هدایت شده از دوتا کافی نیست
سال اول دانشگاه، اولین باری که وارد خوابگاه دانشجویی شدم، آنچنان بغض کرده بودم، که نه می تونستم حرفی بزنم و نه اینکه چیزی بخورم. یه گوشه، تنها نشسته بودم و به شدت احساس دلتنگی می کردم. 😥
چند ماهی گذشته بود، و خواهرم برای اولین بار، تصمیم گرفته بود تا همراه من، به کوی دانشگاه بیاد و یک شب مهمان من باشه و من کلی خوشحال بودم. ☺️
وقتی جلوی درب ورودی خوابگاه رسیدیم، انتظامات از خواهرم، کارت شناسایی خواست تا هماهنگی های لازم برای اقامت شبانه وی صورت بگیره، اما هیچ کارت شناسایی معتبری همراه خواهرم نبود و اونها از ورود خواهرم به داخل خوابگاه ممانعت کردن... 😐
من و خواهرم، هاج و واج همدیگر رو نگاه می کردیم، من که حسابی ناراحت شده بودم، یک لحظه عنان از کف دادم و شروع کردم به گریه کردن، با گریه من، اشک های خواهرم هم جاری شد، این وسط یه دفعه یکی از خانم های انتظامات هم شروع کرد به گریه کردن و ما مانده بودیم که چه اتفاقی افتاد!! 😭🤔
بنده خدا وقتی حسابی گریه کرد و کمی آروم شد، گفت: من یه بچه سه ماهه دارم و به خاطر کار، مجبورم هر روز تنها بذارمش و بیام اینجا، الان یه دفعه دلتنگ فرزندم شدم... 😔😔
فردای آن روز، وقتی از دانشگاه، به خوابگاه رفتم، یکی از خانم های انتظامات گفت: دیدی خانم چکار کردی؟
با تعجب گفتم: چی شده؟!
گفت: اون خانمی که دیروز دلتنگ بچه اش شد و گریه کرد. امروز استعفا داد و رفت. می گفت دیگه طاقت دوری بچه مو ندارم ....
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
مطلع ِعشقانه
این کتاب عالیه.... زندگی دختری در دهه پنجاه و شصت #فرنگیس #زن #زنان #زن_روستایی #زن_کرد
چاپ سال قبل تقریظ رهبری ۱۷هزارتومان
چاپ جدید ۲۴تومان
📌
#حکایت
#انشا_در_مورد_ازدواج
#بی_نظیره
هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است
حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.
در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.
از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !
اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.
مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی داییمختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!
اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است.
قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری میکند.
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662