eitaa logo
جبهه فرهنگی شهید بابک نوری
72 دنبال‌کننده
265 عکس
59 ویدیو
1 فایل
【بسم رب شهدا】 🌱کپی..؟ با ذکر صلوات حلااال😉 @YaZahra71 : (...)خادم پاسخگوی سوال 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3147759694C15b3aff669
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جبهه فرهنگی شهید بابک نوری
📚🌺 لذت مطالعه ( خلاصه کتاب) 🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند. (۷) 📚 انتشارات عهدمانا مرد مطمئن بو
📔 لذت مطالعه ( خلاصه کتاب) 🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند. (۸) 📚 انتشارات عهدمانا کشیش در را بست و به داخل کلیسا بازگشت و با شتاب، شمع های روشن داخل محراب را خاموش کرد ، سپس کلید همهٔ لامپ ها را زد و به طرف در خروجی حرکت کرد. در کلیسا را که قفل کرد و به طرف ماشین شورلت سفیدش رفت ، متوجه دو جوان بور و بلند قدی شد که جلو آمدند. یکی از آنها پرسید : « ببخشید پدر ، مراسم دعا تمام شده است؟» کشیش به آن دو نگاه کرد ؛ هر دو حدود سی و پنج شش سال داشتند ، شلوار جین پوشیده بودند. هیچ شباهتی به مأموران امنیتی نداشتند ، گفت : « بله بچه ها ، مراسم دعا به پایان رسیده است ، گمان کنم دیر آمدید. جوانی که کاپشن پوشیده بود ، پرسید : « شما در بین مردم یک مرد تاجیک ندیدید ؟ » کشیش تبسّمی کرد و با خونسردی جواب داد : « کلیسا پر از افراد مؤمنی بود که برای مراسم سخنرانی و دعا آمده بودند. من هرگز چهره های تک تک آنها را به خاطر نمی سپارم.» همان جوان گفت : « ما دیدیم که او وارد کلیسا شد ، اما ندیدیم که از آن خارج شود.» کشیش با فلاشر سوییچ ، قفل در ماشین را باز کرد و گفت : « به هر حال من نمیدانم از چه کسی صحبت می کنید ، اما مطمئن هستم کسی داخل کلیسا نمانده است.» سپس پشت فرمان ماشین نشست ، از داخل آیینه دید که آنها به طرف کلیسا رفتند تا احتمالاً گشتی در اطراف آن بزنند. کشیش در آن لحظه نفس آرامی کشید ؛ نفسی که چند روز بعد با دیدن دوبارهٔ آنها مجبور شد در سینه اش حبس کند. ↩️ ادامه دارد...
🔵 معیار صداقت و شجاعت و عفت 💠 ارزش مرد به اندازه همت اوست و راستگويی او به ميزان جوانمردی اش و شجاعت او به قدر ننگی است كه احساس می كند و پاكدامنی او به اندازه غيرت اوست. 📒 ، حکمت ۴۷ #ندای_نهج_البلاغhttps://eitaa.com/joinchat/3147759694C15b3aff669
AUD-20210908-WA0067.mp3
3.14M
🌹سلسله جلسات ✅ شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 📒 ۴۳ 1⃣ ⭕️ الگوهاى انسانى (فضائل اخلاقى یکى از یاران) 🎙حجت الاسلام https://eitaa.com/joinchat/3147759694C15b3aff669
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام علیکم و رحمة الله 🌸 سهم نهج البلاغه خوانی 🌸
🌹 سهم : از حکمت ۸۴ تا ۹۲ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─ 📒 : باقی ماندگان شمشير و جنگ، شماره شان بادوام‌تر و فرزندان شان بيشتر است. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─ 📒 : كسی كه از گفتن نمی دانم روی گردان است، به هلاكت و نابودی می رسد. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─ 📒 : انديشه پير در نزد من از تلاش جوان خوشايندتر است. (و نقل شده كه تجربه پيران از آمادگی رزمی جوانان برتر است.) ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─ 📒 : در شگفتم از كسی كه می تواند استغفار كند و نااميد است. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─ 📒 : امام باقر (علیه السلام) از حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) نقل فرمود: « دو چيز در زمين مايه امان از عذاب خدا بود؛ يكی از آن دو برداشته شد. پس ديگری را دريابيد و بدان چنگ زنيد. اما امانی كه برداشته شد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بود. و امان باقيمانده، استغفار كردن است. که خدای بزرگ به رسول خدا فرمود: «خدا آنان را عذاب نمی كند در حالیکه تو در ميان آنانی و عذابشان نمی كند تا آن هنگام كه استغفار می كنند.» (اين روش استخراج نيكوترين لطايف معنی و ظرافت سخن از آيات قرآن است) ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─ 📒 : كسی كه ميان خود و خدا را اصلاح كند، خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد و كسی كه امور آخرت را اصلاح كند، خدا امور دنيای او را اصلاح خواهد كرد و كسی كه از درون جان واعظي دارد، خدا را بر او حافظی است. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─ 📒 : فقيه كامل كسی است كه مردم را از آمرزش خدا مأيوس و از مهربانی او نااميد نکند و از عذاب ناگهانی خدا ايمن نسازد. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─ 📒 : همانا اين دلها همانند بدنها افسرده مي شوند، پس براي شادابی دلها، سخنان زيبای حكمت آميز را بجوييد. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─ 📒 : بی ارزش ترين دانش، دانشی است كه بر سر زبان است و برترين علم، آنچه در اعضا و جوارح آشكار است. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌─┅•═༅𖣔✾🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌼🍃✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•┅─ https://eitaa.com/joinchat/3147759694C15b3aff669
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210909-WA0007.mp3
2.3M
🔈ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام) 🔷سهم : از حکمت ۸۴ تا حکمت ۹۲ ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ https://eitaa.com/joinchat/3147759694C15b3aff669
AUD-20210909-WA0008.mp3
4.99M
🔊 گزارش موضوعات مهم حکمت ۸۴ تا حکمت ۹۲ 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع 🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄ https://eitaa.com/joinchat/3147759694C15b3aff669
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جبهه فرهنگی شهید بابک نوری
📔 لذت مطالعه ( خلاصه کتاب) 🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند. (۸) 📚 انتشارات عهدمانا کشیش در را بس
📚 لذت مطالعه ( خلاصه کتاب) 🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند. (۹) 📚 انتشارات عهدمانا ایرینا آنتونوا ، همسرکشیش ، داشت فنجان قهوهٔ کشیش را هم می زد و زیرچشمی او را زیر نظر داشت که روی کاناپه نشسته بود. کشیش بلوز سرمه ای آستین کوتاه و پیژامهٔ آبی راه راه پوشیده بود . روزنامه جلویش باز بود ؛ اما مثل همیشه با دقت اخبار و مقالات را نمی خواند و حواسش شش دانگ به کتابی بود که امروز به طور معجزه آسایی به دست آورده بود. کافی بود فردا پروفسور آستروفسکی صحت و قدمت آن را تأیید کند و خودش هم فرصتی به دست آورد که آن را بخواند. یاد پروفسور که افتاد ، روزنامه را جمع کرد. گفت : « لطفا موبایلم را بدهید.» ایرینا گوشی را برداشت و آن را به کشیش داد که دستش به طرف او دراز شده بود . وقتی نشست ، پرسید : « به کجا می خواهی زنگ بزنی ؟ کشیش دکمهٔ منوی گوشی را فشرد و در حالی که دنبال شمارهٔ پروفسور میگشت گفت : آستروفسکی. صحبت هایش با پروفسور تمام شد. گوشی را روی میز گذاشت. از جا بلند شد و گفت : « بروم به کارم برسم . نمیدانم چرا امشب این قدر خوابم می آید. » ایرینا مقابلش ایستاد و گفت : « خوب یک ساعتی زودتر بخواب. » کشیش وارد اتاق شد، روی صندلی نشست و عینکش را به چشم زد. کتابی را که دو شب پیش مطالعهٔ آن را شروع کرد برداشت و غرق خواندن بود که صدایی شنید .سرش را که بلند کرد ، از تعجب خشکش زد . مقابلش جوانی با پیراهن سفید بلند ، مثل دشداشهٔ عرب ها ایستاده بود . محاسن بلند و بوری داشت و موهایش روی شانه هایش ریخته بود. جوان ، چشمان نافذ و زیبایی داشت. ↩️ ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/3147759694C15b3aff669