eitaa logo
مباحثی برای تفکر
146 دنبال‌کننده
1هزار عکس
627 ویدیو
20 فایل
@yazahra142 این هم لینک دعوت به کانال http://eitaa.com/joinchat/470024224Cbdfc1b22d2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کلاس نهج البلاغه (حکمت صد و هفتاد و شش) ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ ابزار رياست: امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه كه به صورت ضرب المثلى مشهور شده اشاره به يكى از مهم ترين ويژگى هايى كه براى رياست لازم است كرده مى فرمايد: «وسيله رياست، سعه صدر (و تحمل بسيار) است»; (آلَةُ الرِّيَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ). ناگفته پيداست كسى كه به مقام رياست مى رسد خواه رياست معنوى باشد يا مادى اولا با مخالفت هايى از سوى رقيبان روبرو مى شود و از سويى ديگر انتظارات و توقعات بسيار از سوى مردم در برابر او آشكار مى گردد و براى انجام امور خود نياز به همراهان و مشاورانى دارد كه گاه از آنها خطاها و گاه خيانت هايى سر مى زند. اضافه بر همه اينها گاه مشكلاتى ناخواسته و غير منتظرانه براى حوزه رياست او به وجود مى آيد. در برابر اين امور اگر داراى سعه صدر و تحمل بسيار و بردبارى توأم با تدبير و خونسردى همراه با شجاعت نباشد ادامه كار براى او بسيار مشكل خواهد شد. به همين دليل مولا در ميان تمام ويژگى هايى كه يك رئيس بايد داشته باشد روى سعه صدر انگشت گذاشته مى فرمايد: «وسيله رياست سعه صدر است». نمونه كامل آن را در زندگى پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى توان ديد و يكى از روشن ترين مصاديق آن داستان فتح مكه است كه بعد از پيروزى بر بت پرستان مكه انواع جنايت ها را درباره خود پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و خاندان و دوستان او روا داشته بودند و از هيچ تلاش و كوششى براى نابودى آنها فروگذار نكرده بودند. در آن روز تاريخى كه آتش انتقام در درون بسيارى از صحابه پيامبر زبانه مى كشيد، آن حضرت فرمان عفو عمومى صادر و همه را آزاد كرد و فرمود: امروز روز رحمت است نه روز انتقام. نيز بارها اتفاق افتاد كه افرادى با خشونت زياد با پيامبر(صلى الله عليه وآله) روبرو شدند به گونه اى كه بعضى از اصحاب انتظار داشتند پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرمان قتل آنها را صادر كند. آن حضرت با محبت و عطوفت آن مخالفان لجوج و عنود را آرام ساخت. در زندگى اميرمؤمنان على(عليه السلام) و ائمه معصومين نيز اين صحنه هاى فراوان ديده مى شود; محبتى كه على(عليه السلام) درباره قاتل خود در واپسين ساعات عمرش ابراز كرد همه جا معروف است. علامه مجلسى(رحمه الله) در بحارالانوار درباره گفتوگوهاى اميرمؤمنان على(عليه السلام) با خوارج چنين نقل مى كند كه روزى يكى از خوارج وارد مسجد شد در حالى كه ياران على(عليه السلام) در اطراف او بودند فرياد زد: «لا حُكْمَ إلاّ لِلّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ; حكم فقط براى خداست، هرچند مشركان كراهت داشته