سلام و شببخیر 🌹
همونطور که در جریانید، برای اولینبار، یزدیها میزبانِ #دوره_یادداشتنویسی_رسانهای هستند 🙂
و ثبتنامِ دوستان، در حال انجامه... 🙃
اما لازمه خدمت دوستان اردکانی هم عرض کنم که؛
این دوره به زودی در #اردکان هم برگزار خواهد شد...🤩
فقط سریعا به ادمین مراجعه و ثبتنام کنید که ظرفیت کلاس خیلی #محدود هست و تعدادی هم از قبل پیشثبتنام داشتند 👌
در ادامه گوشهای از پیام #رضایت دوستان از #دوره_یادداشتنویسی_رسانهای رو با هم مرور میکنیم..
دلگرمیم که با ما همراهید 🌺
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
✍ چه پیام لذّت بخشی ...
همراهِ خوشسلیقهی ما که پیام #رضایت و پیشنهادشون رو در قالب یک یادداشت برای ما فرستادند... 🍃
از این همدلی و همراهی ارزشمند شما متشکریم🙏
@medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
🦋 پیام #رضایت شما خوشحالکنندهترین اتفاقه...
اما وقتی با پیشنهاد همراه میشه، ما بیش از پیش لذت میبریم از دقت نظر شما 😍
همراهان عزیز ما معمولا پیشنهادات ارزشمند و بجایی دارند که قطعا مورد توجه قرار میگیره👌
ما رو ببخشید که وسعمون کمه، برای تقدیر و تشکر از همه شما...🙏
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
#تقویم_نگار 🗓
☘ شنبه
🔅 ۲۵ بهمن ماه ۱۳۹۹
🌙 ۱ رجب ۱۴۴۲
🎄 ۱۳ فوریه ۲۰۲۰
🔎رویدادهای مهم تاریخی امروز:
🔸فتواى تاريخى امام خمينى (ره ) عليه سلمان رشدى (۱۳۶۷)
🔹سوار شدن «حضرت نوح علیه السلام» بر كشتي
🔸وقوع غزوة تبوك (۹ق)
🔹ولادت «امام محمدباقر علیه السلام» (۵۷ق)
🔸وفات ابن أبي عياش (۱۳۸ق)
🔹وفات «رشيدالدين صوري» گياه شناس مسلمان(۶۳۹ق)
🔸رحلت «نُعمان بن محمد» از علماء شيعه آفريقا (۳۶۳ق)
🔹وفات آیةالله«محقق آقا حسین خوانساري» (۱۰۹۹ق)
🔸ولادت «سید سعید اختر رضوی» (۱۳۴۵ق)
🔹شهادت «آقا نورالله نجفی اصفهانی» (۱۳۴۶ق)
🔸وفات «میرزا محمدعلی مدرس خیابانی» (۱۳۷۳ق)
🔹شهادت «سید محمدباقر حکیم» (۱۴۲۴ق)
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
مداد من
🌷یاربّ الحسین ❇️از مسجد کوشکنو تا شهادت شهید قانعی!!! 💢قسمت اول بعد از ظهر بود. مراسمی در مسجد کو
🌷یاربّ الحسین
❇️از مسجد کوشکنو تا شهادت شهید قانعی!!!
💢قسمت دوم
بعد از مراسم چهلم یکی از شهدا در مسجد کوشکنو بود. راهپیمایی ای بعد از مراسم آغاز شد. جمعیت درست که در روبروی کوچه شهربانی رسیدند؛ یک صدای بلندی به گوش رسید. صدای شکستن شیشه یکی از مغازه ها با باتوم بود. توسط یکی از مأموران شهربانی. به دنبال صدا، تیراندازی نیروها شروع شد.
ما بعد از صدای ِتیراندازی، وارد بازار چهارسوق شدیم. جایی که اوّلین راه بعد از کوچه شهربانی بود. به آنجا رفتیم تا بتوانیم از معرکه دور شویم.
روبرویِ درب زمستانی مسجد جامع، آقایِ محمّد افخمی را دیدم که از ناحیه شکم تیرخورده است. کمی جلوتر، روبرویِ درب تابستانی مسجد جامع، آقای علی فتوحی را دیدم که از نا حیه پایین شکم تیرخورده است.
