شناسنامه کتاب
عنوان : ویشکا 2
مولف : مائده افشاری
تاریخ 22/2/1402
برگرفته از از مستند های از لاک جیغ تا خدا
#قسمت_اول
#ویشکا_2
ویشکا جون زحمت بکش این بادکنک ها را بچسبانید منم میرم شربت آماده کنم
باشه نرگس خانم اگر کمکی می خوای بگو
نه فداتشم ببین دخترا در چه حالی هستند
فرشته جونم اگر خسته شدی بگذار من جارو می کشم
نه خانم دهقان به شما زحمت نمی دهم
نگاهی به پایگاه کردم خیلی زیبا شده بود همان طور که نرگس دوست داشت برای میلاد امام زمان تزئینانی خوبی انجام گرفته بود
سراغ پارچه ای رنگی رفتم با چسب های بزرگ نواری آن ها را چسابندم میز و صندلی حاج آقا را مرتب کردم و گلدان را کمی جابجا کردم
نگاهی به گل های شمعدانی کنار میز انداختم نمای زیبایی به پایگاه بخشیده بود از کنار میز فاصله گرفتم و به سمت آشپزخانه رفتم نرگس سخت مشغول آماده سازی شربت بود
چشمش به من افتاد ویشکا جان زحمت بکش لیوان ها را آماده کن ،داخل سینی بگذار نرگس بعد صدای بلندی
زینب جان بیا کیک ها را آماده کن
زینب خودش را به آشپزخانه رساند و به سمت سینی ها رفت
نرگس در حالی که دستش را به دیوار می گرفت رنگ از چهره اش پرید بود
نرگس خانم حالت خوبه
بله عزیزم
رنگ روت این که را نشون نمی دهد بگذار برایت آب قند بیاور
نه بیا بنشین چیزی نیست
در همین لحظه تلفن نرگس زنگ خورد
صبر کن من برات می آورم
به سمت تلفن رفتم شماره ای ناشناس روی صفحه ای افتاده بود
نرگس تماس را جواب داد
بفرمائید
سلام بله
شما
خودم هستم 😱
چی شده ؟
کجا ؟
ناگهان نرگس روی زمین افتاد
ویشکا مرا برسان بیمارستان
کدام بیمارستان ؟
فقط یک جمله شهید مطهری
بعد بیهوش شد
نوبسنده :تمنا 🌺
کپی درصورتی که با نویسنده صحبت شود🌿
🌐 به باران بپیوندید👇
💐🌺🌸
@mbaran27🌺
#قسمت_دوم
#ویشکا_2
قطرات سرم به آرامی وارد لوله می شود و جانی تازه در وجود نرگس ایجاد می کرد
نرگس به آرامی چشمانش را باز کرد
بیداری شدی عزیزم ؛نگران نباش دکتر گفت چیزی نیست
علی کجاست ؟
چی ؟
ویشکا علی کجاست ؟
نرگس جان آرام باش عزیزم تو الان شرایط مناسبی نیستی
ویشکا منو ببر پیش علی
باشه اما علی توی این بیمارستان نیست
تو حالت بد شده و با اورژانس آوردیمت اینجا علی نو بیمارستان شهید مطهری هست .
نرگس شروع به اشک ریختن کرد برای علی اتفاقی افتاده تو به من نمیگویی
نرگس جان آرام باش
از دکتر اجازه می گیرم تو را منتقل کنند به بیمارستان شهید مطهری
نیم ساعت بعد هر دو سوار آمبولانس به سمت بیمارستان در حرکت بودیم
ویشکا چی شده چرا من حالم بد شد ؟!
علی چه بلایی سرش آمده چ خبر است اینجا ؟😱
لبخندی زدم تو که باید خوشحال باشی خدا جمع دو نفرتون را سه نفره کرد اما واقعا از علی آقا خبر ندارم
آمبولانس با سرعت زیاد خودش را به بیمارستان رساند از نرگس تعهد گرفتند که اگر حالش بد شد مسئولیتش با خودش است
نرگس در حالی که تلو تلو می خورد خودش را به ته راهرو رساند در اتاق عمل را باز و بسته می شد و پرستار ها در رفت و آمد بودند
نرگس خودش را به خانم پرستار همسرم حالش چطوره
شما همسر آقای ناظری هستید
بله چی شده ؟😨
فعلا در اتاق عمل هستند اما برایش دعا کنید تیر نزدیک قلبش خورده دکتر ها همه تلاش مان را می کنند
اما ...
حرفش را ادامه نداد و رفت
نرگس دستش را به دیوار گرفت
نرگس جان بیا عزیزم تو الان فقط نباید خودت را در نظر بگیری بچه هم مهم هست
نرگس در حالی که اشک می ریخت وقتی پدر بچه حالش خوب نیست بچه را چطور تنهایی بزرگ کنم ؟😭
دو ساعت بعد علی آقا از اتاق عمل بیرون آمد اما طولی نکشید که به کما رفت
نرگس توان ماندن در بیمارستان نداشت خواهر شوهرش خودش را به بیمارستان رساند و من آن ها را به خانه نرگس رساندم
ساعت هشت شب به خانه رسیدم بی حوصله نگران نرگس و همسرش بودم خبری از بچه های پایگاه نداشتم با فرشته تماس گرفتم
و ماجرا را گفتم خیلی نگران شده بود فقط تاکید کردم به بچه ها چیزی نفهمد چند روزی با این وضعیت پایگاه تعطیل است
در اتاق را که باز کردم مثل همیشه با استقبال بی نظیرشان روبرو شدم و...