باشند. (اشاره به اين كه چون شما مسئله حكميت بشر را پذيرفته ايد در راه شرك گام گذاشته ايد)» مردم رو به سوى او كردند. او دوباره فرياد زد: «لا حُكْمَ إلاّ لِلّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُتَلَفِّتُونَ; حكم مخصوص خداست هرچند كسانى كه به سوى من نگاه مى كنند كراهت داشته باشند». على(عليه السلام) سر مباركش را بلند و متوجه او شد. او بار سوم فرياد زد: «لا حُكْمَ إلاّ لِلّهِ وَلَوْ كَرِهَ أبُوالْحَسَنُ; حكم مخصوص خداست، هرچند على كراهت داشته باشد». امام(عليه السلام) با خونسردى در جواب او فرمود: «إنَّ أبَا الْحَسَنِ لا يَكْرَهُ أنْ يَكُونَ الْحُكْمُ لِلّهِ; على هرگز كراهت ندارد كه حكم مخصوص خدا باشد». سپس اضافه فرمود: «حُكْمُ اللهِ أنْتَظِرُ فيكُمْ; من منتظر حكم خدا درباره شما هستم».(1) اين نكته در اينجا شايان توجه است كه گاه مسئله سعه صدر با مسامحه و سهل انگارى اشتباه مى شود در حالى كه هر كدام جايگاه خاص خود را دارد; سعه صدر آن است كه براى انجام مديريت صحيح گاه انسان لازم است موضوعاتى را نديده بگيرد و خويشتن دارى نشان دهد و در مقام سختگيرى بر نيايد و به خطاكار فرصت دهد تا خويشتن را اصلاح كند. ولى مسامحه و سهل انگارى اين است كه انسان مديريت صحيح را رها كند و در برابر حوادث و اشخاص خطاكار سستى و بى تدبيرى نشان دهد، بنابراين سعه صدر به مديريت صحيح باز مى گردد و مسامحه به ترك مديريت صحيح و تفاوت اين دو آشكار است. پی نوشت: (1). بحارالانوار، ج 33، ص 344. ☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 رهبر انقلاب در پیام به پنجاه وپنجمین نشست اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا: حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پیامی به پنجاه وپنجمین نشست اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا، نشاندن نشان «نقش‌آفرینی در مسائل اساسی» بر سینه جوانان برومند کشور را از برترین افتخارات انقلاب اسلامی خواندند. متن پیام رهبر انقلاب اسلامی که صبح امروز حجت‌الاسلام احمد واعظی نماینده مقام معظم رهبری در امور دانشجویان در اروپا آن را در نشست مجازی این اتحادیه قرائت کرد، به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم دانشجویان عزیز هر روز که میگذرد اهمیت نقش جوانان در پیشرفت کشور و تضمین آینده‌ی آن بیشتر آشکار میشود. بلیّه‌ی عمومی کرونا هم این را یک‌بار دیگر به اثبات رسانید. همت و انگیزه و امید شورانگیز جوانان در این ماجرا نیز مانند بسیاری از مسائل کشور، پیشران گشایشهای علمی و عملی شد. این یکی از برترین افتخارات انقلاب اسلامی است که توانسته است نشان «نقش‌آفرینی در مسائل اساسی» را بر سینه جوانان برومند کشور بنشاند. از شما دانشجویان عزیز انتظار میرود که در این فرصت مغتنمی که در اختیار شما است، خود را هر چه بیشتر به صلاحیتهای علمی و دینی و اخلاقی آراسته کنید و آماده‌ی نقش‌آفرینی شوید، و اتحادیه‌ی انجمن‌های اسلامی در این‌باره دارای وظیفه‌ئی سنگین‌تر و البته افتخارآمیزتر است. والسلام علیکم و رحمةالله سیّدعلی خامنه‌ای یک اسفند ۱۳۹۹ 💻 @Khamenei_ir