وارد خیابان سینا شدیم. در تقاطع خیابان امام خامنه ای فعلی و خیابان سینا، عدّه ای را دیدیم. عدّه ای که در محاصره کامل مأموران درآمده بودند. در آنجا هم دیدیم؛ محمّدعلی قانعی تیر خورده و به شهادت رسیده است.
چه خوب می شد به خاطر این اتّفاق؛ ازاین به بعد به جایِ خیابان سینا ( نام گذاری شده در زمان شاه)، خیابان شهید محمّدعلی قانعی (نام گذاری شده بعد از انقلاب) را بر سرِزبان ها بیندازیم.
🔰راوی: عباس طلایی
✍محمد طلایی
🗓 زمستان ۹۹
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
مداد من
✅ به نام خدای منان! ✅ پشت پرده غیبت چه خبر است؟!! (۲) در تبیین عمق نفوذ ترکان همین ماجرا بس که؛ رو
✅ به نام خدای منان!
✅ پشت پرده غیبت چه خبر است؟!! (۳)
حکام عباسی خصلت¬هایی داشتند که دانستن آنها خالی از لطف نیست؛
1- عیاشی
بسیاري از شاعران، می گساري هاي خلفا را در قالب شعر به تصویر کشیده اند. (باقر شریف رضی، تحلیلی از زندگی امام هادي (علیه السلام)، ترجمه محمدرضا عطایی، ص477) به نوشته مسعودي، متوکل غرق درکام جویی و شراب بود و چهار هزار کنیز درکاخ خود داشت که از همه آنان کام گرفته بود. (مروج الذهب، ج4، ص122) او چنان خیره سر بوده، زشت رفتار می نمود که امام هادي (علیه السلام) را نیمه شبی به بزم شبانه خود کشاند و درحال میگساری، جامی به حضرتش تعارف کرد. امام فرمود: «گوشت و خون من هرگز به شراب آلوده نشده است، از من بگذر.» متوکل ازخواسته خود دست کشید، اما از امام به اصرار خواست که شعري براي او بخواند و امام به ناچار شعري خواند که متوکل و همه اهل مجلس را به گریه وا داشت و بزم عیش را به سوگ نشاند. (مآثر الانافه فی معالم الخلافه، ج1، ص231 – تاریخ ابن خّلکان، ج2، ص434)
2- قصر سازی
قصرهاي خلفا در این دوره چون شهري بزرگ، داراي باغها، بوستان ها، نهرها و ساختمان هاي متعدد بود. (تاریخ الاسلام، ج3، ص435) متوکل داراي کاخهاي گوناگون بود، چنانکه هر وقت ساخت قصري پایان می پذیرفت، به ساختن قصر دیگري می پرداخت. او نزدیک به بیست قصر داشت و آنها را بُرکوار، شاه، عروس، برکت، جوسق، مختار، جعفري، غریب، بدیع، صبیح، ملیح، شبداز، قصور، جامع، قلایه، برج، متوکلیه، بهو و لؤلؤه نامیده بود. ساخت این قصرها بیش از 274 میلیون درهم هزینه در بر داشته است. (دکتر شوقی ضیف، العصر العباسی الثانی، ص55) قصر برج از زیباترین قصرهاي او و داراي تصاویر بزرگی از طلا و نقره بود که هزینه ساختن آنرا، 1.700.000 دینار برآورد کرده بودند. (تاریخ یعقوبی، ج2، ص491 - الدیارات، ص160)
👈 ادامه دارد ....
