دوست داشتن، عشق و اردات و ایمان دو روح آشنای خویشاوند است.
دو انسانی که جز آن خمیرهی صمیمی و ناب و منزهی که منِ انسانی خالص هر کسی را میسازد،
هیچ مصلحتی و ضرورتی آنان را به یکدیگر نمیپیوندد.
پیوندی که نه طبیعت، نه خلقت، بلکه تنهایی میان دو تنهای خویشاوند، بسته است.
دوست داشتن از عشق برتر است.
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی؛
اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت، روشن و زلال.
عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هرچه از غریزه سرزند بیارزش است
و دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هرجا که یک روح ارتفاع دارد دوست داشتن نیز همگام با آن اوج مییابد.
عشق با شناسنامه بیارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سالها بر آن اثر میگذارد؛
اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند و بر آشیانهی بلندش روز و روزگار را دستی نیست.
عشق در هر رنگی و سطحی، با زیبایی محسوس، در نهان یا آشکار رابطه دارد؛
اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیباییهای روح که زیباییهای محسوس را به گونهای دیگر میبیند.
عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن.
عشق بینایی را میگیرد و دوست داشتن میدهد.
عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بیانتها و مطلق.
عشق همواره با شکآلوده است و دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر.
از عشق هرچه بیشتر مینوشیم، سیراب تر میشویم و از دوست داشتن هر چه بیشتر، تشنه تر.
عشق هرچه دیرتر میپاید کهنه تر میشود و دوست داشتن نوتر.
دکتر علی شریعتی
@matnashghane
بعضی ها ؛
در زمان های خالی شون
با شما صحبت می کنند،
بعضی ها
زمانشون رو خالی می کنند
تا با شما صحبت کنند،
تفاوتش را بفهميم.
یکنفسی عنان بکش تیزمروزپیش من
تا بفروزد این دلم تا به تو سیر بنگرم
سخت دلم همیتپدیک نفسی قرار کن
خون زدو دیده میچکدتیز مرو ز منظرم
صفحـــــــــــــــه آخـــــــــرشناسنـــــــــامہ
مهم نیس
یہ وقتایے بایدیہ نگــاہ
تو آینہ بہ خودت بندازے تا
ببینے زنده اے یا نـــہ ......
خانه ات آباد
"لعنتی جان "
که این دلتنگی برای تُ
مرا از هر چه هست
بیزار کرده
حتی از "خواب"...
سهم ما در وسط معرکه ی عشق چه بود !
غم و دلتنگی و حسرت همه یک جا با هم!
شاه شــطرنج منی؛
با رخ مـاهت چه کنم؟
با سپید دل و
چشمان سیاهت چــه کنم؟
همواره زمانی فرا میرسد که باید
میان "تماشاگر بودن" و "عمل"
یکی را برگزید ...
این معیار "انسان" شدن است!
وَصله نمی شود دگر، این دو هزار و یک تَرَک!
هی همه شب بند مَزن،چینیِ دل شکسته را
درد دل، شعر قشنگ، این همه احساس لطیف
به کسی این سه بیان کن که تو را می فهمد
😔
"نیستی"
و کاش ...
میدانستی نوشتنِ
همین پنج حرفی
چقدر دردناک است ...
منے گوزدن سالانین گوزلرینہ قربان اولوم
ڪونلومے سیندیرانین اللَرینہ قربان اولوم
سن گئدنن گوزلیم دونیا منہ زندان اولوب
عهدینےسیندیرانین سوزلرینہ قربان اولوم
کوچ کردم
که دلم را به کسی نسپارم
حس خوبیست که من این همه بی آزارم
عشق احساس قشنگیست
ولی من شخصا
دیدگاهی متفاوت به دو عاشق دارم
خوش ندارم
به کسی قولی و قلبی بدهم
که به یک حادثه روزی دل از او بردارم
این دلیلیست
که در این سفر تنهایی
از مسیری که به عشقی برسد بی زارم..
