eitaa logo
حرفایی بی بهانه.......
8 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
دنیا همین قدر غیر قابل پیش بینی است ... به آنهايی که دوستشان دارید ، بی بهانه بگوييد : " دوستت دارم ... " بگوييد : " در این دنیای شلوغ ، سنجاقَت کرده ام به دلم ... " بگوييد : " گاهی فرصت با هم بودنمان ، کوتاه تر از عمرِ شکوفه هاست ... "
مشاهده در ایتا
دانلود
هفت پند مولانا زﻣﯿﻦ ﺑﺎﺵ ﺩﺭ ﻓﺮﻭﺗﻨﯽ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﺎﺵ ﺩﺭ ﻣﻬﺮ ﮐﻮﻩ ﺑﺎﺵ ﺩﺭ ﺧﺸﻢ ﺭﻭﺩﺑﺎﺵ ﺩﺭ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﺩﺭﯾﺎﺑﺎﺵ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﻣﺪﻥ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺷﺐ ﺑﺎﺵﺩﺭ ﭘﻮﺷﯿﺪﻥ ﺧﻄﺎﯼ کسی ﺧﻮﺩت باﺵ ﻫﻤﺎن ﮐﻪ می‌نماﯾﯽ ...
بگیر از من این هردو فرمانده را "دل عاشق" و "عقل درمانده" را اگر عشق با ماست ؛ این عقل چیست؟ بکُش! هم پدر هم پدر خوانده را
من و یار و دل دیوانه ، بساطی داشتیم عقل بیکار بیامد ، همه را برهم زد ...!
غنچه خنديد ولي باغ به اين خنده گريست غنچه آنروز ندانست که اين گريه زچيست باغبان آمد ويک يک همه گلها را چيد باغ عريان شد و ديدند که ازگل خاليست باغ پرسيد چه سودي بري از چيدن گل؟ گفت پژمردگي اش را نتوانم نگريست گريه ي باغ از آن بود که او ميدانست غنچه گرگل بشود هستي او گردد نيست رسم تقدير چنين است و چنان خواهد بود مي رود عمر ولي خنده به لب بايد زيست 🎀🍃🌺🍃🎀
عشق را آموختم از بلبلی چون بدیدم رسم عشقش با گلی پر گشود و دور گل میگشت ناز نغمه میزد، نغمه های دلنواز خار گل چندی به پایش زد خراش دم فرو بست و نکرد این نکته فاش چون نسیم عشق بر گل می وزید آشیانی در کنارش برگزید غرق شد در عشق بازی باگلش گل شد او را صاحب جان و دلش اندکی از راز دل با گل بگفت تا که شب شد در کنار گل بخفت صبح دم گشت و ز خواب خوش پرید لیکن از عشقش نشانی را ندید دست بی رحمی گلش را چید و برد چشم خود بست و از این دل غصه مرد.. 😔😔
ﻭﻗﺘـــــﯽ ﺍﺯ ﯾـــــﻪ نفر ﻣﯿـــــــﺮنجیے ﺣﺘـــﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﮕــــﯽ ﺑﺨـــــﺸﯿﺪیش ﯾﻪ ﭼــــﯿﺰﯼ ﺗﻪ ﺩﻟــــﺖ ﻣﯽ ﻣـــﻮﻧﻪ ﮐﯿـــــــﻨﻪ ﻧﯿـــﺴﺖ ... ﯾﻪ ﺟــــــــﺎﯼ ﺯﺧـــــمه... ﯾﻪ ﭼﯿــــــﺰﯼ ﮐﻪ ﻧﻤﯿـــــــﺬﺍﺭﻩ... ﺍﻭﺿـــــــﺎﻉ ﻣﺜﻞ ﻗﺒــــﻞ ﺑﺸــــﻪ...! ﻫـــــﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﮐﻨــــﯽ و ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﺍﻩ ....ﻭ ﺑﮕﯽ ﻧـــﻪ ... ﺑﯽ ﻓﺎﯾـــــــﺪﻩ ﺳﺖ! ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﯾﻦ ﻭﺳـــــﻂ ﺍﺯ ﺑﯿــــﻦ ﺭﻓﺘـــــﻪ ﻭ ﺟﺎﯼ ﺧــــﺎﻟﯿــــﺶ ﺗﺎ ﻫﻤﯿـــــﺸﻪ ﺩﺭﺩ میڪنه ﯾــــﻪ ﭼﯿـــــــﺰ سنگين ﻣﺜـــــــل ""ﺣـــــــــﺮﻣـــــﺖ "" 🌷
هر کرا سه کار عادت باشدش در جهان بخت و سعادت باشدش تا تواند خیر بی منت کند خویش را مستوجب رحمت کند دائما گر بیند او عیب کسان در ملامت هیچ نگشاید زبان هر کرا بینی براه ناصواب سر براهش آر تا یابی ثواب زحمت خود را ز مردم دور دار بار خود برکس میفکن زینهار 🆔
پـر از اشکمــــ . . . ولـے میخندمــــ . . . بـہ قول فـــروغ کـہ میگفت . . . شهامتـــ میخواهـد ڪہ سـرد باشـے . . . گرمــــ بخنــــدے . . .
