eitaa logo
🚩 هی هات | جهاندار
1.7هزار دنبال‌کننده
451 عکس
254 ویدیو
15 فایل
موسی به فرعون گفت: خودت را به کدام کوچه می‌زنی! خوب می‌دانی کجا چه‌خبر است... (سوره إسراء، آیه ١٠٢) @hey_hat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ «ایران قوی» 🎤 با صدای: اباصلت ابراهیمی ✍️ شاعران: مهدی جهاندار، میلاد عرفانپور، بهلول حبیبی زنجانی 🎼 تنظیم: جواد نوعی 🎬 تدوین: پوریا لطفی @mehdi_jahandar
"زبان فارسی یک و دارای خصوصیّات برجسته‌ی زبان‌شناسی است؛ زبان وسیعی است، زبان شیرینی است، زبانی است که ظرفیّت گفتاری آن زیاد است، همه‌ی مفاهیم مهم و ظریف و دقیق را میشود با این زبان بیان کرد؛ هیچ محدودیّتی ندارد." "امین زبان و ادب فارسی" صفحه۷۳ @mehdi_jahandar
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را @mehdi_jahandar
🚩 وسط معرکه منِ شرمنده چهل سال برای تو چه کردم آه ای سرو چهل‌ساله، به پای تو چه کردم غیر نام شهدا بر در و دیوار نوشتن! با مرام تو و خون شهدای تو چه کردم منِ آسوده‌ی -از هر طرفی باد بیاید- با غم پرچمِ در شعله رهای تو چه کردم منِ آخوند، منِ شیخ، منِ حجت‌الإسلام با خدای تو و با دین خدای تو چه کردم! منِ مدّاح و سخنران، منِ مدیون شهیدان سخنی در خور ایثار و وفای تو چه کردم منِ مسئولِ شکم‌سیرِ نداری نچشیده با سر و صورت سرخ فقرای تو چه کردم منِ شاعر، منِ بیگانه‌ی با درد معاصر اعتراضی به غم و درد و بلای تو چه کردم همه‌ی هستی خود را وسط معرکه بردی جان ناقابل خود را به فدای تو چه کردم ای که مردان غیور تو عصایند و تو موسی با خود و با تو و اعجاز عصای تو چه کردم ای وطن ای وطن من، وطن ای جان و تن من من برای تو، برای تو، برای تو چه کردم @mehdi_jahandar
38.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 برای شاهچراغ و شهیدانش ✍️ شاعر: سیده اعظم حسیینی 🎬 نماهنگ "قول مادرانه" کودک کنار دستفروشی درنگ کرد با دست اشاره‌ای به حبابی قشنگ کرد اصرار، کودکانه شد و چشمْ تنگ کرد مادر! حباب‌ساز برایم نمی‌خری؟ ذکر اذان به أشهدُ أنّ عَلی رسید کودک شتاب مادر خود را چنین شنید اوّل نماز، بعد زیارت، سپس خرید یک قول مادرانه، نه یک حرف سرسری همبازی شلوغ تمام فصول بود پاکی کودکانه‌اش اذن دخول بود در پیش هر فرشته جوازش قبول بود رد می‌شد از شلوغی آغاز هر دری به‌به! خوش آمدی!... کلمات همیشگی لبخند خادم و شکلات همیشگی پیچیده در حرم صلوات همیشگی دیوارها نشسته به آیینه‌پروری بازی، حریم امن حرم، شوق کودکی قایم شدن کنار ستون‌ها، یکی‌یکی بر سنگفرش، سرسره‌های یواشکی حالا رسیده نوبت بازی آخری تیر آمد و شکافت صف ازدحام را مادر؟ ستون؟... پناه بگیرد کدام را جا می‌گذاشت کودکی ناتمام را در ردّ خون ریخته بر سنگ مرمری در فصل سرخ حرمله، بازی خراب شد کودکْ تمام دلهره شد، اضطراب شد در بهت کودکانه‌اش این صحنه قاب شد خون می‌چکید گل به گل از زیر روسری یکدفعه دید صحن حرم جور دیگری است انگار نور هست ولی نور دیگری است در اشتیاق آینه‌ها شور دیگری است آقا رسیده بود ولی جور دیگری شالش ز هرچه باغ بهاری است باغ‌تر با زائران ساده‌ی کوچک، ایاق‌تر از آنچه می‌شناخته شاهِ‌چراغ‌تر چشمش امام‌زاده، نگاهش پیمبری کودک تمام گریه و بغض و بهانه بود آقا نگاه مادر و گرمای خانه بود آغوش گرم او حرم کودکانه بود او را گرفت در بغل و گفت: بهتری؟ آماده بود مادر و بوی بهار داشت... @mehdi_jahandar
🌿 جمع نخواهد شد این بساط شرارت بی مددِ ساقی و شراب‌فروشیش... @mehdi_jahandar
🚩 دکان انقلاب دوز و دغل بسته شد سراب‌فروشیش فتنه پشیمان شد از نقاب‌فروشیش زلف بهار آمد و خزان سپری شد، رونق بازار بی‌حجاب‌فروشیش! بی‌شرف است آن‌که غیرت وطنش نیست بر درِ دکّان انقلاب‌فروشیش منتظر است آب از آسیاب بیفتد تا بنشیند به نان و آب‌فروشیش یک‌طرفش ظلمت است و یک‌طرفش ظلم ننگ به شیطان و انتخاب‌فروشیش جمع نخواهد شد این بساط شرارت بی ‌مدد ساقی و شراب‌فروشیش! وای به شهری که بیشتر بفروشد دکّه‌ی سیگارش از کتاب‌فروشیش پنجره لبخند زد به مشتریانش صبح سحر، وقت آفتاب‌فروشیش @mehdi_jahandar
🚩 یا زهرا @mehdi_jahandar
🌿 هرکه می‌فهمد بفهماند جهاد این است و بس... @mehdi_jahandar
🏴 زخم کهنه ای غصه‌دار شیعه، چرا پس غمت نبرد؟ ای زخم، زخم کهنه! چرا مرهمت نبرد؟ ای اُشتر دوساله! چرا لال مانده‌ای؟ وجدان چرا به شکل بنی‌آدمت نبرد؟ آتش زدن به مسجد و قرآن و خانه‌ها نزدیک "ماجرای در و هیزم"‌ت نبرد؟! چادر کشیدن از سرِ ناموس شیعیان آیا به کوچه‌های بنی‌هاشمت نبرد؟! رسوایی دلاربگیران و قاتلان یک لحظه هم به یاد "رِی و گندم"‌ت نبرد؟! آن نوجوان، میان سگان و درندگان هرگز به دست و پا زدنِ قاسمت نبرد؟! مردم که پا به پای شهیدان گریستند این سیل غم چرا بسوی مردمت نبرد؟ ◽️ ای غربت همیشه‌ی تاریخ ای حسین گویا دوباره مدّعیان را غمت نبرد ما اهل کوفه‌ایم وگرنه چرا کسی آبی برای تشنگی مُسلمت نبرد @mehdi_jahandar
"ألا وَ إنّ الدعیّ ابنَ الدعیّ قد رَکزَ بین اثنتَین بَین السّلّةِ و الذّلّة وَ هیهات من الذّلّة" "سیّد الأحرار" @mehdi_jahandar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 شهرها میدان مین بودند و میدانگاه جنگ گر میانداری نمی‌کردند میدان‌دارها @mehdi_jahandar
نه تسبیح و نه پیشانی مسلمانان! مسلمانی!... @mehdi_jahandar
📚 نامزدهای بخش شعر بزرگسال (گروه شعر کلاسیک): 🔹 «دقایق» اثر سعید تاج‌محمدی از انتشارات شهرستان ادب 🔹 «زیر ساعت حرم» اثر مریم سقلاطونی از انتشارات سوره مهر 🔹 «شعر نان نمی‌شود!» اثر مهدی میرزا رسول‌زاده از انتشارات کتاب بهار 🔹 «مرتد» اثر مهدی جهاندار از انتشارات شهرستان ادب 🔹 «یاربست» اثر سیدضیاء موسوی از انتشارات شانی @khaneh_ketab_adabiat
...نکتۀ دیگری که در بررسی اجمالی و در خوانش نخست غزل‌های جهاندار مشاهده می‌شود، این است که او از تلمیح‌های متعدّدی بهره برده است. اکثر این تلمیح‌ها در دایرۀ مذهب و مستخرج از آیات و روایات است که شاعر استفاده‌های بجایی از آن‌ها کرده است. از این جمله‌اند: «دلا! تو از کافری گذشتی، تو از سر سامری گذشتی کنون که بر ساحران رسیدی، عصا بینداز و مار بشکن» (غزل بی‌گناه، صفحۀ ۱۷)   «به کشتی بیا عشق بی‌جفت مانده که همراه پیغمبر قصّه باشی دوباره کسی در رکوع است، ای دل! کجایی که انگشتر قصّه باشی؟» (غزل بازیگر، صفحۀ ۲۴)   «تا بپیچد در جهان آوازهایت های‌های گریه‌های بی‌صدای هر شب داوود باش» (غزل درویش، صفحۀ ۲۷)   «آتشم را سرد کردی، سینه‌ام را گرم کن بار دیگر باید اسماعیل را قربان کنم من ته چاه و برادر گرگ و دنیا تاجرند ریسمان خلق پوسیده‌ست، اطمینان کنم؟ آه، ای داوود! بس کن قصّۀ پیغمبری نی بزن تا گلّه‌ها را عاشق چوپان کنم» (غزل عاشق، صفحۀ ۳۳)   «عشق رسواست ولی کوچه و بازاری نیست که به لیلا برسم یا به زلیخا برسم» (غزل رسوا، صفحۀ ۳۵)   «فرعون‌ها زیاد شدند، ای فلک! چرا موسای دیگری متولّد نمی‌شود؟» (غزل زاهد، صفحۀ ۵۹)   «مگر زلیخا بیاید و سکّه‌هاش هم‌وزن عشق باشد که یوسفم را دگر به هر خسته کاروانی نمی‌فروشم» (غزل غریق، صفحۀ ۶۱)   «کم یوسف ما را به تمسخر بنشینید وقتی که به دست همه‌تان چاقوی تیزی‌ست درماندگی حال من خسته که داند؟ یعقوب مرا یوسف گم‌کرده عزیزی‌ست» (غزل منتظر، صفحۀ ۶۳)   «حر می‌شوم و مست به سوی تو می‌آیم بگذارد اگر گندم ری، ساقی مجلس!» (غزل ساقی، صفحۀ ۷۶)... 🔹 متن کامل این نوشته که به قلم شاعر خوب زنجانی "امیر سلیمانی" به نگارش درآمده است را می‌توانید از طریق نشانی زیر مطالعه نمایید: 👉 https://shahrestanadab.com/Content/ID/12136/%DA%A9%D9%87%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%85%D8%B7%D9%84%D9%88%D8%A8-%D9%86%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%85%D8%B6%D9%85%D9%88%D9%86%D9%85%D8%AD%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1
🔸 * نشست ششم محفل سینمایی آرمان* 📌 نقد و برسی فیلم سرهنگ ثریا ⚜ با موضوع: امید و نا‌امیدی در پرداختن به تاریخ در سینما و ادبیات ✅ باحضور: استاد محمد رضا کائینی استاد میلاد عرفان پور ⏳ سه شنبه ۱۸ بهمن ساعت ۱۸:۳۰ 📍 فرهنگسرای اندیشه _________________________________ 🇮🇷 *محفل سینمایی آرمان* 🌀 * آغازی بر پایان سینمای ضد آرمان... * @erfanpoor 🎥@cinema_arman
در جنگ روایت‌ها من راوی چشمانت... @mehdi_jahandar
کس نشد از غم یار بیرون زنده از زیر آوار بیرون بشکند دست آنکس که ما را برد از آغوش دلدار بیرون عشق را عشق را از دل ما برد خروار خروار بیرون دیرگاهی است معشوق جان‌ها کرده از پرده رخسار بیرون صاحب هفته را تا ببینی بنگر از جمعه‌بازار بیرون! پای شومینه گرمیم و خندان غافل از اینکه سالار بیرون زیر پرچم رهاییم و آزاد مانده دست علمدار بیرون ای بسا مدّعی‌ها که ماندند از طپش وقت پیکار بیرون برف می‌آید و کوچه سرد است کوچه سرد است و گلنار بیرون ساقیا قفل میخانه واکن یک نفر مانده انگار بیرون @mehdi_jahandar
📝 یادداشتی بر به قلم خانم "رباب کلامی‌فرد" 👉 https://irannewspaper.ir/8121/24/4393
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 از آستانی که کلبُهم باسطٌ ذراعَیهِ بِالوَصیدم نمی‌روم، هست و نیستم را به استخوانی نمی‌فروشم... @mehdi_jahandar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فردا که زمانش برسد فاتح مکه است بوجهل گمان کرده محمّد تک و تنهاست... @mehdi_jahandar
🇮🇷 اعتراضش بخاطر وطن است دختر کم‌حجاب این شکلی است... @mehdi_jahandar
🚩 پنجه‌ی آفتاب سوی تو اضطراب این شکلی است می‌شتابم، شتاب این شکلی است عصبانی به من نگاه نکن آیه‌های عذاب این شکلی است یا تو، یا حضرت تو، یا خود تو بنده را انتخاب این شکلی است! راه بن‌بست را نمی‌داند کوچه‌ی انقلاب این شکلی است می‌دهد دست و می‌زند خنجر ای جماعت! نقاب این شکلی است ظاهرش صدق و باطنش کذب است حیف، اما سراب این شکلی است بارِ افتاده را به دوش بگیر ای مسلمان! ثواب این شکلی است وسط شهر باش و مؤمن باش از گناه اجتناب این شکلی است کس برهنه ندیده است رخش دخت افراسیاب این شکلی است* اعتراضش بخاطر وطن است دختر کم‌حجاب این شکلی است چادر و شال و بحث و استدلال پنجه‌ی آفتاب این شکلی است *منیژه منم دخت افراسیاب/برهنه ندیدی رخم آفتاب (شاهنامه فردوسی، داستان بیژن و منیژه) @mehdi_jahandar