میگفت گاهی وقتا خودتونو آروم صدا بزنید، حس خوبی داره😌
منم یه بار خونه تنها بودم اسم مو صدا زدم یکی گفت جونممم👹😫
.
.
@matnashghane
هیچوقت نزار چیزی باعث شه از خود اصلیت فاصله بگیری بخاطر این که به بقیه ثابت کنی منم میتونم.
تو نتون:
شک نکن یجا یکی پیدا میشه و میفهمه فرقتو حس میکنه پاکی قلبتو احساستو
@matnashghane
سلامتیه اون پسری که . . .
۱۰ سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . .
۲۰ سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . .
۳۰ سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه . . .
باباش گفت چرا گریه میکنی ؟
گفت : آخه اونوقتا دستت نمیلرزید
@matnashghane
مهمترین مهارت توی زندگی داشتن تعادله.
مهربون باش، ولی نذار ازت سو استفاده کنن.
قانع باش، ولی از پیشرفتِ خودت دست نکش.
@matnashghane
برای کسی که می فهمد هیچ توضیحی لازم نیست
و برای کسی که نمیفهمد هر توضیحی اضافه است
آنان که میفهمند عذاب می کشند و آنانکه نمی فهمند
عذاب می دهند ...
مهم نیست که چه مدرکی دارید ،
مهم این است که چه درکی دارید
@matnashghane
بي تو
با قافله ي
غصه و غمها چه کنم
تار
و پودم تو بگو
با دل تنها چه کنم
شهدا شهید شدند چرا که:
مابه دنبال تنوع در
لباسهایمان هستیم
آنهااما به دنبال
لباس تک سایز شهادت..
آنقدر در داشتن دنیا اسراف کردیم
که جامانده ایم!
شهدا رهبرم را دعا کنید
@matnashghane
تو محشری❤️
ودلم بی حساب عاشق توست❤️
بگو که عاشقمی ❤️
در دلم قیامت کن...❤️
شعر هم گاهی مرا تنهاتر از من می کند
بی وفا ذهنِ مرا درگیرِ رفتن می کند
تا که میخواهم بگویم از گُل و عشق و نفس
گریه را سَر می دهد حرف از شکستن می کند
در نگاهم اشک را قربانی یِ یاری که نیست
تیغ را برداشته، تهدیدِ گردن می کند
هر چه می گویم عزیزم بیخیالِ درد و غم
باز هم چشمِ مرا مجبورِ دیدن می کند
با قلم همدست گشته گاه و بی گاه از خدا
بر دلِ من آرزوی خوبِ مُردن می کند
فاردم کم کن گله از یار شب های قفس
شعر گاهی هم تو را از درد روشن می کند
@matnashghane
ولی من هیچ وقت یادم نمیره ترم یک سر امتحان فیزیک به پسره با دستام ✌نشون دادم یعنی سوال دورو بهم برسون اونم در جواب گفت خیلی ممنون به امید پیروزی همه دانشجو ها :|
@matnashghane
🌺داستان کوتاه
💎 ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭستاﯾﺸﺎﻥ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﮐﻨﺪ .
ﻣﻼ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﻔﺮﯼ ﭘﻨﺞﺳﮑﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ؛ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ .
ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻼ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺷﯽ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺑﻬﺮ ﺯﺣﻤﺘﯽ ﻧﻔﺮﯼ ﭘﻨﺞ ﺳﮑﻪ
ﻓﺮﺍﻫﻢﮐﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻭﯼ ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ .
ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻣﻮﻋﻮﺩ ﻣﻼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺳﮑﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺟﯿﺒﺶ ﺻﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .
ﺳﭙﺲ ﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺧﺮﻭﺝ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺟﻠﻮ ﻭ ﭘﻮﻟﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ .
ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﻼ
ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ گنگ ﻭ ﮔﯿﺞ
ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ : ﻣﻼ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ
ﻣﺮﺍﻣﻴﺴﺖ ! ﺍﯾﻦ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟
ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪﻱ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﻜﻪ ﻫﺎ ﻧﻴﺎﺯﻱ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﭼﻮﻥ ﻛﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﺮﺩﻧﺪ !!
ﻭ ﺩﻭ ﻧﮑﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﺳﺖ .
ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ، ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺩﻗﺖ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﻢ ﮔﻮﺵ
ﺩﺍﺩﯾﺪ .ﭼﻮﻥ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺑﻬﺎﻳﻲ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻳﺪ
ﺩﻭﻡ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮓ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩﻡ
ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺟﻴﺒﻢ ﭘﻮﻝ ﺑﻮﺩ !
ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ :
ﻓﻘﺮ ﺁﺗﺸﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮﺑﯿﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪ .
ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﭘﺮﺩﻩ ﺍﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺪﯾﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ .
ﻭ ﭼﻪ ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻓﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﮑﻪ
ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﺎﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺶ .
ﻭ "" ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺍﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺶ...
💙
@matnashghane
اگر نمیتوانی به کسی
امید بدهی نا امیدش نکن!
اگر شنونده خوبی هستی
رازدار خوبی هم باش!
اگر نمیتوانی
زخمی را مرهم باشی،
نمک هم نباش!
یک کلام ،انسان باشیم!
@matnashghane
298614_آهنگ-شاد-افغانی.mp3
3.65M
آهنگ شاد افعانی به افتخار یک نفر😊
@matnashghane
بنظرم هر آدمی
نیاز داره یه عوضی اونقد روش تاثیر بزاره
که دیگه اون احمق سابق نباشه
@matnashghane
سرم بر شانه ات یعنی جهانی غرقِ خوشبختی
سکوتی غرقِ غوغا و لبانی غرقِ خوشبختی
تماشایی ست باران که زبانش بند می آید
به دوشِ جنگلت رنگین کمانی غرقِ خوشبختی
الاهه دست از نازش کشید و باز برگشته
گرامافون چه میخواند؟ بنانی غرقِ خوشبختی
صدایِ نم نمِ باران و نورِ آذرخش و باد
به دیدارم میایی در پلانی غرقِ خوشبختی
لوکیشن، کلبه ای آن سویِ شالیزارِ گُم در مِه
کنارش شُرشُرِ رودِ روانی غرقِ خوشبختی
سلام و اشتیاق و شور و لبخندت سرآغازی ست
برایِ دم زدن از سالیانی غرقِ خوشبختی
به چینا چینِ دامن دامنِ رقصت بچین انگور
لبالب کن برایم استکانی غرقِ خوشبختی
تصور کن که پلکت را بهم آرام بگذاری
بخوانم سر به گوشت از جهانی غرقِ خوشبختی
صدایت میزنم تا پاسخم را "جان" بگویی باز
که باشد با همین یک واژه "جان"ی غرقِ خوشبختی
کلیدر را نوشته عشق، به به! دولتش آباد
بگو بنویسد از ما هم رُمانی غرقِ خوشبختی
زمین روزی به پایان میرسد اما به نامِ ما
خدا می آفریند کهکشانی غرقِ خوشبختی
نوشتم این غزل را بر لبت دریایِ عشقِ من!
که با هر بوسه ات، آن را بخوانی غرقِ خوشبختی
#شهراد_میدری
@matnashghane
داد چشمان تو در کشتن من دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم
هر یک ابروی تو کافیست پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم؟
شیخ پیمانه شکن توبه به ما تلقین کرد
آه از این توبه و پیمانه که بشکست به هم!
عقلم از کار جهان رو به پریشانی داشت
زلف او باز شد و کار مرا بست به هم
مرغ دل زیرک و آزادی از این دام محال
که خم گیسوی او بافته چون شست به هم
دست بردم که کشم تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بردوخت دل و دست به هم!
هر دو ضد را به فسون جمع توان کرد وصال!
غیر آسودگی و عشق که ننشست به هم......
#وصال_شیرازى
@matnashghane
آغوش تو دنياى آن بيگانه خواهد شد
با دست شومش گيسوانت شانه خواهد شد
با من شكوهى داشتى با او نخواهى داشت
قصرى كه جاى جغد شد ويرانه خواهد شد
افسانهى خوشبختىات گمنام خواهد ماند
گمنامىِ بدبختىام افسانه خواهد شد.
پنهان شدى تا مثل از ما بهتران... آرى
كرمى كه خود را گم كند پروانه خواهد شد
هرشب كه مىپيچد به اندام تو همخوابت
از بوى من در بسترش ديوانه خواهد شد
#مهدى_فرجى
@matnashghane