#تقویم_نگار 🗓
☘ دوشنبه
🔅 ۱۱ اسفند ماه ۱۳۹۹
🌙 ۱۷ رجب ۱۴۴۲
🎄 ۱ مارس ۲۰۲۰
🔎رویدادهای مهم تاریخی امروز:
🔸مرگ «مأمون» به قولی (۲۱۸ق)
🔹وفات علامه ي فاضل شيخ «سليمان بحراني» (۱۱۲۱ق)
🔸ولادت آيةاللَّه «سيدابوتراب خوانساري» (۱۲۷۱ق)
🔹ورود نظامیان انگلیس به ایران و تشکیل S.P.R (۱۲۹۴ش)
🔸پیام دولت انگلستان به مستوفی الممالک! (۱۲۹۶ش)
🔹تأسیس روزنامه شفق سرخ (۱۳۰چش)
🔸خارج شدن نيروهاي انگليس از خاک ایران (۱۳۲۴ش)
🔹خود داری نيروهاي شوروي از ترک خاک ایران (۱۳۲۴ش)
🔸عزيمت اردن به جبهه جنگ عراق عليه ايران (۱۳۶۰ش)
🔹وفات آیةالله «حسن نوري همداني» (۱۳۶۹ش)
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
✅ به نام خداوند نون و قلم
✅ پله هفتم!!!
یک دو سه چهار پنج؛ تردید اما مانع قدم هایم می شود. می ایستم؛ حرف های مادرم در گوشم زنگ می زند! "چهار سال درس خوندی به کجا رسیدی می خوای بری حوزه که چی..."
من اما موافق صحبتش نبودم. جامعه اکنون، به کسانی نیاز دارد که در کنار علم، روح اسلام با گوشت و پوستشان عجین شده باشد؛ چرا که این دو در کنار یکدیگر مدینه فاضله را می سازد. همان جامعه ای که در نظریه های جهان غرب به دنبال آن هستیم.
در سال های قبل از کنکور کارشناسی، اغلب به دنبال آن بودم که رتبه تک رقمی آورده تا در دانشگاه فرهنگیان قبول شوم؛ غافل از آن که با اخذ مدرک سطح 2 و 3 حوزه علمیه می توانستم به شغل شریف معلمی نائل شوم.
گامم را به سمت پله ی ششم بر می دارم.
گام به گام پله های بعدی را بالا می روم. پله ی دهم انتهای مقصد است اما باز هم می ایستم؛ با خود فکر می کنم" نکند طلبگی برایم محدودیت ایجاد کند! مگر نه اینکه همین چند روز پیش در مجلسی، خانمی پشت سر طلبه ها حرف می زد و بدگویی می کرد که طلبه ها فِلانند و بَهمانند."
هشت، هفت، شش، پنج، چهار؛ پایین می آیم. می خواهم برگردم. "مردم در هر صورت پشت سر یکدیگر حرف می زنند. پس چه طلبه باشم چه نباشم این مسئله شامل حالم خواهد شد. کافی است مطابق میلشان رفتار نکنی! آن وقت است که زمین و زمان را بهم می دوزند.
پله هارا بالا رفتم؛ چهار، پنج، شش. خدا لعنت کند شیطان را...."برگرد... اینجا به درد تو نمی خورد! از فردا باید مثل خانم های عهد بوق چنان حجابی بگیری که... آرایش کردن و لاک زدن که جای خودش را دارد. روسری های رنگارنگ خداحافظتان باشد!!! ... باید به خیاط بگویی برایت مقنعه ی مدل حوزوی بدوزد؛ از اینها که فقط دوچشم و یک دماغ پیداست!..."
شش، پنج، چهار؛ دلم اما هوایی شده است... تصویر قاب گرفته شده ی حیاط مدرسه در ذهنم نقش می بندد؛ همانی که توی کوچه از کنارش عبور کرده بودم. مقبره ی شهیدی گمنام در آن به چشم می خورد! من اما تا اینجا آمده باشم و سعادت زیارت این لاله پرپر شده را نداشته باشم!!؟ پله هارا دوتا یکی بالا می روم تا تردید های لحظه ای مرا در چنگالشان گرفتار نکنند....
در باز می شود. انگار کسی منتظر ورودم بوده است. هنوز دستم به دستگیره در نرفته دربه رویم گشوده می شود. خانمی چشم و ابرو مشکی با پوششی مناسب، لبخند زنان سلام و احوال پرسی می کند. چهره بشاش او به گونه است که انگار سال ها او را می شناسم.