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
#تقویم_نگار 🗓
☘ یکشنبه
🔅 ۲۶ بهمن ماه ۱۳۹۹
🌙 ۲ رجب ۱۴۴۲
🎄 ۱۴ فوریه ۲۰۲۰
🔎رویدادهای مهم تاریخی امروز:
🔸ولادت امام هادی «علیه السلام» بقولی (۲۱۲ق)
🔹ولادت«ابن رومي»شاعرمشهورعرب دربغداد(۲۲۱ق)
🔸وفات «ابوريحان بيروني» (۴۴۰ق)
🔹ولادت آیةالله شیخ احمد مجتهدی تهرانی (۱۳۴۳ق)
🔸واگذاری فرماندهي قواازاحمدشاه به رضاخان(۱۳۰۳ش)
🔹تصويب برنامه7ساله ايران درمجلس ملي(۱۳۲۷ش)
🔸وفات آیةالله «سيد عباس مُهري» (۱۳۶۶ش)
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
✅ به نام معشوقِ عاشقان!!
✅ راز بر ملا نشده!!!
🔰در کیلومتر ۱۰ جاده اهواز _ اندیمشک پادگان شهید عاصی زاده مستقر شدیم. بعد از نماز عصر، راوی ما را سوار بر کشتی خاطراتش، از جنوب به طرف غرب کشور بُرد؛ منطقه حاج عمران!!
📽 بعد از عملیات، علی اصرار در عقب آوردن پیکر شهداء داشت. اما منطقه امنیت کاملی نداشت. گفت: «نمیشه دوستانِ شهیدمون رو همینجا رها کنیم. هر طوری شده باید برگردن!»
حرکت کردیم. علی مسئول ثبت اسامی لاله های پرپر بود.
اولین شهید را به زحمت اما باعشق به عقب آوردم.
نگاهم را به پستی و بلندی های راه پشت سرم دوختم. علی را ندیدم. آهسته فریاد زدم علی... علی... ولی خبری نشد.
🔰 در اوج ناباوری، خودم را مستمعِ هم رزم عموی شهیدم دیدم!! حالِ دلم بی قرار شد. همه وجودم را همراه راوی کردم. ادامه داد:
📽 راه رفته را با هزار التماس و دعا طی کردم. علی نیز به خیل شهداء پیوسته بود. با اصابت تیر به گردنش، کبوتر وجودش به عرش سفر کرده بود. ماموریتش را بر عهده گرفتم. دفتر ثبت اسامی شهداء را برداشتم.
خواستم اسمش را جزو آسمانیان ثبت کنم. اشک در چشمانم حلقه زد. اما او از عروجش با خبر بود. اسم خودش را با خودکار قرمز! نوشته بود" علی شاکر اردکانی" !!!
کرامت زیبایی رخ داد!
رازی که قرار نبود برملا شود.
🔰 به اینجای خاطره که رسیدم، بی رمق و بی حال کنار پیکر مطهر عمویم زانو زدم. در رویایم بدن شریفش را بوسیدم. اما حیف...
صد افسوس!! امروز از آن دفتر ثبت اسامی شهداء اثری نیست. جستجوهایم بی نتیجه ماند.
سفر نورانی راهیان نور را با همراهی عموی شهیدم ادامه دادم.
یادش بخیر...
شهدای عزیز! کاش میشد من هم به جمعتان راه یابم. اما به یاد سخن سردار دلها حاج قاسم سلیمانی افتادم که فرمود:
«تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است...».
✍ داود شاکراردکانی
🗓 زمستان ۹۹
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
مداد من
✅ به نام خدای منان! ✅ پشت پرده غیبت چه خبر است؟!! (۳) حکام عباسی خصلت¬هایی داشتند که دانستن آنها خ
✅ به نام خدای منان!
✅ پشت پرده غیبت چه خبر است؟!! (۴)
3- جشن¬ها
• مهدي عباسی (158 – 169 ق) در مراسم تزویج بانو زبیده براي پسرش هارون پنجاه میلیون درهم صرف کرد. زبیده شب زفاف، پیراهنی بی مانند و آراسته به دُرّ بر تن کرده بود که خبرگان از قیمت گذاري براي آن فرو مانده بودند. همسر هشام بن عبدالملک نیز جامه بی آستین و سرتاسر زر باف و بی دوخت و دوزي بر تن داشته که جز دو بند، بقیه زر باف بوده است. آراستگی این پیراهن به زر و زیور چنان بوده که نمی توانست راه برود.