سوال : چرا ما باید از یک عرب پیروی کنیم در حالی که ایرانی هستیم؟ .............. جواب : درست نمی‌گوید، اما راست گفته است. اگر ملاک علم، معرفت و شناخت، "ملیت" و تعصبات قومی و نژادی باشد، ایرانی باید فقط علم ایرانی را قبول کند، عرب علم عرب را، امریکایی نیز علم امریکایی را و ...؛ درست مثل تولید و مصرف کالا و محدودیت‌هایی چون: "گمرکات، تحریم اقتصادی و ...". مبادا زبان انگلیسی بیاموزند و برای تحصیل (به ویژه در علوم انسانی) به کشورهای خارجی سفر کنند، یا حتی کتب ترجمه‌ شده آنان را بخوانند. نمی‌شود که وقتی سخن در نفی و انکار خدا و معاد است، چنان نام داروین و فروید و هاوکینگ را بیاورند که گویی پسر خاله‌های‌شان است، و وقتی سخن از وحدانیت خدا، اسلام و قرآن به میان می‌آید، ایرانی و عرب بگویند! آیا "ما ایرانی هستیم"، یعنی:  *- ما چه کار داریم که بشر امروز در علوم متفاوت تجربی و غیر تجربی، از ریاضیات محض گرفته، تا علوم پزشکی، تا روانشناسی، جامعه‌شناسی، تئوری‌های اقتصادی، مدیریت، حقوق بشر، تا فلسفه و ...، به چه دستآوردی‌هایی رسیده است؟ ما ایرانی هستیم! *- به ما چه که افلاطون و ارسطوی یونانی چه گفته‌اند؟ منتسکیو چه گفته است؟ هگل، مارکس، چگوارا ... یا بودریار و باومن و سایر پست مدرن‌ها چه گفته و می‌گویند؟ ما ایرانی هستیم؟! *- اصلاً به ما چه که اروپایی‌ها، امریکایی‌ها، ژاپنی‌ها و ...، اغلب مسیحی، یهودی، مسلمان و بودایی و  هندو هستند که آورندگان هیچ یک از این ادیان و مکاتب، هم وطن و هم ملیتی آنها نبوده است و اصلاً کاری ندارند که آورنده دین یا مکتب منتخب‌شان کجایی بوده، ما ایرانی هستیم؟! *- اینجا واسطه‌ را هم قبول نداریم. یعنی اگر دانشمند امروز فرانسوی یا آلمانی، دین فلان پیامبر فلطسینی و یا نظریه‌ی فلان دانشمند یونانی یا امریکایی را قبول کرده، به ما چه؟ ما حتی اگر دانشمندان ایرانی (ملاصدرا، بوعلی سینا، فارابی و ...) و حتی بزرگان شعر و ادبمان (سعدی، حافظ، مولوی و ...)، دین یک پیامبر غیر ایرانی را با ادله عقلی قبول و معرفی کرده باشند نیز قبول نداریم، چون ما یک ایرانی هستیم! *- اساساً "عقل" ما ایرانی‌ها تعطیل است و فقط به شناسنامه و ملیت نگاه می‌کنیم، اگر گوینده و دعوت کننده ایرانی بود، حرفش درست، صحیح و منطقی است و مورد قبول و تبعیت قرار می‌گیرد، حال چه گفته باشد یا بگوید! اما اگر ایرانی نبود، اصلاً به ما چه که چه گفته است، حق گفته است یا باطل، درست گفته یا غلط، ما نمی‌پذیریم، چون ما یک ایرانی هستیم؟! البته اصلاً هم دلیلی ندارد که دقت کنیم، این طرز تفکر را غیر ایرانی‌ها به ما القا کرده و می‌کنند یا نه؟ بالاخره چون کلمه "ایرانی" توش آمده و تعصب ملی ما را غلغلک می‌دهد، کافیست. حتی اگر با همین کلمه، ما را فریب داده و به استثمار بکشند هم اشکالی ندارد. آیا این است تعریف از یک فرد ایرانی؟! مثلاً این نمود و بروز شخصیت، هویت و حیثیت عقلی و علمی یک ایرانی است؟! این که بینش، دانش و منش جاهلیت بوده و هست. آیا آنان که به نام ایرانی، این چنین به عقل و شعور ایرانی‌های گذشته و حال اهانت می‌کنند، واقعاً ایرانی هستند و اگر (به لحاظ شناسنامه) هستند، تعقل و تفکری هم می‌کنند؟! الف - خداوند متعال، که خالق و هدایت کننده‌ی عالَم هستی و بشر است، و برای او هیچ فرقی بین ایرانی و چینی و امریکایی وجود ندارد، همه را خودش خلق کرده است، در آیات بسیاری فرمود: این جاهلین هر گاه پیامبری برای هدایت آنها آمد و حق را بیان داشت و راه درست و طریق رشد را برایشان ترسیم کرد، گفتند: ما قبول نداریم، پدران ما چنین نگفته‌اند، ما پیروان همان آباء و اجداد خود هستیم ...؛ و خداوند می‌پرسد: حتی اگر آنها جاهل بوده باشند؟ «وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ» (البقره، 170) ترجمه: و چون به آنها گفته شود: از آنچه خدا فرو فرستاده پيروى كنيد، گويند: (نه)، بلكه از آنچه پدرانمان را بر آن يافتيم پيروى مى‏كنيم. آيا (پيروى مى‏كنند) هر چند پدرانشان چيزى را تعقّل نمى‏كردند و (به راهى) هدايت نمى‏يافتند؟ ب - خداوند متعال به انسان "عقل" را موهبت و عطا نموده است و از انسان خواسته که پیرو عقل باشد. پس اگر کسی پیرو عقل نشد، دیگر فرقی ندارد که پیرو ایرانی باشد، یا عرب یا چینی؟ در هر حال بی‌خردی می‌کند. اگر مسلمان شود نیز از نوع داعشی‌ و یا خرافاتی‌اش می‌شود – اگر ایرانی باشد نیز از نوع عوام و جاهلش و خائنش می‌شود. ج - بدیهی است که وقتی "عقل" تعطیل شد، "نفس" و گرایش‌ها و تمایلات نفسانی (و حیوانی) جایگزین می‌گردد. حال در این چالش، یکی می‌گوید: "پیرو فرمان شهوت هستم" – دیگری می‌گوید: "پیرو مال و منال و تقویت بنیه‌ی اقتصادی هستم" – دیگری می‌گوید: "پیرو قدرن هستم" – دیگری می‌گوی
د: "پیرو ملیت هستیم" - دیگری می‌گوید: "پیرو هیچی نیستیم [که البته خیال می‌کند، بلکه او نیز تابع هوای نفس است] ... و بدین ترتیب ادیان کاذب، مکاتب یا به قول امروزی‌های "ایسم"ها [مثل: اومانیسم، فرویدیسم، کاپیتالیسم، امپریالیسم، کمونیسم، سوسیالیسم، ناسیونالیسم، فمینیسم، نهیلیسم، لیبرالیسم ... و دیگر ایسم‌ها] به وجود می‌آیند و اینجا دیگر حتی پیروان ایرانی‌شان، "عرب و عجم" نمی‌کنند، بلکه چشم بسته تقلید و پیروی می‌کنند، چرا که عقل تعطیل است. د – وقتی انسان پرده بر عقل کشید و عَبد نفس گردید، ابلیس و سایر سپاهیان جنّ و انس‌اش، از همین راه نفس وارد می‌شوند و محبت‌های نفسانی را إله، معبود و ربّ [کاذب و بدلی] معرفی می‌کنند؛ و البته از قوی‌ترین گرایشات، کشش‌ها، میل‌ها و محبت‌ها، حب وطن است و حب شهوت. برای همین بیشتر از همین دو راه وارد می‌شوند. ببینید که فرعون، وقتی با دعوت عقلانی و وحیانی حضرت موسی علیه السلام مواجه شد، معجزه‌ی عینی او را نیز به چشم دید، به اطرافیان چه گفت و درباریان او چه گفتند؟ از همین راه ملیت و تعصبات قومی وارد شد: «قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَى» (طه، 63) ترجمه: [فرعونيان‏] گفتند: اين دو (موسی و هارون علیهماالسلام) هر آينه جادوگرند كه مى‏خواهند شما را به جادوى خويش از سرزمينتان بيرون كنند و آيين برتر شما را از ميان ببرند. "اسم" پرستی: وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام به عمویش آذر و قوم او گفت که چرا بت و مجسمه می‌پرستید؟ گفتند: چون پدرانمان نیز همین‌ها را می‌پرستیدند؛ دین و فرهنگ و باور اجدادمان همین بود: «إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ * قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ» ترجمه: آن گاه كه به پدر خود (عمو، که به او پدر می‌گفتند) و قومش گفت: «اين مجسمه‏هايى كه شما ملازم آنها شده‏ايد چيستند؟ * گفتند: «پدران خود را پرستندگان آنها يافتيم. » (الأنبیاء، 52 و 53) انبیای الهی نیز در نهایت فرمودند که شما فقط "اسم" می‌پرستید [به قول امروز، فقط ایسم می‌پرستید]، اسم‌هایی که خودتان و پدرانتان گذاشته‌اید و هیچ حقیقتی ندارند، همه تابع و پیرو ظنّ و نظریه هستید که بارِ علمی و عقلی ندارد. آری، وقتی "عقل" تعطیل شد و نفس حکمفرما شد، چنین می‌شود: « إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى» (النّجم، 23) ترجمه: [اين بتان‏، ایسم‌ها، ظنّ‌ها و ...] جز نام‌هايى بيش نيستند كه شما و پدرانتان نامگذارى كرده‏ايد [و] خدا بر [حقّانيت‏] آنها هيچ دليلى نفرستاده است. [آنان‏] جز گمان و آنچه را كه دلخواهشان است پيروى نمى‏كنند، با آنكه قطعاً از جانب پروردگارشان هدايت برايشان آمده است. ﻫ – چرا خداوند متعال با تأکید و تشریح فرمود که کرامت، بزرگی و ارزش، به رنگ و زبان و نژاد و ملیت و قومیت و مرزهای جغرافیایی و ... نیست، حتی به آلاف و الوف دنیا نیز نیست، بلکه به تقوای شماست؟ چرا که این حکم عقل و وحی است که منطبق با حکمت الهی و نظام آفرینش است. پس هر کس چنین گفت، بفرمایید: اصلاً لازم نیست که تابع یک ایرانی، یا تابع یک عرب، یا تابع الگوهای غربی‌ و شرقی باشید، بلکه لازم است که تابع "عقل" باشید و اگر عقل گواهی داد که باید "توحید و معاد" را بشناسید، باور کنید و ایمان بیاورید، آن وقت می‌فهمید که دین، نبوت و شریعت الهی، منطبق بر عقل است و نه مرزهای متغیر جغرافیایی. ☘☘☘☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(تحقیقی درباره کوروش) ................ قسمتی کوچک از جنایات کوروش هخامنشی کوروش هخامنشی،موسس سلسه ی هخامنشیان یکی از شاهان تاریخ بود و به مانند اکثر شاهان تاریخ همچون چنگیز و تیمور و هلاکوخان مغول از خوی وحشیگری و تجاوز برخوردار بود و مانند تمام ظالمان تاریخ از سه عنصر زور،زر و تزویر بهره می گرفت اما حدود یک قرن پیش با وجود ناشناخته بودن شخصی به نام کوروش برای ایرانیان آن دوران ، تبلیغات گسترده ای روی کوروش هخامنشی صورت گرفت و با دروغ ها و جعلیات فراوان کوروش و دیگر شاهان هخامنشی را تا حد پیامبری(و حتی فراتر از آن) بالا بردند و داستان ها و افسانه های بسیار از راست و دروغ مخلوط کرده و به خورد جامعه دادند تا به این وسیله کوروش را به عرش رسانده و پس از آن دم رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی را هم به دم این دودمان کهن پیوند بزنند. این تبلیغات به جایی رسید که ادعای ذوالقرنین بودن کوروش با دلایلی سراسر جعل دروغ توسط ابوالکلام آزاد،وزیر فرهنگ هندوستان مطرح شد(به لطف خدا در فرصت مقتضی به بررسی ادعای ذوالقرنین بودن کوروش خواهیم پرداخت) و پس از آن،علامه طباطبایی مفسر گرانقدر قرآن و نویسنده ی تفسیر المیزان تحت تاثیر تبلیغات گسترده در رابطه با یکتاپرستی و عدالت کوروش هخامنشی و به دلیل عدم دسترسی به کتب مرجع تاریخی،نظریه ی ابوالکلام آزاد را به عنوان یک احتمال قوی در رابطه به «کیستی ذوالقرنین» مطرح کردند. تا کنون نیز موج باستان گرایی در ایران با تلاش بیگانگان در حال پیشرفت و حرکت به جلو است و در این میان بزرگ نشان دادن کوروش هخامنشی یکی از حربه های این جریان است و متاسفانه به دلیل عدم پرداختن دقیق و علمی به این موضوع در میان جوانان، تقریباً اکثریت مردم ایران کوروش را به عنوان یک پیامبر الهی(و یا حداقل یک بنده ی صالح خدا) و اسطوره ی عشق و عدالت و آزادی و حقوق بشر و نماد ایران می پندارند به نحوی که کوچکترین نقد به رفتار کوروش برابر با وطن فروشی قلمداد می شود. همانطور که قبلاً در مطلبی به بیان ترجمه ی منشور کوروش و بت پرستی کوروش هخامنشی کردیم اینک قصد داریم قسمتی بسیار کوچک از جنایات و وحشی گری های این شاه هخامنشی را بازگو کنیم. البته واضح است کوروش نیز مانند اکثر شاهان تاریخ از عنصر تزویر بهره می برده و در کنار خشونت های بی حد و حصرش گاهی لطوفت ها و بخشش های بینظیری از خود نشان می داده است که باعث جلب توجه مردم آن روز شده بود و حتی آوازه ی برخی از کارهای او به دیگر کشور ها هم رفته بود،چنانکه اکبر مغول پادشاه هند ضمن کشت و کشتارهای خود در خلال جنگ های گسترش طلبانه اش با اسیران جنگی به مهربانی رفتار می کرد و عدالت میان ادیان و مذاهب هند را رعایت می کرد(شاید اکنون معنی تزویر را بهتر درک کرده باشید). ۱- مصادره خانه های مردم به نفع سرداران توسط کوروش گزنفون مورخ یونانی که در کتاب خود،کوروشنامه به تجلیل از شخصیت و اخلاق کوروش هخامنشی پرداخته است(والبته کتاب او به گواهی همه ی استادان تاریخ چندان معتبر نیست)از مصادره خانه‌های مردم توسط کورش  به نفع سردارانی که مجاهدت بیشتری کرده بودند، یاد کرده است.و برخی از ایران شناسان غربی نیز به این موضوع اشاره کرده اند. برای آگاهی بیشتر از جمله بنگرید به: کورت، آملی، هخامنشیان، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، ۱۳۷۸، صفحه ۱۱۹ تا ۱۲۲؛ بریان، پی‌یر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمه مهدی سمسار، تهران، ۱۳۷۷، جلد اول، صفحه ۱۹۲ تا ۱۹۵؛ گزنفون، کورش‌نامه، ترجمه رضا مشایخی، چاپ ششم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶، صفحه ۲۱۶ ۲- نابودی تمدن ماد توسط کوروش یکی از جنگ‌های کورش که منجر به نابودی تمدنی کهن شد، غلبه او بر مادها و تسخیر شهر هگمتانه (همدان/ اکباتان) بود. غلبه‌ای که با مساعدت اشراف و فئودال‌ها صورت پذیرفت و منجر به غارت هگمتانه و به بردگی کشیدن گروهی از مردم آن شد. او توانست ا به اسارت گرفتن آمیتیس (دختر آخرین پادشاه ماد) و تهدید مبنی بر شکنجه او و فرزندانش، شاه را وادار به تسلیم کند و سپس با کشتن شوهر آمیتیس، او را به همسری خود در آورد. در نهایت نیز شاه نگون‌بخت و شکست خورده در بیابانی دورافتاده رها شد تا از گرسنگی و تشنگی جان بسپارد. در تاریخ ایران کمبریج به سرپرستی ایلیا گرشویچ آمده است که «گرایش مردم ماد نسبت به کورش خصمانه بود» (ص ۲۴۱). او هگمتانه را غارت کرد و برخی از مادها را به بردگی گرفت» (ص ۲۴۰). با اینکه مادها دستکم دو بار در زمان داریوش بزرگ کوشیدند تا استقلال خود را از سلطه هخامنشیان باز یابند، اما در هر دوبار با سرکوب خشونت‌بار داریوش مواجه شدند و۳۸۰۰۰ نفر از آنان قتل‌عام گردیدند. . بنگرید به: گرشویچ، ایلیا، تاریخ ایران دوره ماد- از مجموعه تاریخ کمبریج، ترجمه بهرام شالگونی، تهران، انتشارات جامی، ۱۳۸۷، صفحه ۲۳۸ تا ۲۴۱ ۳- کوروش و قتل عام مردم نینوا یکی از منابعی که برای وصف سجایای کورش به فراوانی 👇
استناد می‌شود، کورش‌نامه (سیروپدی) نوشته گزنفون است. اما در این استنادها معمولاً به بازگویی بخش‌های دلپسند آن اکتفا می‌شود و بقیه متن را نادیده می‌انگارند. گزنفون آورده است که کورش برای حمله و تسخیر شهر نینوا، روز عید را انتخاب کرد که مردم سرگرم جشن و شادی هستند. او به سپاهیان خود می‌گوید که خانه‌های مردم قابل احتراق است و ما می‌توانیم با پشتیبانی خدا و با مشعل‌های فراوانی که داریم، آنها را به آتش بکشیم تا ساکنان شهر در میان شعله‌های آتش بسوزند. آنان در حالیکه بانگ جشن و شادی در شهر پیچیده بود، وارد شهر شدند و هر آنکس را که می‌دیدند به ضرب تیغ از پای در می‌آوردند. گزنفون نقل کرده که: «کورش به سواره نظام و سربازان خود فرمان داد هر کس را که در کوچه‌ها یافتند، بکشند». پس از این پیروزی، اولین اقدام کورش و سپاهیانش این بود که در برابر خدایان به میمنت این پیروزی شکرگزاری کنند و سهمی از غنائم ناشی از غارت شهر را به معابد خدایان اختصاص داد. کورش همچنین فرمان داد تا خانه‌های بزرگان شهر را مصادره کنند و به سردارانی که مجاهدت بیشتری کرده بودند، واگذار شوند. او به مردان تحت امر خود اختیار داد تا اسیران جنگی را تحت مالکیت خود نگه دارند. کورش به مردم نینوا فرمان داد که از حاکمی که او معین می‌کند، فرمانبرداری کنند و به کشت و کار مشغول شوند تا بتوانند خراج و غنائم لازم را پرداخت کنند. برای آگاهی بیشتر از جمله بنگرید به: گزنفون، کورش‌نامه، ترجمه رضا مشایخی، چاپ ششم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶، صفحه ۲۱۴ تا ۲۱۶ ۴- کوروش و نابودی تمدن لیدی یکی دیگر از تمدن‌هایی که به دست کورش بر افتاد و از بین رفت، تمدن کهن و درخشان لیدی بود. با اینکه اهالی لیدی در همان زمان کوشیدند تا از سلطه هخامنشیان رهایی یابند، اما این قیام که به رهبری پاکتیاس بر پا شد، به فرمان کورش بزرگ و به