با من گرم می گیرد. می گوید: "تا حالا شما رو اینجا ندیده بودم! از ورودی های جدید هستید؟
نمی دانم در جوابش چه بگویم... کمی مِن مِن می کنم. او اما اصراری برای گرفتن جواب ندارد. می فهمد که نباید کنجکاوی کند؛ بنابراین بدون اینکه پاسخ خود را دریافت کند؛ با عجله خداحافظی می کند و می رود. از رفتارش خوشم می آید. با وقار ، محجبه، خوش رو و با نشاط بود. برای خودم متأسف شدم؛ تصورم از طلبه های حوزوی چه بود و چه شد!!!
اکنون در کنار مدفن عزیزی نشسته ام که در سن 21 سالگی زندگی خود را وقف استوار نگه داشتن انقلاب و کشور کرده بود و درصف مقدم دفاع از مرز ها جان خود را فدا.
آن ها از خود گذشتند و ما از خودخواهیمان نه!
چطور می توانم نسبت به اسلام و سرزمینم بی توجه باشم. در حالی که می بینم جامعه به دلیل عدم آگاهی از این دین مبین به قهقرای جاهلیت مدرن سقوط می کند.
از یک جایی شنیده بودم که طلبه ها سرباز امام زمان هستند. بی دلیل نیست که آقایمان (عج) هنوز در غربت غیبت به سر می برد. منتظر واقعی اوست؛ حجت بن الحسن (عج) در انتظار ماست. کجایید!!؟ بیایید!!... وقتش شده است!!! می خواهیم جهانی را نجات دهیم. دستان یابن الزهرا را بگیریم و همراه واقعی اش باشیم تا ظهور اتفاق افتد....
این بار قدم هایم راسخ است! می خواهم به یاری آقایم بشتابم!..
✍ عاطفه شاکر اردکانی
🗓 اسفندماه ۱۳۹۹ شمسی
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
#گزارش_تصویری 📸
✅ برگزاری نهمین #دوره_یادداشتنویسی_رسانهای بنامِ 《سربازان قلم 》
🌱 دورههای بعد در حال تکمیل ظرفیت هستند...
🔰منتظر حضور گرم شما نیز هستیم👇
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
#تقویم_نگار 🗓
☘ سهشنبه
🔅 ۱۲ اسفند ماه ۱۳۹۹
🌙 ۱۸ رجب ۱۴۴۲
🎄 ۲ مارس ۲۰۲۰
🔎رویدادهای مهم تاریخی امروز:
🔸وفات ابراهيم فرزند پیامبر اکرم {ص} (۱۰ق)
🔹مرگ معتمد عباسي (۲۷۹ق)
🔸دستگیری واسموس کنسول آلمان توسط انگلیس (۱۲۹۳ش)
🔹ملغی شدن سرپرستي فرانسه از سوریه (۱۳۱۲ش)
🔸اعتراض مصدق ازعدم تخليه ايران ازشوروي(۱۳۲۴ش)
🔹توافق آمريکا و انگليس در باره نفت ایران!! (۱۳۳۲ش)
🔸وفات آیةالله «شیخ آقا بزرگ تهرانی» (۱۳۴۸ش)
🔹تحلیل مجله الحوادث از دیدار خلعتبری از بغداد (۱۳۵۶ش)
🔸شروع جنگ شهرها توسط عراق (۱۳۶۳ش)
🔹آغاز عمليات كربلاي ۷ در منطقه حاج عمران (۱۳۷۵ش)
🔸وفات بانو «كوكب پوررنجبر» مدرس قرآن (۱۳۷۰ش)
🔹وفات آیةالله «شيخ محمدرضا محقق تهراني» (۱۳۷۳ش)
🔸وفات آیةالله «صبوری» در کاشان (۱۳۸۲ش)
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
✅ به نام خدای حی داور
✅ جواهری درخانه !...(۱)
صدای آلارم گوشی رشته ی خوابش را پنبه می کند. کش وقوسی به بدنش می دهد و زنگ هشدار را ۵ دقیقه ای به تعویق می اندازد، تا چشمانش گرم خواب می شود دوباره گوشی زنگ می خورد چاره ای نیست، با بی حالی از رختخواب برمی خیزد. به سمت روشویی می رود. وضو می گیرد و همسرش را برای نماز بیدارمی کند.
بعداز نماز صبحانه ای برای همسرش آماده می کند واو را تا دم در برای رفتن به سرکار بدرقه می کند. همسرش با کنایه و شوخی می گوید: "این وقت صبح باید برای لقمه ای نان، ازخانه بیرون بزنم، خوش بحال شما خانم لابد بعد از رفتنِ من دوباره به رختخواب برمی گردید." زن لبخندی می زند و بعد از خداحافظی درحالی که هنوز خواب آلود است به آشپزخانه می رود دلش می خواهد به قول جناب همسر دوباره کمی بخوابد ولی با خود می گوید بهتراست تابچه ها بیدار نشده اند، ظرف های دیشب را بشویم و فکری برای ناهار بکنم. چراکه اگر پسرکوچکش بیدار شود دیگر برای هیچ کاری مجالش نمی دهد.