شابشتی در الدیارات نقل می¬کند که مهدي عباسی وقتیکه ام جعفر، دختر برادرش را براي پسرش رشید تزویج کرد، چنان صندوق هاي جواهر، زر و زیورها، تاج ها، اکلیل ها، قبه هاي طلا و نقره و عطرهایی را فراهم آورده بود که بی¬مانند و یگانه می¬نمود. او به عبده زن هشام نیز پیراهنی بی آستین داده بود. همو می¬گوید: «در اسلام نظیر آن پیراهن و مانند دانه هاي قیمتی آنرا کسی ندیده است. در پشت و سینه اش دو رشته از یاقوت سرخ بود که نتوانستند آن را قیمت گذاري کنند!» (-الدیارات،ص100؛ به نقل از: باقر شریف قرشی، تحلیلی از زندگانی امام کاظم (علیه السلام)، ترجمه محمدرضا عطایی، ج494)
نیز آورده اندکه مهدي عباسی، یاقوتی سرخ و نفیس به سی هزار دینار خرید، و آن را با چند کیسه اموال دیگر روي هم انباشت و آنگاه که پسرش هادي دست او را بوسید، همه آنها را به او بخشید. (همان)
• متوکل در جشنی که به مناسبت ختنه پسرش عبداالله معتّز بر پاکرد، تشریفات پر خرج و سرسام آوري به راه انداخت. مورخان گزارش آن جشن را به تفصیل نوشته اند، که به گوشه هایی از آن اشاره می شود: به دستور او، فرشی به طول صد و عرض پنجاه ذراع در تالار قصر گستردند و در همانجا براي پذیرایی از میهمانان، چهار هزار صندلی طلایی و آراسته به جواهر فراهم آوردند. ....
👈 ادامه دارد ....
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
#تقویم_نگار 🗓
☘ دوشنبه
🔅 ۲۷ بهمن ماه ۱۳۹۹
🌙 ۳ رجب ۱۴۴۲
🎄 ۱۵ فوریه ۲۰۲۰
🔎رویدادهای مهم تاریخی امروز:
🔸شهادت امام علي النقي علیه السلام (۲۵۴ق)
🔹وفات شيخ عبدالحسين رشتي (۱۳۳۲ش)
🔸مخالفت شديد امام با انحلال ارتش (۱۳۵۷ش)
🔹آغاز عملیات پیروزی بخش والفجر ۵ (۱۳۶۲ش)
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
🌷یاربّ الحسین
❇️ شفایِ شهید، توسط مرحوم آیت الله خاتمی!!!
تا دقایقی دیگر قرار است در محضر یکی از مادران شهدا زانو بزنیم. مادری که دراین یادداشت نقش سخنران را بازی می کند. سخنرانی که روایتِ پهلوانیِ پسرش را بیان می کند. پهلوانی که در گودِ زور خانه دنیا؛ خیلی خوب توانست بینی شیطان را به خاک بِمالَد.
سخنران، خیلی حرف ها برای گفتن دارد.
اما اینجوری شروع می کند: پسرم، از سنّ 16 تا 22 سالگی در جبهه بود. در این چند سال چندبار زخمی شد.
در یکی از زخمی شدن هایش ماجرای قشنگی دارد. ماجرایی که بزرگی و عظمت حضرت روح الله خاتمی را نشان می دهد.
بعد از مدّتی حضور در جبهه، از ناحیه آرنج مجروح شد. او را به بیمارستان شیراز منتقل کردند. بعدهم به یزد و سپس به شهر اردکان.
وقتی به خانه آمد؛ برق از چشمم پرید و با دیدنش خیلی خوشحال شدم. به داخل خانه آمد. اصلاً نگذاشت دستش را ببینم.
کم کم روشنایی خورشید جایش را به تاریکی ماه داد. در آن شب، خانه ما جایِ سوزن انداختن هم نبود. از طرف سپاه و حوزه علمیه برای دیدنی تشریف آورده بودند. آن شب، آیت الله بهجتی(شفق) وحضرت آیت الله خاتمی هم قدم رنجه فرمودند.
محمّدرضا نمی توانست دستش را تا بالا بیاورد. حتّی توان بالا بردن تا نزدیک دهانش هم نداشت. این رِوال تا چند روز ادامه داشت. تا اینکه خواب عجیبی از آقایِ روح الله خاتمی دید.
خواب دید، به خانه مرحوم خاتمی رفته است. سرِ سفره آقا نشسته وغذا می خورَد. آنجا بود که آقا دستی از رویِ لطف برروی دست مجروح محمدرضا می کشد.
رفته رفته این رؤیایِ درخشان تمام می شود و صبح می رسد. وقتی از خواب بلند می شود به طور اِعجاب انگیزی می تواند دستش را بالا و پایین بیاورد.
آری درست است او شِفا یافت. دستِ آخرهم در نبرد حق با باطل شربت شهادت را نوشید و به معشوقش رسید.
🔰راوی: مادر بزرگوار شهید محمدرضا احمدی
✍ محمد طلایی
🗓 زمستان۹۹
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
مداد من
✅ به نام خدای منان! ✅ پشت پرده غیبت چه خبر است؟!! (۴) 3- جشن¬ها • مهدي عباسی (158 – 169 ق) در مر
✅ به نام خدای منان!
✅ پشت پرده غیبت چه خبر است؟!! (۵)
... به فرمان متوکل، بیست میلیون درهم که براي نثار آماده شده بود، بر سر زنان و خادمان و حاشیه نشینان نثار کردند و یک میلیون درهم که روي آنها عنوان جشن و مراسم ختنه کنان حک شده بود، بر سر آرایش گر و ختنه کننده و غلامان و پیشکاران مخصوص، نثار گردید.
ختنه کننده معتّز در آن روز تا هنگام صرف غذا، هشتاد و چند هزار دینار، افزون بر اشیاي زرین و انگشتري و جواهر، به دست آورده بود. هزینه مخارج این جشن را افزون بر 86 میلیون درهم برآورد کردند. (بین الخلفاء و الخلعاء، ص 33 - العصر العباسی الثانی، ص 67)
مسعودي به حق می نویسد: «در هیچ برهه اي از زمان و تاریخ به مانند دوران خلافت متوکل ول خرجی نمی شد.» (مروج الذهب، ج 4، ص 122)
4- بزم¬ها
بزم هاي شبانه عباسیان و دل دادگی و بخشش هاي بی شمار آنان به رقاصان و آوازه خوانان و مطربان در حالت خلسه و مستی، شهره آفاق و یادآور داستان هاي هزار و یک شب است. این بزم ها سرشار از لهو و لعب بوده است. خلفا در قصرهایشان عیش و نوش و مجالس شراب به پا می داشتند و بیشتر اوقات را در مستی و طرب می گذراندند نه تنها قصرهاي خلفا که قصرهاي وزیران و امیرانشان نیز پایگاه شراب و رقص و غنا بوده است که «الناس علی دین ملوکهم.» (العصر العباسی الثانی، ص 92)
آورده اند که هادي عباسی، همواره ابراهیم موصلی را به دربار دعوت می کرد و ساعت ها به آواز او گوش می داد. هادي از روي دل بستگی فراوان به ابراهیم، اموال و ثروت زیادي به او بخشیده بود؛ بعنوان نمونه، یک روز مبلغ 150 هزار دینار از خلیفه گرفت.!
روزي ابراهیم موصلی چند آواز براي هادي خواند و در او هیجان بسیاري انگیخت. هادي نیز او را تشویق کرد و بارها از وي خواست که بخواند. در پایان بزم، به یکی از پیش کاران خود دستور داد، دست ابراهیم را بگیرد و به خزانه بیت المال ببرد تا هر قدر می خواهد، بردارد! حتی به او گفت که اگر ابراهیم خواست، بگذارد تمام بیت المال را ببرد.! ابراهیم می گوید: «وارد خزانه بیت المال شدم و فقط پنجاه هزار دینار برداشتم.» بنابر گفته پسر ابراهیم، اگر هادي بیشتر عمر می کرد، ابراهیم می توانست حتی دیوارهاي خانه اش را از طلا و نقره بسازد. (الأغانی، ج 5، ص 163)
👈 ادامه دارد ....
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc