فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" زندگی "🌼
سازِ دل است...
تو نوازندهٔ این
سازی و بس ...
تو اگر شاد زنی شاد شوی ...
گرچه باشی
چو قناری به قفس ..🍃
ساز زندگیتون همیشه کوک💜
🌸🍃🌼💖🌼🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️
ﻋﺎﻗﺒﺖ، ﯾﮏ ﺭﻭﺯ،
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﯾﺎﺩمان ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ...
ﺍﯾﻠﻬﺎﻥ ﺑﺮﮎ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️حاج مهدی رسولی با نوحه کوبنده #وزیر_بهداشت_افسرده رو با خاک یکسان کرد👌
@matnashghane
جنگ نرم يعنی دو نفر سر این که کدام آن یکی را بیشتر
دوست دارد به جان هم بیفتند ...!
@matnashghane
#تُ یه تیکه از وجودمی .
یه تیکه از وجودتو جدا کنن ازت زنده میمونی
@matnashghane
به راههای اتصال یکدیگر به خدا،
دست نزنیم...
اجازه بدهیم هر کس به گونه ى خودش
به خدایش وصل شود،
نه به شیوه ى ما
@matnashghane
دستم را که میگیری
نبض دلتنگی
به شماره می افتد!
نگاهم که می کنی
غصه ها فراموشم می کنند!
و با هر بوسه ات
مرگ
یک قدم دورتر، از من می ایست
@matnashghane
سلام صاحب عزا ، سلام داغ دارترین
کجای این عالم نشستهای به عزای جد غریبت کاش میشد کنار شما عزادار شد...
▪️أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِكَرْبَلاءَ
@matnashghane
روز یعنی آغاز حرکت
به سوی کمال
بیاییدامروزاهداف
زندگےرامشخص کنیم
و هدفمند براے رسیدن
به آنها گام برداریم
سلام دوستان خوبم✋
روزتون عالى و پر نشاط🌸
@matnashghane
🔸آیتــــ الله بهجت ره:
چرا به این معرفـت نرسیده ایم که هر حرفی می زنیـم قبل از این که ما بشنویم به گوش امام زمان می رسد، اگر این مطلب را درک کردیــم حضور و غیاب حضرت برای مـا یکســان می شود..
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@matnashghane
هر طلوعی تولدی دوباره است
و هر تولدی شروعی دوباره!
صبحتون بخیر
لبتون خندون
دلتون بی غم
زندگیتون پر از عشق و امید
@matnashghane
زمزمه ڪنید ؛
اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لےَِ الذُّنُوبَ الَّتے
تُحْرِمُنےَِ
#الْحُسَیْنﷺ ْ ...
خدایا گناهانے ڪہ مرا 😔
از “اربابم حسین" محروم میکند ببخش...⚡️
#صلے_الله_علیڪ_یااباعبدلله🍃
@matnashghane
تو هر صبحی جهان را نور بخشی
که جان جان خورشید سمایی
مباد آن روز کز تو بازماند
دو دیدهای چراغ و روشنایی
#مولانا
سلام صبحتون بخیر
🍃🍃🍃@matnashghane
🌺یک_فنجان_چای_با_خدا🌺
📕قسمت_پنجم
مدتی بود که از مسلمان شدنِ دانیال و عادتِ من به خدایش میگذشت. پدر باز هم در مستی، با نعره رجوی را صدا میزدم و سر تعظیم به مریمِ بی هویتش فرود می آورد. اما برایم مهم نبود. حالا دیگر احساس تنهایی و پاشیده بودن، کوچ میکرد از تنِ برهنه ی افکارم و چه خوش خیال بود سارایِ بیچا
ر
ه..
زندگی روالی نسبی داشت. و من برای داشتنِ بیشتر دانیال، کمتر دوستان و خوشگذرانی هایم را دنبال میکردم. صورتِ نقاشی شده در ته ریشِ برادر برایم از هر چیزی دلنشین تر بود. دیگر صدای خنده مانند بوی غذا در خانه ی ما هم میپیچید. و این برای شروع خوب بود..
