هر روز صبح به خودت یادآوری کن که نگران بودن مشکلات فردات رو حل نمیکنه.
در واقع آرامش امروزت رو ازت میگیره.
وقتی که تقویم از تو دارد روز دختر را
حیف است در خود جا دهد هر نام دیگر را
بالاترین تفسیر پاکی نام داری تو
با مقدمت دادی جلا شهر پیمبر را
تو آمدی با پرتوِ نورانیِ رویت
کردی منور خانه ی موسی بن جعفر را
تو آن عصای دست موسایی که در حسنت
داری جلال و جلوه و پاکی مادر را
تو آمدی قم را دمشق دیگری کردی
تو آمدی فهمید قم معنای زیور را
چشم تمام آسمان پشت سرت حیران
داری به طوف خویش شمس و ماه و اختر را
از آنزمان که بوسه دادم بر ضریح تو
دارد لبم عطر گلاب ناب قمصر را
تو عالمه بودی تو بودی زینبی دیگر
تو بار دیگر زنده کردی نام خواهر را...
💐🌟💐🌟💐🌟
میلاد باسعادت جلوهی کوثر و
شفیعهی محشر
حضرت معصومه اطهر سلام الله علیها
و روز دختر مبارک. 😍
#میلاد_حضرت_معصومه
#روز_دختر
🌸☘🌸☘🌸☘
یکی از صوفیان میگوید: اگر بگویند چه نزد تو متعجبتر است؟
گویم قلبی که خدا را بشناسد و عصیان کند.
📚#کشکول_شیخ_بهایی
🪴🪴
معراج
🌟🦋🌟🦋 🦋🌟🦋 🌟🦋 🦋 #صد_نفر_ناشتا #قسمت_سی_و_چهارم جلوی در پادگان عادل چمدانش را زمین گذاشت و سراغ کاس آ
🌟🦋🌟🦋
🦋🌟🦋
🌟🦋
🦋
#صد_نفر_ناشتا
#قسمت_سی_و_پنجم
چند روزی که به سیزده عید مانده بود، هر دقیقهاش برای عادل حکم سالی را پیدا کرد. روزی با پدرش به خانه مراد رفت. عید را تبریک گفتند و ساعتی نشستند. از باغهایشان و کارهای بهاری مانند شخم زمین و اندود بام و دیوار خانه باغ و غیره صحبت کردند و سر آخر از او و دوره یک سالهاش و جائی که قرار بود برود. مراد که عمری در راسته شانهسازها توی یک حجره کوچک کم نور کار کرده بود، نظامیگری را با انتقالهای اجباریاش، خانه به دوشی و دربدری کولیوار میدانست.
هنگام بیرون رفتن عادل برای دیدن دختر چشم در حیاط گرداند، اما جز زن مراد کسی را ندید. چشم زن که به عادل و پدرش افتاد سلام و تبریکی رد و بدل کردند. دختر بزرگ مراد که به ایوان آمده بود عادل را در لباس نظامیاش ورانداز کرد و گفت:
- انگار مادرزاد نظامی بوده، نه مادر؟ چه بهش میاد.
زن به پدر عادل گفت:
- اگه من جای اشرف خانم بودم تا اسفند براش دود نمیکردم نمیذاشتم از خانه دربیاد. مهین راست میگه. ماشاءلله عین سرهنگها شده.
وقتی از خانه بیرون آمدند، پدر رو به پسر کرد و گفت:
- پسرجان این دختر کوچیکهشان کجا بود که ندیدمش؟
عادل آهی کشید و گفت:
- کاش میدانستم.
پدر خندید و گفت:
- هوم مثل اینکه قضیه جدیه و گلوت پیشش گیر کرده. زنها سرشان توی این حسابها نیست یا صرف نمیکنه که باشه. به هر حال من از داشتن همچون عروسی بدم نمیاد. مادرت زیادی حرف میزنه.
عادل گفت:
- بابا ما به هم قول دادهایم و قراری گذاشتهایم. مادر خیال میکنه آدم با هر دختری میتونه زندگی کنه.
