مأوآ...
سر که زد چوبه ی محمل،دل ما خورد ترک غربتش ریخت به زخم دل عشاق نمک وچنان سوخت که بر سر در آن،این ش
ولی اون لحظهای که حضرت آقا فرمودن :
چرا به درک؟ به فلک! :)>>>>>>
سر که زد چوبه ی محمل،دل ما خورد ترک
غربتش ریخت به زخم دل عشاق نمک
وچنان سوخت که بر سر در آن،این شده حک
سر زینب به سلامت ، سر نوکر به درک:))
قصه کوتاه بود و غمگین...
مردی که خم ابرویش لرزه به جان عالم میانداخت؛
مردی که در دمی خیبر را به دوش گرفت؛
امشب...
شبِ بیمهتابِ مدینه...
نتوانست پیکر شکستهی همسرش را
به دوش بکشد💔
آرام گفت :
یاریام بدهید ، پیکرِ فاطمه سنگین است...💔
فاطمیه فقط خودی ها را ، رفیق ها را ، محرم ها را راه میدهند...
آنگاه آرام در گوشت میگویند که ناموس علی را زدند...💔
داغِ پر پر شدن ریحانه ی خلقت را که جار نمیزنند...
به نامحرم نمیگویند که...
به محرم میگویند...
به رفیق...
به خودی ها!
به خودی ها!
به خودی ها!
کاش روایت هفتاد و پنج روز صحیح باشد؛
بیست روز درد کمتر هم بیست روز است💔
اما نه...
کاش روایت نود و پنج روز صحیح باشد؛
بیست روز بیشتر علی نگارش را میبیند،
بیست روز دیر تر این خانه عزا میگیرد،
مادر است دیگر...
نفس یک خانه بند نفس هایش...💔
بیست روز هم برای یتیمی شیعه بیست روز است...💔
یٰا مَنْ یَعْلَمُ ضَمیرَ الصّٰامِتین...
ای کسی که از حالِ دلِ منِ ساکت خبر داری...
صدای نالهی مردی کوچه را به آتش کشیده💔
از کوچه صدای فاطمیه میرسد به گوش...
وا امّاه...💔
الا یا شیعیانِ حیدر...
حی علی بزم عزای فاطمه"س"