مدتی به همین منوال گذشت. که ناگهان موشی به جانِ دیوارِ آرامشِ زندگیمان افتاد.. و باز خدایی که نفرتِ مرده را در وجودم زنده کرد..
چند ماهی بود که دانیال عجیب شده بود. کم حرف میزد. نمیخندید. جدی و سخت شده بود. در مقابل دیوانگی های پدر هیچ عکس العملی نشان نمیداد. زود میرفت، دیر می آمد. دیگر توجهی به مادر نداشت. حتی من هم برایش غریبه بودم.
نگرانی داشت کلافه ام میکردم. آخر چه اتفاقی افتاده بود. چه چیزی دانیال، برادری که خدا میخواندمش را هرروز سنگتر از روز قبل میکرد. چند باری برای حرف زدن به سراغش رفتم اما با بی اعتنایی و سردی از اتاقش بیرونم کرد.
چند بار مادر به سراغش رفت، اما رفتاری به مراتب بدتر از خود نشان داد. سرگردان و مبهوت مانده بودیم. من و مادر.. حالا هر دو یک هدف مشترک داشتیم، و آن هم دانیال بود. دیگر نمیخواستیم تنها ته مانده ی امید به زندگی را از دست بدهیم. اما انگار باید به نداشتن عادت میکردیم..
دانیال روز به روز بدتر میشد. بد اخلاق، کم حرف، بی منطق.. اجازه نمیداد، دستش را بگیرم یا بغلش کنم، مانند دیوانه ها فریاد میکشد که تو نامحرمی..
و من مانده بودم حیران، از مرزهایی بی معنی که اسلام برای دوست داشتنی ترین تکه ی زندگیم ایجاد کرده بود.
بیچاره مادر که هاج و واج میماند با دهانی باز، وقتی هم تیمی اش از احکامی جدید میگفت.. و باز ذهنم غِر غِر میکرد که این خدا چقدر بد بود..
دانیال با هر بار بیرون رفتن خشن و سردتر میشد و این تغییر در چهره ی همیشه زیبایش به راحتی هویدا بود.
حالا دیگر این مرد با آن ریشهای بلند و سبیلهای تراشیده، و چشمهای از خشم قرمز مانده اش نه شبیه دانیالم بود و نه دیگر مقامی برای خدایی داشت. تازه فهمیده بودم که همه ی خداهای دنیا بد هستند.. و چقدر تنها بودم من…
و چقدر متنفر بودم از پسری مسلمان که برادرم را به غارت برد..
✍ ادامه دارد ....
📗۵
@matnashghane
✨تنها، آبهای آرام هستند ڪه
چهرهها را بدون انحراف و درست نشان میدهند
💫بنابراین؛ تنها ذهنهای آرام
میتوانند درڪ درستی
از زندگی داشته باشند.💝
ذهنتون آرام و دلتون شاد و
زندگیتون سرشار از موفقیت🌹🍃🌹
@matnashghane
✅ به بچه هاتون یاد بدهید:
🔻حسین از بی یاری سر بریده شد، نه از بی آبی..
🔻عباس از معرفت و مرام بی دست شد، نه به خاطر مشک آب..😔
اونجا که امام حسین(ع) فریاد زد: "هل من ناصر ینصرنی"؛
🔅یار میخواست نه آب..!!
به بچه هاتون از آزادگی حسین بگویید نه از لبهای تشنه..
خیلی ها لب تشنه از دنیا رفتن اما حسین نشدن.
حسین یعنی مردانگی
آزادگی
غیرت
شجاعت
و شهامت..
✨عباس یعنی جوانمردی، معرفت، حیا، غیرت..
✨عباس یعنی پشت برادر حتی بدون دست...
حسین یعنی آزادگی حتی لحظه ای که گلوی نوزادت دریده شد...😔
🔸به بچه هاتون راه اصلی کربلا را نشان بدهید!
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•