پدر بازوی او را گرفت و گفت:
- ببین! اول دل باید بخواد تا پا جلو بره و پسر و دختری کنار سفره عقد بنشینن. مردم عادت ندارن اونچه که دلِ یکی طلبیده قبول کنن. بعضی وقتا اول کار اینطوره و بعد قبول میکنن و از خرِ مخالفت پائین میآن. بعضی وقتا هم انگاری طلب وصول نشده و سوخت شدهای داشته باشن، یک عمر ول کن نیستن و عقیده دارن طرف اشتباه کرده. نمونهش خود من، مادرِ لقا خواهر بزرگت وقتی عاشق من شد و از شوهر تریاکیش طلاق گرفت، همه دوست و آشنا و همسایه زبان پیدا کردن و از نوک اون زبان فقط کلمه نه درآمد. «نه» نکن، نگیرش. نه ولش کن، برای تو هم زن نمیشه.
شرعی طلاق گرفته بود و شرعی میخواست زن من بشه. خدا بیامرزدش حیف که عمرش کوتاه بود و تب لازم جوانمرگش کرد. پنج سالی که تو خانهم بود، بیاجازه من آب نخورد. بخدا اگر پنجاه سال هم با من زندگی میکرد اینجوری میماند؛ وقتی مرد تازه فهمیدم چه جواهری بوده. اون وقت هرکس پشت سرش لیچاری گفته بود و مخالفخوانی راه انداخته بود، مداح سینه چاکش شد و دست روی دست کوبید و افسوسش رو خورد.
مردم اینجوری هستن پسرجان. مادر تو هم یکی از همین خالهزنکهاست. میخوای چی بگه؟ گناه دختر شاد و شنگول بودنشه، خوب، جوانیه و شادابی و خندهروئی. مادرت مَلَک نخند و کپسول اخم و ترشروئی دوست داره. خندیدن و شاد و سبکبال بودن توی جوانی که گناه نیست. اینا لازمهی جوانیه بعضی از ما پیرها فراموش کردهایم که یه زمانی جوان بودهایم.
عادل گفت:
- نمیدانم دختر بیچاره چه هیزم تری به مادر فروخته. اون وقتی بهش گفتم دوستش دارم که عقدش کرده بودن، با این حال گفت: باشه؛ نمیرم خانه طرف و مینشینم تا کاری دست و پا کنی و بیائی. حالا که من کار دارم و میتونم برم جلو، مادر آیهی یأس میخونه.
پدر گفت:
- بذارش به عهده من. چم و خم مادرت دست منه. خیال میکنی اگه راه کنار آمدن با اون رو نمی دانستم شدنی بود این همه سال بی سر و صدا زیر یه سقف توی این محل زندگی کنم؟ کار اگه از طرف تو و دختره خرابی پیدا نکنه از این طرف من هواتونو دارم.
✍️گودرز شکری
【@meerag】
🌸🌿🌸🌿
🍃🍂🍃🍂
از این لحظه به بعد خودتان را علت زندگی و دنیای خود بدانید.
منظور از جویندگی همین است؛ پذیرفتن کل مسئولیت زندگی خود.
فلاکت علتی بیرونی ندارد. علت آن درونی است، در حالی که شما پیوسته مسئولیت را به عاملی بیرونی نسبت می دهید. عامل بیرونی فقط یک بهانه است.
فلاکت از دنیای بیرون می آید، اما دنیای بیرون آن را خلق نمی کند.
وقتی کسی به شما اهانت می کند، اهانت از بیرون می آید، اما خشم در درون شماست. خشم در نتیجه ی اهانت به وجود نیامده است و معلول اهانت نیست.
اگر انرژی خشم در شما وجود نداشت، اهانت ناتوان و ناکار می ماند، فقط از شما عبور می کرد و شما را آشفته نمی ساخت.
علت، بیرون از آگاهی انسان نیست. علت در درون شماست. شما علت زندگی خود هستید.
درک این نکته، درک یکی از اساسی ترین حقایق است. درک این نکته، آغاز سفر تحول است.
📕 #در_هوای_اشراق
✍ #اشو
••✾••🕊••✾••
@meerag
••✾••🕊••✾••
ترک دنیا
رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرماید: آدمی اهل تقوا نباشد، مگر اینکه آنچه را که نفعی به حال او ندارد، رها کند.
📚#کشکول_شیخ_بهایی
🪴🪴