اون لـحظه ای که میـخنده ...
بـاید دکمـه ی توقــف زنـدگـی رو بـزنی،
فقـط نگـــاش کـنی ..❤️
یه دارو تو دنیا هست
که بیشتر آدمای مریض
رو خوب میکنه
نام دارو : ★دوست دارم ★
فقط می شود
از داروخانه های محبت تهیه کرد !
تارم از عشق است و پودم از وفا
فرش دل گسترده ام مـــن زیر پا
پس لگد کوبش نکن ای بی وفا
حرمتش نشکن نکن بر من جفا...🍃🌸
گوشهی آغوشت
جایی برایم باز کن
جایی که انسانی نباشد
جایی که حس آرامش باشد
جایی که تنها من باشم و تو
جایی که دلتنگی
جرأت آمدن نداشته باشد
آمـــد امـــا در نگاهــش آن نوازش ها نبــــــود...
چشــم خواب آلـودش را مســتی و رویــا نـــبود ...
لـب همــان لـب بود اما بوسـه اش گرمــی نـداشـت ...
دل همــان دل بود اما مســت و بی پـروا نبــــود ...✔
خویش را در جادهای بیانتها گم کردهام
بعد تو صدبار راه خانه را گم کردهام
من غریبافتادهای بی تکیهگاهم؛ سالهاست
کوهِ خود را بین پژواک صدا گم کردهام
از عبادتهای حاجتمند خود شرمندهام
گاه میبینم تو را بین دعا گم کردهام!
شیشهی عطرم که حیران در هوایت مدتیست
هستی خود را نمیدانم کجا گم کردهام
زیر بار عشق از قلبم چه باقی مانده است؟
گندمی را زیر سنگ آسیا گم کردهام...
شب آمد و دوباره کنارم ندارمت
آخر چگونه باز به خوابم بیارمت؟
امشب تمام بالش من خیس میشود
باید دوباره تا خودِ فردا ببارمت
زانوی غم دوباره در آغوش میکشم
گویا تویی که در بغلم میفشارمت
شاعر شدم از این همه دردِ نبودنت
بر سطرهای دفتر دل مینگارمت
دیگر مرا به هیچ گلی احتیاج نیست
وقتی درون باغ خیالم بکارمت
یک لحظه در خیال، ولی زود میپری
گاهی میان خاطره جا میگذارمت
وقت غروب میطلبم از خدا تو را
وقت سحر به دست خدا میسپارمت
عطر گل حضور تو گم گشت در خزان
روزی دوباره باز تو را میبهارمت
اینجا کسی برای دل خسته جا نداشت
دنیا از ابتدا به غریبان وفا نداشت
یک عالمه به خلوت خود گریه کرده بود
این متهم که بر طلبش ادعا نداشت
گفتی تو را خبر کنمت وقت غصّه، حیف
هرگز کسی شکستن قلبش صدا نداشت
آرام می روم من از این کوچه های بغض
این خانه بعدِ رفتنِ تلخت، هوا نداشت
از لنج سر سپرده به دریای بی کسی
پرسید اگر کسی، تو بگو ناخدا نداشت
دل را به آب می زنم از عشق بگذرم
القصه غصّه های دلم انتها نداشت
هرکس سوال کرد چرا جان سپرد؟ گو
دردی که می کشید در عالم دوا نداشت
😔✌✌
خط بزنید از زندگی تان ...
تمام آدم های بلاتکلیفی که غیر قابل پیش بینی اند
تمام آدم هایی که حرف میبرندومی اورند
ادم هایی که چون خودشان به جایی نرسیده اند
تورا هم متقاعد میکنند به درجا زدن..
ادم هایی که تخریب را از تعریف بهتر بلدند
ادم هایی که با کنایه حرف میزنند
"" سمی اند""... آرام آرام تمام زندگی تان را به نابودی می کشند
وآرام آرام از شما فاصله می گیرندوبا خیال راحت زمین خوردنتان را جشن میگیرند....