته گفتند یا خودش بلند شد آمد عقب نشست. جالبه یادم میاد همین اتفاق عکسش اتفاق افتاد یعنی 4مسافرخانم بودند یک آقا. آقا گفت به خانم بیاید عقب بشینید لطفا. با این حرف که مشکلات ما حل شده فقط این مشکل است الان؟! بلند شد آمد عقب. اما من از ناحیه آقایان ندیدم از این لطف دریغ بکنند بدون منت.
بگذریم ماشین که راه افتاد داشتم در مورد شرط اصرار به گناه در نهی از منکر فکر می کردم. گفتم خوب است از حاج اقا بپرسم هم باعث می شود حاج اقا ملبس بیشتر فکر کند هم بقیه مسافرین متوجه این مسئله می شوند.
در یک لحظه کله ام را آوردم جلو نگاهم را کردم به سمت راست به حاج آقا که در سمت راست نشسته بود گفتم حاج آقا سوال داریم می تونیم بپرسیم؟ گفت بفرمایید گفتم این شرط اصرار به گناه در نهی از منکر یعنی چی؟
گفتند متوجه نشدم دوباره بگویید باز تکرار کردم. گفت یعنی یک بار گناه را از شخص دیدی بازببینی این بار باید بگی.
ایشان خوب جواب ندادند بلافصله بعد جواب هم پیاده شدند.
....................
هوا کامل تاریک شده بود که به گلزار شهدا رسیدم. البته در مسیر چون بار اولم بود چند بار سوال کردم از راننده که رد نکردیم گلزار را که؟ گفت نه.
رسیدم وارد شدم....در نگاه اول چشم نوازبود با چراغ های قرمز و سفید و پرچم. امام زداه ای هم داخل گلزار بود. اما اینکه قبور یک دست شده بودند جالب نبود. دلم هوا گلزار تهران را داشت ... اینجا پرسیدم شهدا شاخص کدام اند از دو نفر پرسیدم نمی دانستم. فقط خودم شهید زین الدین یافتم.
یک کتاب فروشی هم بود اما خیلی ضعیف بود کتاب ها شهدا اصلا نداشت کتاب هایی که ته انبار کتاب فروشی ها بوده را با تخفیف بالا گرفته آورده اینجا با 50درصد می فروشد. خودم پیشنهاد دادم براش با 20 درصد کتاب مفید بیاورم قبول نکرد گفت با تخفیف بیشتری خیلی بیشتری کتاب می گیریم!!!
....
نماز را در حسینیه ای که برای بسیج بود در گلزار خواندم فضای داخلش قشنگ جبهه ای بود. از کتاب و مراسم پرسیدم گفت آخر هفته ها مراسم داریم دعاکمیل و ذکر مصیبتی. کتاب هم امانت داریم فروش هم آن قسمت است. به قسمتی که اشاره کرده بودم رفتم. کتابی ندیدم.
یک کانکس هم دیدم که نوشته بود مشاوره خانواده اما توش تاریک بود خبری از مشاوره نبود.
دختر بچه به اندازه کافی دیدم که چادری بود و محجبه. گفتم کاش فلش کارت شهدا پیشم بود به عنوان تقدیر از چادر فاطمی شون بهشون می دادم.
برگشتنی دوتا تاکسی سوار شدم . از گلزار به میدان رسالت. از میدان رسالت ، ماشین هایی که از خیابان دور شهر رد می شدند به میدان جانبازان.
یک نکته اینجا مشاهده شد که برای مراسم فوت حاج اقا خوانساری نامی که نمی شناسم کی هستند مراسم ختمی بود در مسجد. تمام شده بود می امدند بیرون. خیابان که یک طرف بود .... راننده ها هنکام عبور سرعت کم می کردند که ببینند در مسجد چه خبره...همین باعث ترافیک شده بود. ترافیک الکی.
میدان صفاییه رسیدم به پاتوق کتاب مقابل بیت رهبری ، سر زدم. چشمم به فلش کارت های شهدا افتاد. قیمت هم نسبت به قبل که خریده بودم ارزان تر بود. نمی دانم چرا.... ازقبل مانده بود یا چاپ قبل یا به من گران حاسب کرده بودند قبلا. به هر حال خریدم هر کدام تقریبا 4هزارتومان.
تو مسیر پیامکی در مورد سوال در مورد شرط اصرار بر گناه در امربه معروف به استاداحکام محمدی پیامک کرده بودم و مرکزملی پاسخگویی مسائل شرعی و دفتر آیت الله سیستانی. همین را به مهدی که طلبه ی اهل گرگان و بسیار درس خوانی است مطرح کردم. گفتم بحث جهاد را با کی کلاس داشتی گفت استادزادحسینی ، امر به معروف را هم درس دادند دیگه؟ گفت بعله...آقای زادحسینی همشو درس داد. گفت این جا را چطور گفتند؟ اصرار به گناه را.... جالب بود جواب ش گفت: یادم نیست (داشت به شدت مطالعه می کرد سوالات آزمون پارسال را فردا صبح آزمون سطح دو موسسات داشت)