نویسنده :تمنا 🥰🌹
🌐 به باران بپیوندید👇
💐🌺🌸
@mbaran27🌺
#قسمت_سوم
#ویشکا_2
سلام دختر بابا 🥰
سلام بابا
به به ویشکا خانم چه آشفته ای !
نگاهی به شایان کردم در دلم زمزمه کردم مار از پونه بدش می آید در لونه اش سبز میشه اینجا چیکار می کند
ویشکا چقدر دیر آمدی ؟
مامان بس کن اصلا حالم خوب نیست
مامان در حالی که ناراحتی در چشمانش موج می زد سکوت کرد
عمه جان چرا این طوری می کنی ما امشب آمدیم به تو سر بزنیم
به سمت مبل ها آمدم در حالی کیفم را به آن سمت پرتاب کردم صدای شکستن گلدان خانه را پر کرد
بفرمائید
شایان داره بر می گرده فرانسه می خواد با هم برید بیرون آخرین حرف ها را بهم بزنید
صورتم را از چرخاندم در حالی که با نخ شالم بازی می کردم ،عمه ادامه داد
ویشکا چرا لجبازی می کنی توی این دو ماه که شایان ایران بود فقط یکبار با بیرون رفتی
من الان در شرایطی نیستم ...
دختر بابا ، حرف عمه را گوش بده
سرم را پایین انداختم باشه اما این چند روز خیلی گرفتارم عمه عینک را روی صورتش جابجا کرد
مامان با آشفتگی پرسید چی شده ویشکا
هیچی چیز مهمی نیست
به سمت پله ها رفتم که با صدای وردشاد به خندم آمدم ویشکا رنگت پریده اتفاقی افتاده
نه فقط امروز بیمارستان بودم
بیمارستان برای چی
چیز خاصی نیست
نویسنده تمنا 🌹😍
🌐 به باران بپیوندید👇
💐🌺🌸
@mbaran27🌺
#قسمت_چهارم
#ویشکا_2
موبایلم چند بار زنگ خورد از روی مبل بلند شدم موبایل را برداشتم نگاهی به صفحه ی آن کردم تماس برقرار شد
سلام خانم دهقان
بله خودم هستم بفرمائید
از بیمارستان خدمتون تماس می گیرم حال آقای ناظری خوب نیست
پاهایم سست شد روی صندلی نشستم چه اتفاقی افتاده
ایشان فوت کردند
دنیا روی سرم چرخید نمی توانستم حرفی بزنم گوشی را کنار گذاشتم و شروع به گریه کردم
چند دقیقه بعد آرام تر شدم لباس پوشیدم و خودم را به خیابان رساندم
سر خیابان تاکسی گرفتم تا به خانه نرگس بروم
هر چقدر با گوشی نرگس تماس می گرفتم جواب نمی داد دلشوره ام بیشتر شد
با خواهر شوهرش تماس گرفتم
هر چقدر تماس با نرگس می گرفتم
گفت نرگس حالش خوب نبود بستری ایش کردیم بیمارستان
نشانی بیمارستان را از (مریم) خواهر شوهر نرگس گرفتم
به راننده گفتم مسیر عوض شد
راننده غری زد 😏
کرایه دو برابر می شود
باشه آقا فقط تند بروید بیمارستان
ورودی بیمارستان با مریم تماس گرفتم
مریم خودش با آسانسور به طبقه ی پائین آمد
سلام مریم خانم
سلام عزیزم
چی شده ؟
چقدر آشفته ای !
مریم خانم از بیمارستان تماس گرفتند
نتوانستم جمله ام را کامل کنم
خودم را در بغل او انداختم و بی اختیار اشک می ریختم
مریم هم شروع گریه کرد قطرات اشک روسری ام را خیس کرد
مدتی بعد .....
ویشکا آرام باش
نرگس وضعیت خوبی ندارد باید خودمان را کنترل کنیم
به سمت اتاق رفتیم نرگس بی حال روی تخت خوابیده بود چشمش که به من افتاد لبخندی زد
ویشکا اینجا چیکار می کنی
اما طولی نکشید لبخند اش محو شد
چشمات قرمز هست اتفاقی افتاده
نرگس جان آرام باش
ویشکا راستش را بگو علی طوری شده 😱
سرم را زیر انداختم اشک از چشمانم جاری شد نرگس که رنگ روی خوبی نداشت دستانش را بر سرش کوبید وای خدایا
نویسنده :تمنا 🤍🌹
🌐 به باران بپیوندید👇
💐🌺🌸
@mbaran27🌺