از وقتی هم که مدرسه ها مجازی شده است؛ سمت جدیدی اخذ کرده است. اونه تنها مادر بلکه معلم نیز هست و شاگردی دارد که حتی برای این معلم حرمت این جایگاه را قائل نیست چراکه صمیمیت مادر و فرزندی آن جذبه ی معلمی را از اوسلب کرده است .
👈 ادامه دارد...
✍ زیبا هاتفی اردکانی
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
با سلام و عرض خیر مقدم به دوستانی که تازه به جمع ما پیوستن🌹
خوش اومدین 🍃
در این کانال، پایانِ هر فصل، از بین یادداشتهایی که طی اون روزها بارگزاری شده، یک مسابقه برگزار میشه 🤩
✅ ۳ یادداشت برگزیده معرفی شده
🎁 و به نویسندگانِ آن جایزه تعلق میگیره
در ادامه اسامی برندگانِ پاییز رو مشاهده خواهید کرد 💐
#پاییز_۹۹ 🍁
@medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
#تقویم_نگار 🗓
☘ چهارشنبه
🔅 ۱۳ اسفند ماه ۱۳۹۹
🌙 ۱۹ رجب ۱۴۴۲
🎄 ۳ مارس ۲۰۲۰
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
مداد من
✅ به نام خدای حی داور ✅ جواهری درخانه !...(۱) صدای آلارم گوشی رشته ی خوابش را پنبه می کند. کش وقوس
✅ به نام خدای حی داور
✅ جواهری درخانه !...(۲)
زیرلب صلواتی می فرستد و چند پیمانه از برنج را خیس می کند. از یک اهل دلی شنیده بود؛ صلوات، موقع غذا درست کردن طعام را متبرک می کند. بعد از مقدمات، برای تهیه ناهار خانه ای را که بچه ها مشابه میدان جنگ کرده بودند را جمع وجور میکند.
بچه ها کم کم بیدار می شوند با مهربانی بچه ها را درآغوش می گیرد به آنها صبحانه می دهد. کمی با پسرکوچکش بازی می کند و با پسر بزرگترش درس ریاضی کار می کند یک چای برای خود می ریزد تا کمی خستگی درکند که ناگهان آن دردانه ی تخسش به آغوشش می پرد و چای داغ به لباسش می ریزد. عصبانی می شود اما نگاه مظلوم کودکش را که می بیند، کظم غیظ می کند ولبخند کمرنگی می زند.
صدای اذان ظهر می آید دلش خلوتی با خدا می خواهد وضو می گیرد. سجاده ی فیروزه ای اش راپهن می کند. غرق در راز ونیاز است که موقع سجده متوجه می شود؛ همان دردانه ی ته تغاری مهرش را برداشته است. درحیرانی وچه کنم دست وپا می زند که فرزند ارشد به دادش می رسد و مهری دیگر برجانمازش می گزارد.
بعداز نماز می خواهد پسرکوچک را تنبیه
کند که صحنه ای دلش را می لرزاند میوه دلش را می بیند که با مهرغصبی نماز کودکانه ای می خواند.
کم کم زمان ورود مرد خانه می رسد. کمی به سر و روی خود می رسد. با مهربانی از جناب همسر استقبال می کند. سفره ی ناهار را به کمک فرزندان، پهن می کند.
نگاهش را به همسرش می دوزد. منتظر تشکری خشک وخالی از سوی همسر می ماند اما آقای خانه به جای تشکر باکمی تشرمی گوید: "چندبار گفتم اینقدر نمک درغذا نریز." خانم خانه درحال انفجار است می خواهد جد وآباد مرد را به خاطرش بیاورد که مردحسابی، کم نمک درست می کنم، غر میزنی، نمک می ریزم، غر میزنی، که ناگهان جرقه ای در ذهنش می خورد. فاطمیه ی همین امسال بود که حاج آقا بر روی منبراز قول پیامبراسلام گفته بودند: "جهاد زن نیکو شوهر دارایی اوست. "( کافی ج۵ ص۹).
👈 ادامه دارد...
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
♨️ اعلام #یادداشتهای_برگزیده_فصل_پاییز
1⃣ آقای حسن شاکر اردکانی
🌳 جنگلی سرسبز در دل نگین کویر ایران
2⃣ آقای محمد اعرابی اردکانی
💦 خیس نشی!