درد دارد که کسی باعث دردت باشد که تو از درد دلت با دل اون حرف زدی
ای چــــــای! دمت گـــــرم که دم آمده ای ای صبح! چه خوش به جام جم آمده ای ای دختــــــر آفتــــــــاب! نــــــــاز قدمت شــــــادم که بجــــای هرچه غم آمده ای
تشییع کنیـــد . . . دفتـر اشعــارمــ را . . . امروزمـرد دیگـرے . . . مــےبافتـــ آهستـہ آهستـہ . . . مـوهایشـــ را . . .
مانندِ کبوترها، پَر می کشد این قلبم آقا بطلب ما را، کمبودِ حرم دارم...
پشت پا خوردم ز هر ڪَس ڪہ گفت يار منہ چون ڪہ ديدم روز و شب در پي آزار منہ هرڪہ دستي از محبت حلقہ ڪرد بر گردنم ديدم اين دست محبت حلقہ دار منہ...🍁🍂 ‌ ‌‌
خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ 🆔
ای عشق، تو را دارم و دارای جهانم همواره تویی، هرچه تو گویی و تو خواهی... 🆔
سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد عشق اینبار به دیوانه شدن می ارزد گرچه خاکسترم و همسفر باد ولی جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد تیشه بر ریشه ی قصری که در آن شیرین نیست بیستون بی تو به ویرانه شدن می ارزد یوسفم سینه ی من پیرهن پاره ی من ننگ این قصه به افسانه شدن می ارزد خاک خامم عطش آتش و می در دل من بزن آتش که به پیمانه شدن می ارزد شانه ام زیر غم عالم و آدم اما یک نفس زیر سرت شانه شدن می ارزد
‌ وای از آن روزی که ما، "دل" را به "دنیا" باختیم خانه مان را، روی "تار عنکبوتی" ساختیم یادمان رفت آن زمانی را، که "آدم" بوده ایم چهره خود را درون آینه نشناختیم وای از آن روزی که "خودخواهی"، گریبانگیر شد بی محابا، سوی تخریب ِ "شرافت" تاختیم حرمت "انسان"، شکستیم و بدون دلهره پیکر بی جان او را، زیر پا انداختیم گور خود را با دو دست خویش، کندیم و بر آن نوحه خواندیم و به ترحیم و عزا پرداختیم دیر فهمیدیم با "خود"، ما چه کردیم و چه شد ما "شرافت" ، "آدمیت" ، ما "خدا" را باختیم...
عقل و دل روزی ز هم دلخور شدند هردو از احساس نفرت پر شدند دل به چشمان کسی,وابسته بود عقل از این بچه بازی خسته بود حرف حق با عقل بود اما چه سود پیش دل حقانیت مطرح نبود دل به فکر چشم مشکی فام بود عقل آگاه از خیال خام بود عقل با او منطقی رفتار کرد هرچه دل اصرار,عقل انکار کرد کشمکش ها بینشان شد بیشتر اختلافی بیشتر از پیشتر عاقبت عقل از سر عاشق پرید بعد از آن چشمان مشکی را ندید تا به خود امد بیابانگرد بود خنده بر لب از غم این درد بود. ❤️💗❤️
گاهی دلم ز دست خودم سیر می شود در یک سکوت سرد ،دلم پیر می شود در غربتی که فاصله ،دیوار زندگیست سرمای سخت عاطفه ،تفسیر می شود حتی سکوت خسته ی یک بغض دردناک درتنگنای ثانیه ها ، تیر می شود پنهان نمی شود غم پنهان سینه ام با چشمه های اشک سرازیر می شود دردی که ماورای تمامی دردهاست با وحشت زمانه ،نفس گیر می شود حیران و سر فکنده در این غربت زمان احساس مبهمی است که دلگیر می شود من مانده ام میان دل و دین و زندگی از هر چه زندگیست دلم سیر می شود .
🕊 حتی پرنده از بغلِ ما نمی گذشت اغراقِ شاعرانه اگر بارِمان نبود.. ‌‌💖
لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید تا دوساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم!
"پرسید یکی" بهر چه دیوانه شدی؟ گفتم که چو عاشق بشوی، می‌دانی
مرا تو راحت جانی و من تو را نگران گناه کیست که من با توام تو با دگران اگر بهشت بهایش تو را نداشتن است جهنم است بهشتی که نیستی تو در آن
به یک پلک تـــو مـی‌بخشم تمـــام روز و شب‌ها را که تسکین می‌دهد چشمت غم جانسوز تب‌ها را بخوان! با لهجه‌ات حسّی عجیب و مشترک دارم فضا را یک‌ نفس پُر کن بـــه هــــم نگذار لب‌ها را
گفتم "سلام"، خواند كه "من عاشق توام" قربان هر چه آدم تحصيل كرده است...!