امام‌حسین‌روبه‌جمعیت‌فرمودند: به‌من‌رحم‌نمیکنید‌به‌این‌بچہ‌رحم‌کنید!!

همه‌دیدند‌که‌علی‌اصغر‌دیگر‌توان‌گریه‌کردن‌هم‌نداشت

چہ‌طبی‌داشت‌مگرماهی‌کوچک‌حسین💔

حرمله‌گودی‌زیرگلوی‌علی‌اصغرروکه‌دید چقدرسفیده‌کمون‌سه‌شعبه‌روکشید...

ناگهان‌اقا‌دیدسربچه‌به‌سمت‌عقب‌برگشت😭

لبہ‌ی‌تیربه‌عقب‌برگشته.. دراوردن‌تیرکارراحتی‌نیست...💔

آقا‌یه‌دستشون‌روزیرگلوی‌تیرخورده‌ی حضرت‌علی‌اصغرگرفتن‌یه‌دست‌دیگه‌رو زیربدن‌کوچیک‌طفل‌شیش‌ماهه....💔💔

زچشمت‌رفت‌كم‌كم‌سو‌بمیرم چكدخون‌ازسرگیسوبمیرم

خدارحمی‌كندمادرنبیند سرت‌یك‌سو،تنت‌یك‌سوبمیرم💔

به‌پشت‌خیمه‌هاای‌وای‌دیدم كسی‌بانیزه‌دنبال‌تومیگشت😭

رباب،هی‌میومدكنارگهواره‌خالی‌میگفت: پسرم‌چر‌ا،انقدر‌زود‌رفتی؟! من‌میخواستم‌دامادت‌کنم من‌میخواستم‌تو‌پیری‌عصای‌دستم‌باشی‌مامان💔

فقط‌همینو‌بگم‌که‌شایدخانم‌رباب‌وفات‌کردن ولی‌یه‌بار‌هم‌تو‌دنیا‌موقعی‌که‌بچه‌شش‌ماهش‌رو‌بالای‌نیزه‌هادیدا‌زدنیارفت...💔