3⃣ آقای علی شاکر اردکانی
✨ بسیار بخشنده
واما دو هدیه برای دو یادداشت ویژه؛
1⃣ ابوالفضل کارگر (۱۰ ساله)
🏠 تیر برقهای غمگین
2⃣ روح الله شاکر اردکانی (۹ساله)
📜 انشا در بارهی سردار دلها
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
#تقویم_نگار 🗓
☘ پنجشنبه
🔅 ۱۴ اسفند ماه ۱۳۹۹
🌙 ۲۰ رجب ۱۴۴۲
🎄 ۴ مارس ۲۰۲۰
🔎رویدادهای مهم تاریخی امروز:
🔸آغاز هفته احسان و نيكوكاری
🔹تأسيس «كميته امداد امام خميني» (۱۳۵۷ش)
🔸نبرد «يرموك» بین مسلمانان و رومیان (۱۳ق)
🔹قتل سيف الدوله صدقة بن منصور اسدى (۵۰۱ق)
🔸انتخاب قزوين به عنوان پايتخت ايران (۹۵۲ق)
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
مداد من
✅ به نام خدای حی داور ✅ جواهری درخانه !...(۲) زیرلب صلواتی می فرستد و چند پیمانه از برنج را خیس می
✅ به نام خدای حی داور
✅ جواهری درخانه !...(۳)
با اتکا به همین حدیث، مدار خشم را مهار، و مدار مهربانی را فعال می کند. چشمی می گوید و سفره راجمع می کند.
مرد می گوید: "خسته ام بچه ها را آرام کن، تا کمی بخوابم." زن بیچاره انواع باج ها را به این دوطفل می دهد تا مبادا سروصدایی کنند و چرت حضرت آقا پاره شود.
آخرشب دیرتربه رختخواب می رود وقتی که مطمئن می شود بچه ها آرام خوابیده اند. چقدر دلش می خواهد کمی برای خود وقت بگزارد چند وقتی است کتابی را شروع کرده بود اما وقت نکرده بود تمامش کند. شاید دلش دو روز مرخصی می خواست تا برای خودش باشد اما او شاغلی بود که هیچ اداره ی کاری حق مرخصی برایش قائل نبود.
باخودش می گفت کی وقت استراحت دارد ؟ اصلا درقبال این زحمات چه عایدش می شد؟!
حسی به اومی گفت؛ اگر فرزندانش آدم های درست کاری شوند، درآینده به خلق خدا خدمتی کنند، یا اصلا سربازی برای امام عصرشوند؛ آن وقت تمام زحماتش نتیجه می دهد.
فکرش را بکنید یک زمانی صاحب الزمان( عج) بگوید: خدا پدر و مادرتان را بیامرزد سربازان خوبی برایم به یادگار گذاشتند.
پایان
✍ زیبا هاتفی اردکانی
🗓 بهمن ماه ۱۳۹۹ شمسی
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc
✅ به نام خدای منان
✅ ردیف بودجه امور فرهنگی!!
اینک که این یادداشت از محضر مبارک نگاه شما می گذرد شاید هنوز برنامه بودجه شورای محترم شهرستان اردکان در راه فرمانداری باشد.! برنامه ای عمران محور برای اردکان.!!
ضمن عرض ارادت و خدا قوت خدمت اعضای محترم شورای شهر؛ خواستم مطلبی را بعنوان یک عنصر غیر قابل مشاهده در اجتماع، تذکر دهم.!
جایگاه امور فرهنگی در این بودجه میلیاردی چگونه ارزیابی شده است؟ در این کشور که هنوز متولی کار فرهنگیش معلوم نیست و همه سنگش را به سینه می کوبند، شما آن را چگونه دیده اید؟
امروز که فرمان شهر (فرمانداری و شهرداری) بدست یکنفر افتاده است! آیا قرار است فرصت کافی برای ارزیابی برنامه پیشنهادی گذاشته شود؟
اصلاً چرا در این شهر غبار گرفته، کسی گزارش کارهای فرهنگی را نمی دهد؟ یا اگر می دهد قابل لمس نیست؟!
آیا با وجود غول جادوی صنعت که تا چندی دیگر اتاق فرهنگش تاسیس می شود، کارها بهتر می شود؟
آن بودجه بدون فرهنگ! و این صنعت با فرهنگ!! آیا می تواند بحران های فرهنگی پیش روی اردکانی ها را ترمیم و یا تصحیح کند؟!
خدایا به آبروی موالید ماه شعبان، فرهنگمان را بر صنعتمان بچربان تا برای همیشه، اول، حرف از فرهنگ باشد.!!
✍ جواد حاجی اکبری
🗓 زمستان ۹۹ش
✏️ @medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc