بنیاد مهدویت شاهرود 🌱
#دحوالارض روز بیست و پنجم ماه ذی قعده @ahde_janan_mahdavi🍃
🌏 #دحوالارض
دحوالارض است نمازش تو بخوان همچو علی
بعدِ حمدش تو بخوان سوره ی والشمس و ضحی
باشد از جمله ی آدابِ در این روز ... حرم
پس به قربان هر آنکس که رود نزد رضا ☘
#سیروس_بداغی
@ahde_janan_mahdavi✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما این کلیپ ببینید🙂
درمان درد و علاج کرونا👌
@ahde_janan_mahdavi
#جلسه_بیست_یکم
بســـم رب المهـــدۍ
سلاممم
جمعـــہ تون بخیـــر و نشــاط
و پر از عطـــر حضور مولا
با ادامہ ڪارگاهمــون در خدمتیـــم 👇😊
#کارگاه
#کارگاه_تخصصی_مهدویت
#سرمشق_حبیب_شدن
@ahde_janan_mahdavi
حبیب رفاقٺ
رفقاۍ حضرٺ حبیب چــہ ڪسانۍاند؟
سبڪ رفاقت حضرٺ حبیب چگــونہ اسٺ؟
اگر قران ڪتاب قانون است، ڪربلا بهتــرین ( اجرا ) ی قرآن است.
حٺۍاجراۍآیاٺ دوستـــۍ و رفاقٺ ;
دوستان در آن روز دشمــن یڪدیگرند،مگــر پرهیزکاران!
(الزخرف، ۶۷)
امــروز میخوایم شبڪہ رفاقٺۍحبیب رو بررســۍڪنیـــم. ببینیــم حبیب با هر ڪدوم از محـــورهاۍایــن شبڪہ چطور برخورد مۍڪرد؟!!
و برسیـــم بہ رفاقت های امروزی خودمون😊
حبیب میثـــم
خوشا بہ حال میثـــم ڪہ رفیقۍچــون حبیب دارد، خوشــا بہ حال حبیب ڪہ رفیقی چــون میثم دارد.
میثــم راوی عشق مولایش علـــی بر فراز درخٺۍڪہ مقتلش شـــد
حبیب راوی عشق اربابش حسیـــن در صحنہ ڪربلا
میثــم تمــار، ســـوار بر اسب، از جایی میگذشٺ ڪہ حبیب را دید ڪه ســوار بر اسب می آید.
به یڪ دیگـــر نزدیڪ شدند و بہ همــان حالت روی اسب باهم سخنان طولانۍ گفتند
در پایان این دیدار، حبیب خطاب به میثم گفت; گویا پیــرمردی خربزه فروشی را میبینم که در راه عشق و محبت دودمان پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم،او را به دار می آویزند و بر فراز چوبه ی دار شکمش را پاره می کنند.
میثم میز گفت; من هم مردی را می شناسم سرخ رو، با گیسوانی بلند که در راه یاری فرزند رسول خدا، حسیــن بن علی علیه السلام به میدان می رود و کشته می شود و سر بریده اش را در کوفه می گردانند.
حاضران در صحنه که این گفت و گو را شنیده بودند، پیش خود آن سخنان رو لاف زنی و دروغ پنداشتند که رشید هجری از راه رسید( از یارانی علی ابن ابیطالب علیه السلام) بود
او چنبن گفت; رحمت خدا بر میثم باد، یادش رفت این نکته را هم بگوید که به اورنده سر حبیب ابن مظاهر، صد در هم بیش تر جایزه می دهند !!
حاضران گفتند ; این شخص از آن دو دروغ گوتر است!
ولی طولی نڪشیـــد ڪہ آن پیش گویی ها محقق شـــد
حبیب مســـلم
بہ ڪربلا رفتــــن با رفیـــق صفـــا دارد!
الرفیق ثم الطریق
حبیب از خانه بیرون آمــد تا راه فرار از کوفه را به دست اورد
به مسلم ابن عوسجه برخورد ڪہ حنــا می خرید
خبـــر ورود امام را در زمیــن ڪربلا بہ او داد
هـــر دو محیای فرار شدند
و این گونه حبیب و مسلم ڪربلایی شدند،
بہ برکٺ رفاقتشان
رفاقت در وقت عـــروج
حبیب به دوست شجاع و فداکارش نزدیک شــد
خون از چهره و چشمان مسلم می چکید
لحظه های شهادتش بود
حبیب گفت ; همرزم فداکارم یقین دارم که به زودی به تو خواهم پیوست
وصیت و سفارشت را به من ڪن
مسلــم گفت ; تنها سفــارش من به تو این است
که جان تو و جان حسیـــن
همیـــن و بس
همین سفارش من است
حبیب نیز به او گفت; غم مــدار، به خدا سوگند نیز جز این نخواهم کرد😭😭
حبیب قبیلـــہ
همه جا رفقا را به یاد داشت
حتی در به حسین رسیـــدن
رفاقیت را در رسیدن به امام زمان فراموش نکن
بنوش و بنوشان !
برس و برسان !
به یاد شب هفتم محـــرم
حبیب از ڪربلا خارج مۍشــود، به سوی قبیله اشمی رود تا آن ها را به سوی دولت دوست بیاورد.
خوشا به حال رفقای حبیب !
آنان را به دریای حسیـــن رساند
و تک رویی نکرد.
@ahde_janan_mahdavi🍃
🍃
اگه دوس دارین تغییر کنین👇👇👇
کافیه ده روز🌞
کارای روزانه تون رو بنویسین📒!
روز دهم🌞 که شروع میکنین به خوندن
و تو صفحه ها نشونی از سختی و تلاش و شیرینی خستگی برای رسیدن به هدف و بیخوابی و گشنگی و... نمیبینین!
قطعا حالتون بد میشه 😕😕😕و تصمیم میگیرین این صفحه هارو تغییر بدین✌😏!
#تصمیم_گیری
#اخلاق
@ahde_janan_mahdavi