خشن‌ترین شکل ممکن سرکوب شد. کورش با اعزام سپاهی به فرماندهی مازارس دستور داد که تمامی قیام‌کنندگان را به بردگی بکشند و رهبر آنان را زنده به نزد او بفرستند. او همچنین دستور داد لیدیایی‌ها را چنان خرد و منکوب سازند که راه هرگونه شورشی علیه سلطه پارسیان هخامنشی بسته شود. سپاه کورش به سرعت دست به منکوب کردن لیدیایی‌ها می‌زند و رهبر آنان را به اسارت می‌گیرد. شهرهای پری‌ین و مگنزی غارت می‌شوند و مردم شهرهای فوسه و تئوس خانه‌های خود را رها کرده و راه فرار در پیش می‌گیرند. ساکنان کاریه به بردگی کشیده می‌شوند و گروهی از اهالی کزانتوس و کونوس در لیکیه دست به انتحار می‌زنند و مرگ را بر تعبد و بندگی ترجیح می‌دهند. شهرها یکی پس از دیگری تسخیر می‌شوند و پس از اینکه تاراج می‌گردند، پادگان‌های نظامی پارسی و نیروهای ضد شورش هخامنشی در آنها مستقر می‌شوند. برای آگاهی بیشتر و تفصیل منابع بنگرید به: بریان، پی‌یر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمه مهدی سمسار، تهران، انتشارات زریاب، ۱۳۷۷، جلد اول، صفحه ۱۱۴ تا ۱۱۷ ۵- نابودی تمدن عیلامی خوزیان به دست کوروش یکی دیگر از تمدن‌های کهن ایران‌زمین که به دست کورش بزرگ بر افتاد و از میان رفت، فرهنگ و تمدن کهن و درخشان عیلامیان/ خوزیان بود. تمدنی که به مدت زمانی بس طولانی یعنی متجاوز از دو هزار سال در جنوب‌غربی فلات ایران تداوم داشت و آثار هنری و معماری فراوانی از آن برجای مانده است. این در حالی بود که پس از سلطه هخامنشیان بر این سرزمین چیزی جز کاخ سلطنتی آنان در شوش ساخته نشد. کاخی که بنا به اظهارات داریوش در کتیبه ششم او در شوش  پارسیان کمترین نقشی در ساخت آن نداشتند. با اینکه خوزیان دستکم یکبار کوشیدند تا در زمان داریوش یکم از سلطه هخامنشیان رهایی یابند و تا حد زیادی نیز در اینکار موفق شدند، اما به گفته داریوش در کتیبه بیستون با سرکوب شدید او مواجه شدند و برای همیشه منکوب گردیدند و از صفحه تاریخ محو شدند. در این زمینه پی‌یر بریان آورده است: «قتل‌عام‌هایی که پس از جنگ به وسیله سپاهیان کورش انجام گرفته است، از شدت و خشونت ارتش نوبابلی حکایت می‌کند. احتمالاً در همین زمان (یا شاید اندکی پیش یا بعد از آن) است که شوش نیز مسخر کورش گشته و آخرین پادشاهی نوعیلامی برای همیشه نابود شده است». بنگرید به: بریان، پی‌یر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمه مهدی سمسار، تهران، انتشارات زریاب، ۱۳۷۷، جلد اول، صفحه ۱۲۵ ۶- کوروش و تامین هزینه های دربار از محل نذورات مردمی یکی دیگر از اعمالی که پس از تجاوز کورش به بابل و تصرف آن کشور متداول شد، موظف کردن معابد و نیایشگاه‌ها به تأمین مخارج دربار از قبل نذورات مردمی بود. معابد موظف بوده‌اند که مرتباً و بنا به نیاز، بخشی از مایحتاج و هزینه‌های کمرشکن خاندان سلطنتی و تشریفات دربار را که همواره بر دوش مردم سنگینی می‌کرده است، تأمین کنند. در یک سند بازمانده از سال ۵۲۸ پیش از میلاد، معبد اِئانا موظف شده است تا برای یکی از مهمانی‌های