🔰 اهمیت نماز
📿 برخی از افراد با ایمان هستند که ارزش و اهمیت نماز را میفهمند و جذابیت های دنیایی و دلبستگی به فرزندان عزیزشان یا تلاش برای به دست آوردن پول و ثروت و هیچ چیزی دیگری نمیتواند باعث کوتاهی کردن آنها نسبت به نماز با دقت و اول وقتشان بشود.
📒 خطبه ۱۹۹ نهج البلاغه
✅ دوست خوبم؛ ما وقتی اذان را میشنویم چقدر مثل این افرادی که حضرت علی ع فرمودند هستیم؟ تلوزیون، کامپیوتر و گوشی، بازی با دوستامون خدای نکرده حواسمون را از نماز اول وقت پرت نکنه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹ببينيد| نماهنگی از بیانات رهبر انقلاب درباره حضرت آیتالله بهجت
➕دعایی که آیتالله بهجت به آیت الله امام خامنهای توصیه کردند
🏴انتشار بمناسبت سالگرد ارتحال
#۸_شوال #تخریب_قبور_بقیع
شاید یک روز
همین ۸ شوال بشود
سالروز بازسازی بقیع!!
به همین زودیها
میسازیمت با مهدی جان ...
▪️شکوهت را پس خواهیم گرفت
▫️اللهم عجل لولیک الفرج
کلاس نهج البلاغه (حکمت صد و نود و نه)
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
هياهوى اوباش:
امام(عليه السلام) در اين گفتار پرمعناى خود از توده هاى بى بند و بارى كه گاه دست به دست هم مى دهند و مفاسدى در جامعه ايجاد مى كنند، سخن مى گويد. حضرت در وصف اين گروه از اوباش مى فرمايد: «آنها كسانى هستند كه هر وقت هماهنگ شوند غالب مى گردند وهنگامى كه پراكنده شوند شناخته نخواهند شد»; (فِي صِفَةِ الْغَوْغَاءِ: هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا، وَإِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ يُعْرَفُوا).
در تعبير ديگرى گفته شده كه امام(عليه السلام) فرمود: «آنها كسانى هستند كه هرگاه متحد شوند زيان مى رسانند و هرگاه متفرق گردند سود به بار مى آورند»; (وَقِيلَ بَلْ قال(عليه السلام): هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا وَإِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا). «كسى سؤال كرد: زيان آنها را به هنگام متحد شدن دانستيم، منفعت آنها به هنگام پراكنده شدن چيست؟»; (فَقِيلَ: قَدْ عَرَفْنَا مَضَرَّةَ اجْتِمَاعِهِمْ، فَمَا مَنْفَعَةُ افْتِرَاقِهِمْ؟). «امام فرمود: پيشه وران و اهل كسب (از آنها) به كارهاى خود باز مى گردند و مردم از كار آنها بهره مند مى شوند; بنّا به سراغ بنّايى مى رود و بافنده مشغول بافندگى مى شود و نانوا به پخت نان مى پردازد»; (فَقَالَ: يَرْجِعُ أَصْحَابُ الْمِهَنِ إِلَى مِهْنَتِهِمْ، فَيَنْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ، كَرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ، وَالنَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ، وَالْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ).
«غوغاء» در لغت چنان كه بسيارى از واژه پژوهان گفته اند داراى دو معناست: نخست معناى وصفى دارد و به كسانى اطلاق مى شود كه جزء قشر منحط اجتماع يا به بيان ديگر از اوباش مردم اند. افرادى هستند كه از عقل و درايت قابل توجهى برخوردار نيستند و غالباً تحت تأثير عوامل عاطفى قرار مى گيرند كه به آسانى ممكن است آنها را تحريك كرد و براى مقاصد سوئى به كار گرفت; كسانى كه مديران فاسد و مفسد جامعه هميشه از آنها بهره مى برند و نمونه هاى روشن آن را در حكومت بنى اميه و بنى عباس مى توان مشاهده كرد. اين واژه مفرد است و مانند ساير اسم جمع ها معناى جمعى دارد. معناى ديگر «غوغاء» همان معناى مصدرى يا اسم مصدرى است كه به ايجاد جار و جنجال اطلاق مى شود، اين معنا در فارسى امروز ما رايج است ولى معناى اول رايج نيست.
توضيح اين كه جوامع انسانى از گروه هاى مختلفى تشكيل مى شود كه سه گروه از آن را مى توان در اينجا نام برد: نخست افراد فهميده و باسواد و عاقل كه آلت دست اين و آن نمى شوند. دوم توده هاى كم اطلاع و پايبند به اصول اخلاق و ايمان كه آنها نيز برپايه ايمان و اخلاقشان در گروه هاى شرور شركت نمى كنند، هرچند ممكن است گاهى با نقشه هايى آنها را اغفال كرد. اين گروه همان ها هستند كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) از آنها در عهدنامه مالك اشتر تعبير بليغى كرده و به عنوان «عامه مردم» آنان را ستوده و پناهگاه روز جنگ و صلح شمرده و به «مالك» توصيه مى كند مصالح آنها را در نظر بگيرد و مصالح خواص پرادعا و زياده طلب را فداى مصالحشان كند. «وَإِنَّمَا عِمَادُ الدِّينِ وَجِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَالْعُدَّةُ لِلاَْعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الاُْمَّةِ فَلْيَكُنْ صِغْوُكَ لَهُمْ وَمَيْلُكَ مَعَهُمْ».
سوم گروهى كه سطح پايينى از فكر و اخلاق دارند و به اصطلاح بى بند و بار و فاقد تربيت لازم اسلامى هستند و در ميان آنها گاه افراد شرور و موذى نيز يافت مى شود. اميرمؤمنان على(عليه السلام) در حديث معروف كميل كه در كلام حكمت آميز 147 گذشت درباره آنها مى فرمايد: «وَهَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِق، يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيح، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَلَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْن وَثِيق; و احمقانِ بى سر و پا و بى هدفى كه دنبال هر صدايى مى روند و با هر بادى حركت مى كنند; آنهايى كه با نور علم روشن نشده اند و به ستون محكمى پناه نبرده اند». اين گروه اند كه چون جمع شوند غالباً سبب ضرر و زيان مى گردند. به كمترين چيزى تحريك مى شوند و بيشترين خسارات را مى رسانند; ولى اگر با برنامه ريزى صحيح جلوى اجتماع آنها گرفته شود و هر كدام به دنبال كار خود باشند و به شغلى كه دارند بپردازند، به جامعه منفعت مى رسانند، زيرا بسيارى از كارهاى سنگين اجتماعى معمولا بر دوش اين گروه است. زمامداران و مديران جوامع اسلامى بايد مراقب باشند دشمنان اسلام يا افراد شرور جامعه از وجود اين گروه استفاده نكنند و آنها را در مسير اهداف شوم خود به كار نگيرند.
☘☘☘☘☘☘☘☘
41.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #پادکست_تصویری
🎧 تخریب قبور ائمه بقیع
🎤 #حجت_الاسلام_محرابیان
🎤 #کربلایی_محمد_اسداللهی
⏱۶ دقیقه 🔋۳۹ مگابایت
کلاس نهج البلاغه(حکمت دویست)
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
از سخنان امام عليه السلام است كه درباره معاويه ايراد فرموده است.
خطبه در يك نگاه:
امام عليه السلام در اين خطبه به سياست معاويه كه مملوّ از دروغ و عوام فريبى و مكر و حيله بوده، اشاره مى كند و مى فرمايد: «من از او به فنون اين گونه سياستها آشناترم؛ اما تقوا و پرهيزگارى و ترس از خدا هرگز به من اجازه نمى دهد كه اين روش جنايت آلود را برگزينم». در آخر اين كلام مى فرمايد: «اما چنان نيست كه من در برابر سياستهاى او اغفال شوم و مقاومت نكنم».
سياستهاى او آميخته با گناه است:
بعضى از ناآگاهان و بى خبران در عصر اميرمؤمنان على(عليه السلام) بودند که وقتى آن امام بزرگوار را با معاويه مقايسه مى کردند، مى گفتند معاويه سياستمدارتر است. سخنى که در قرون بعد از بعضى شنيده شده و امروز غافلانى هستند که آن را تکرار مى کنند. امام در گفتار بالا پاسخ منطقى دندان شکنى به اين گونه افراد مى دهد و مى فرمايد: «به خدا سوگند معاويه از من سياستمدارتر و زيرک تر نيست; ولى او نيرنگ مى زند و مرتکب انواع گناه مى شود (سياستش بى قيد و شرط است و هر کار خلافى را براى پيشبرد اهداف سياسى مجاز مى شمرد)»; (وَ اللّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى(1) مِنِّي، وَ لکِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ).
«يَغْدِرُ» از «غدر» به معناى نيرنگ و پيمان شکنى گرفته شده و «يَفْجُرُ» از «فجور» به معناى گناه است و در واقع اين فجور نتيجه اين عذر است، زيرا «غدر» راه آن را هموار مى سازد.
سپس در ادامه اين سخن مى افزايد: «اگر غدر و خيانت ناپسند نبود من سياستمدارترين مردم بودم»; (وَ لَوْ لاَ کَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ).
در واقع امام(عليه السلام) اشاره به اين نکته مهم مى کند که سياست بر دو گونه است: سياست بى قيد و شرط و آميخته با انواع گناه و در يک کلمه سياست شيطانى، و سياست و تدبير آميخته با تقوا و پرهيزکارى و در يک کلمه سياست رحمانى. راه اين دو با هم متفاوت است و نتيجه هاى آن مختلف.
گونه اوّل هيچ حدّ و مرز اخلاقى و دينى و انسانى و وجدانى را به رسميت نمى شناسد و هر اصل و قانون و ضابطه و فضيلتى مزاحم آن شود، بى رحمانه آن را از سر راه بر مى دارد، همان گونه که در شرق و غرب عالم سياست امروز ديده مى شود.
اما قسم دوم سياستى است که در چهارچوبه ارزشهاى الهى و وجدانى و انسانى قرار دارد; هرگز متوسّل به گناه و ظلم و ستم، مخصوصاً بر افراد بى گناه و بى دفاع، نمى شود; غدر و خيانت و فجور و پيمان شکنى را مجاز نمى داند، زياده خواهى و زياده طلبى را نمى پسندد و خطوط قرمزى براى خود قائل است که از آن فراتر نمى رود.
لذا امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن اشاره به کسانى که غدر و نيرنگ و فجور را وسيله پيشرفت سياستهاى خود مى دانند کرده، مى فرمايد: «ولى هر گونه غدر و پيمان شکنى منتهى به فجور و گناه مى شود و هر گناهى سر از کفر در مى آورد (همان گونه که رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود:) هر غدّار و پيمان شکنى روز قيامت پرچم خاصى دارد که به وسيله آن شناخته مى شود (و در صحنه محشر رسوا مى شود)»; (وَ لکِنْ کُلُّ غُدَرَة فُجَرَةٌ، وَ کُلُّ فُجَرَة کُفَرَةٌ. «وَ لِکُلِّ غَادِر لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»).
جمله «وَ لِکُلِّ غَادِر لِوَاءٌ...» حديث معروفى است که از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در بسيارى از کتب نقل شده است. از جمله شوکانى در نيل الاوطار و بخارى در صحيح خود آن را آورده اند و شوکانى تصريح مى کند که اين حديث مورد اتفاق است.(1)
آن گاه در پايان اين سخن براى اينکه کسى تصور نکند امام(عليه السلام) با اين صفاى دل ممکن است فريب سياست بازان غدّار و جبّار را بخورد، مى فرمايد: «ولى به خدا سوگند من (با اينکه اهل اين گونه سياستها نيستم; ولى) با کيد و مکر دشمن اغفال نمى شوم و در برابر شدايد و سختيها زانو نمى زنم»; (وَ اللّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَکِيدَةِ، وَ لاَ أُسْتَغْمَزُ(2) بِالشَّدِيدَةِ).
اين سخن در واقع پاسخى است به آنها که مى گويند در برابر افراد فاجر و بى دين تنها کسانى مانند آنها مى توانند بايستند و افراد ديندار و درستکار، در چنگال آنها گرفتار خواهند شد. امام(عليه السلام) در پاسخ اين سخن مى فرمايد: ممکن است انسان اهل نيرنگ و فجور نباشد; ولى راه و رسم اهل نيرنگ و فجور را بشناسد تا هرگز در دام آنها گرفتار نشود.
****
سياست انسانى و سياست شيطانى:
حقيقت سياست، همان تدبير است که گاه درباره يک گروه کوچک به کار مى رود و گاه درباره يک کشور و اين امر از دورترين زمانها در جوامع انسانى وجود داشته و سياستمداران، اعم از خوب و بد بر انسانها حکومت مى کردند.
اين سياستها بردو گونه بوده است: غالباً بى قيد و شرط و گاه مشروط و مقيّد. سياست بى قيد و شرط، سياستى است که براى پيشبرد هدف هيچ مانع و رادعى را نمى پذيرد و براى نيل به مقاصد شخصى هر کارى را مباح مى شمرد; گنا
هکار و بى گناه را مى کشد، زمينها و خانه هاى آباد را ويران مى کند، به هر نوع حيله و دروغ و تزوير متوسّل مى شود، پيمانها را هر زمان مخالف اهداف خود ببيند زير پا مى گذارد و حتى بر فرزند و پدر و مادر و برادر رحم نمى کند. اينکه مى گويند: «سياست، پدر و مادر ندارد» اشاره به همين است، هارون به فرزندش مأمون مى گويد: اگر چشم طمع به حکومتم بدوزى آن را از کاسه سرت بيرون مى کشم و مأمون از سر بريده برادرش امين استقبال مى کند و جشن مى گيرد. امثال اين حوادث در تاريخ عجم و عرب و شرق و غرب فراوان است که قرآن به يکى از نمونه هاى آن درباره فرعون اشاره کرده، مى فرمايد: «(إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِي الاَْرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طَآئِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَآءَهُمْ وَيَسْتَحْىِ نِسَآءَهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ); فرعون در زمين برترى جويى کرد و اهل آن را به گروه هاى مختلفى تقسيم نمود، گروهى را به ضعف و ناتوانى مى کشاند، پسرانشان را سر مى بريد و زنانشان را (براى کنيزى و کامجويى) زنده نگه مى داشت. او به يقين از تبه کاران بود».(4)
اما سياست رحمانى و انسانى، سياستى است که براى وصول به هدف پاى بند مشروعيت وسيله هاست و از چهارچوبه هاى احکام الهى و اصول انسانى قدم فراتر نمى نهد; عدالت را در حق دوست و دشمن به رسميت مى شمرد، امانت را رعايت مى کند، به عهد خود پاى بند است و انسان و وجدان و کرامت انسانى را ارج مى نهد.
چنين سياستمدارانى هر چند اندکند و در مقايسه با دشمنان داراى سياست شيطانى، ممکن است گرفتار مشکلاتى شوند، ولى نام آنها بر پيشانى تاريخ مى درخشد و راه و رسمشان الگويى است براى همه انسانها.
نمونه بارزى از نوع اوّل سياست، دار و دسته معاويه در شام است و نمونه بسيار روشن براى قسم دوم، سياست اميرمؤمنان على(عليه السلام) است. اين سخنى است که دوست و دشمن ـ جز افراد متعصّب ـ به آن اعتراف کرده اند.
ابن ابى الحديد با توجه به مبانى مذهبى خود سياست اميرمؤمنان را در کشوردارى در ابتدا با سياست عمر مقايسه کرده و مى گويد: بعضى از کسانى که مقام على(عليه السلام) را نشناخته اند مى پندارند عمر از او سياستمدارتر بود، هر چند که آن حضرت از عمر عالم تر بود.
سپس به ردّ اين نظريه پرداخته، مى گويد: سياست على(عليه السلام) منطبق بر سياست پيامبر اسلام بود و از استادش ابوجعفر نقيب نقل مى کند که با صراحت مى گفت: «هيچ تفاوتى ميان سيره پيامبر با سيره على(عليه السلام) نبود».
آن گاه به بيان مشروح سخنان جاحظ (دانشمند سنّى معتزلى) درباره مقايسه سياست على(عليه السلام) و معاويه مى پردازد که خلاصه اش چنين است:
بعضى که خود را عاقل و هوشيار مى پندارند، مى گويند: «معاويه دورانديش تر و سياستمدارتر از على(عليه السلام) بوده است در حالى که اين سخن اشتباه (بزرگى) است». در ادامه سخن براى ابطال اين توهم مى افزايد على(عليه السلام) در جنگهاى خود به چيزى جز آنچه موافق قرآن و سنّت بود عمل نمى کرد ولى معاويه هر حيله اى را به کار مى برد، چه موافق قرآن باشد چه مخالف.
على(عليه السلام) به سپاهيان خود دستور مى داد که هرگز آغازگر جنگ نباشيد، فراريان را تعقيب و نابود نکنيد، مجروحان را نکشيد (در حالى که معاويه هرگز چنين دستورهايى را نمى داد).
ابن ابى الحديد بعد از نقل اين سخن و تمجيد در پى به سراغ سخنان کسانى مى رود که در پاره اى از امور بر سياست على(عليه السلام) خرده گرفته اند ازجمله:
1ـ چرا على(عليه السلام) به هنگام بيعت براى خلافت، معاويه را در شام تثبيت نکرد تا پس از استقرار حکومتش او را بدون جنگ و خونريزى عزل نمايد؟
در پاسخ مى گويد: على(عليه السلام) مى دانست اين کار سبب تقويت معاويه و امتناع بيشتر او از بيعت مى شود و پس از آن ديگر هيچ عذرى براى عزل او پذيرفته نبود.
2ـ چرا على(عليه السلام) هنگامى که در ميدان صفين بر شريعه فرات مسلط شد معاويه و لشکريانش را از آن منع نکرد تا از تشنگى به ستوه آيند، در حالى که معاويه پيش از آن، چنين کرده بود؟
در پاسخ مى گويد: على(عليه السلام) همچون معاويه نبود که شکنجه دشمنان را مخصوصاً از طريق عطش جايز بشمارد، زيرا خدا در مورد هيچ يک از مجرمان چنين حکمى را صادر نکرده است.
3ـ چرا على(عليه السلام) در قرارداد ترک مخاصمه با معاويه حاضر شد نام اميرمؤمنان (خليفه رسول الله(صلى الله عليه وآله)) را از کنار نامش محو کنند، کارى که شبهه را در نفوس اهل شام تقويت کرد؟
در پاسخ مى گويد: اين کار على(عليه السلام) دقيقاً همچون روش پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در جريان صلح حديبيه بود که وقتى سران شرک اصرار کردند پيامبر(صلى الله عليه وآله) عنوان رسول الله را از عقدنامه صلح حذف کند، موافقت کرد (و چون کسى راضى به اين کار نبود خود اقدام به اين کار نمود) و پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) اين جريان را به على(عليه السلام) قبلا خبر داده بود.
4ـ چرا على(عليه الس
لام) با اينکه از کثرت دشمنان خود با خبر بود، اقدامات امنيتى را در اين مورد به اجرا در نياورد؟
در پاسخ مى گويد: على(عليه السلام) در اين کار از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)پيروى مى کرد (و راضى نبود با گماردن محافظان در چپ و راست، خود را از مردم جدا سازد).(5)
ابن ابى الحديد سخنانى فراتر از اينها دارد و در حدود 50 صفحه از کتابش را در ذيل همين خطبه به بحث فوق، اختصاص داده که نقل همه آن در اين مختصر نمى گنجد.
جالب اينکه او در پايان همه اين بحثها چنين مى گويد: از آنچه گفتيم روشن مى شود کسانى که بر سياست على(عليه السلام) خرده مى گيرند در اشتباهند: «إِنَّهُ أصحُّ النّاسُ تَدْبيراً وَ أحْسَنُهُمْ سِياسَةً وَ إِنَّمَا الْهَوى وَ الْعَصَبيَّةُ لا حيلَةَ فيهِما; او از همه مردم، تدبيرش صحيح تر و سياستش بهتر بود; ولى تعصبهاى شديد (که مانع فهم اين امور مى شود) راه حلّى ندارد»
پی نوشت:
1. «أدهى» از ريشه «دهى» بر وزن «وحى» به معناى شدّت هوشيارى و زيرکى مى آيد و گاه به معناى مصيبت و حادثه بزرگ و در جمله بالا همان معناى اوّل اراده شده است.
2. نيل الاوطار، جلد 8، صفحه 79 و صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 62 (کتاب الحيل).
3. «استغمز» از ريشه «غمز» بر وزن «رمز» به معناى ناتوان ساختن گرفته شده است و به معناى فشردن و بدگويى کردن نيز آمده و در اينجا همان معناى اوّل اراده شده است.
4. قصص، آيه 4 .
5. رجوع کنيد به شرح ابن ابى الحديد، جلد 10، صفحه 212-260 .
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
280_Mehrabiyan_Aasheghe_ki_hasti.mp3
3.4M
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام
....
دلت رو به کی دادی ؟
😭😭😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام
مثَلُ الْمُومِنِ الْمُخْلِصِ كَمَثَلِ الْمَاءِ
… مومن مخلص
هم مثل آب میماند،
اگر او را به هم بریزی و عصبانی کنی،
در عصبانیت هم آرامشش را از دست نمیدهد، و پرخاشگری نمیکند،
…اما غیر مؤمن، یعنی کسی که به خدا باور نداشته باشد، این طور نیست، وقتی در آرامش باشد، و کاری به کارش نداشته باشند، آرام، متین
منصف است،
… اما همین که عصبانی بشود، و به هم بریزد، پرخاشگری میکند، و دست به کارهایی میزند که اطرافیانش انتظار ندارند،
… مثل بطری های آبغوره که وقتی در قفسه اند، صاف شفاف اند،
… اما همین که تکان میخورند، ذره های ته نشین شده آن بالا می آید و تیره تار میشوند.
…پیامبر خدا صلی الله علیه وآله و سلم می فرمود:
بهترین مردمان کسانی اند، که دیر به خشم می آیند و آسان خشنود میشوند.
امام زمان (علیه السلام)
درتوقیع به شیخ مفید:...فاتقواالله جل جلاله وظاهرونا علی انتیاشکم من فنته قدانافت علیکم یهلک فیها من حم اجله ویحمی علیه من ادرک امله وهی اماره لازوف حرکتنا ومباثتکم بامرنا ونهینا...
ازخدابترسید و چاره فتنه هایی که به شما روی آورده ازما بخواهید عده ای دراین امتحان و فتنه هلاک میشوند وعده ای مقاومت می نمایندو بسلامت میروند این فتنه ها ازنشانه های حرکت وقیام ما و موجب امتیاز شما دربرابر اوامر ونواهی ماست ( احتجاج طبرسی ج۲ ص۴۹۷)
💗هر کس پای صندوق رأی میآید، در واقع رأی به اسلام و ارزشهای اسلامی میدهد
🔻رهبرانقلاب: هر کس پای صندوق رأی میآید، در واقع رأی به جمهوری اسلامی، رأی به قانون اساسی و رأی به مواد غیرقابل تغییر قانون اساسی - یعنی اسلام و ارزشهای اسلامی - میدهد.
🔹حضور مردم، یعنی دفاع از جمهوری اسلامی؛ یعنی دفاع از قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی.
🔺این برای دشمنان ملت ایران مطلوب نیست؛ لذا سعی میکنند حضور مردم را کمرنگ کنند. ۱۳۸۴/۰۳/۲۵
🗳 #انتخاب_درست_کار_درست
🔊 #پادکست_صوتی
♻️ سلسله مباحث معرفتی
🎧 خودشناسی و طهارت نفس
🎤 #حجت_الاسلام_محرابیان
⏱ ۲۸ دقیقه 🔋۲۶ مگابایت
خودشناسی و طهارت نفس.mp3
27.65M
🔊 #پادکست_صوتی
♻️ سلسله مباحث معرفتی
🎧 خودشناسی و طهارت نفس
🎤 #حجت_الاسلام_محرابیان
⏱ ۲۸ دقیقه 🔋۲۶ مگابایت
کلاس نهج البلاغه (حکمت دویست و یک)
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
اجل همچون سپرى محافظ است:
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به حقيقتى اشاره مى كند كه بسيارى از آن غافلند، مى فرمايد: «همراه هر انسانى دو فرشته است كه وى را (از خطرات) محافظت مى كنند، اما هنگامى كه روز مقدّر فرا رسد او را در برابر حوادث رها مى سازند و (بنابراين) اجل و سرآمد زندگى (كه از سوى خداوند تعيين شده) سپرى است محافظ و نگهدار»; (اِنَّ مَعَ كُلِّ إِنْسَان مَلَكَيْنِ يَحْفَظَانِهِ، فَإِذَا جَاءَ الْقَدْرُ خَلَّيا بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ، وَإِنَّ الاَْجَلَ جُنَّةٌ حَصِينَةٌ).
از مجموع آيات قرآن و روايات اسلامى به خوبى استفاده مى شود كه انسان داراى دو اجل و سرآمد عمر است: يكى اجل معلق يا مشروط كه اگر در برابر آن دقت شود مى توان از آن پرهيز كرد، مانند انواع بيمارى هاى قابل علاج، خطرات رانندگى كه بر اثر بى احتياطى پيش مى آيد، خطرات زلزله ها و طوفان ها كه بر اثر سستى ساختمان خانه ها دامن انسان را مى گيرد تمام اينها از امورى است كه ممكن است به زندگى انسان پايان دهد ولى در عين حال قابل اجتناب است.
در حدیث معروفى از امیرمؤمنان(علیه السلام) مى خوانیم که در زیر دیوار کجى نشسته بود. هنگامى که چشمش به وضع دیوار افتاد از زیر آن دیوار بلند شد و در جاى امنى نشست. کسى عرض کرد: «یا أمیرَالْمُؤمِنِینَ تَفِرُّ مِنْ قَضاءِ اللهِ؟; از قضاى الهى فرار مى کنى؟» امام(علیه السلام) فرمود: «أفِرُّ مِنْ قَضاءِ اللهِ إلى قَدَرِ اللهِ; من از قضاى الهى به قدر الهى فرار مى کنم». اشاره به این که قضاى الهى در اینجا مشروط به این است که من در زیر این دیوار بمانم ولى قدر و اندازه گیرى ها به من مى گوید: نمان.
در واقع این یک قضاى مشروط بود که امام(علیه السلام) با تقدیر دادن شرط آن قضا را منتفى کرد.(1)
ولى اجل حتمى سرآمدى است که قابل اجتناب نیست و خواه ناخواه دامن انسان را مى گیرد; مثلاً مى دانیم قلب و عروق و مغز یک انسان توان محدودى دارند، هرچند تمام دستورات حفظ الصحة را رعایت کند زمانى که به آخر برسد این چراغ خاموش مى شود و زندگى پایان مى گیرد و یا این که خداوند مقرر کرده است فلان قوم و جمعیت بر اثر کارهایشان به فلان بلا مبتلا شوند در اینجا به مصداق (فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ)(2) مرگشان حتمى است.
در داستان قوم لوط مى خوانیم که ابراهیم(علیه السلام) درباره آنها شفاعت کرد. از سوى خدا به او خطاب شد: «(یَا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَإِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابٌ غَیْرُ مَرْدُود); (گفتیم) اى ابراهیم! از این (درخواست) صرف نظر کن، که فرمان پروردگارت فرا رسیده; و به یقین عذاب بدون بازگشت (الهى) به سراغ آنها مى آید».(3)
از آیات قرآن نیز استفاده مى شود فرشتگانى هستند که به فرمان خداوند خطرات را از انسان دفع مى کنند (لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللهِ)(4) و به راستى اگر آنها نباشند انسان از زمان کودکى آماج انواع بلاها و خطرات است ولى عنایت پروردگار او را حفظ مى کند; ولى هنگامى که اجل حتمى انسان فرا رسد این فرشتگان او را رها مى سازند و کلام امام(علیه السلام) در واقع از این آیه برگرفته شده است.
در روایتى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم که در تفسیر آیه فوق فرمود: «یُحْفَظُ بِأمْرِ اللهِ فی أنْ یَقَعَ فی رَکْى أوْ یَقَعُ عَلَیْهِ حائِطٌ أوْ یُصیبُهُ شَیءٌ حَتّى إذا جاءَ الْقَدَرُ خَلَّوْا بَیْنَهُ وَبَیْنَهُ یَدْفَعُونَهُ إلَى الْمقادیرِ وَهُما مَلَکانِ یَحْفَظانِهِ بِاللَّیْلِ وَمَلَکانِ بِالنَّهارِ یَتَعاقِبانَهُ; آنها به فرمان خداوند انسان را حفظ مى کنند از این که در چاهى سقوط کند یا دیوارى بر او بیفتد یا حادثه دیگرى برایش رخ دهد تا زمانى که مقدرات حتمى فرا رسد در آن هنگام آنها کنار مى روند و او را تسلیم حوادث مى کنند. دو فرشته اند که انسان را در شب حفظ مى کنند و دو فرشته که در روز به طور متناوب این وظیفه را انجام مى دهند».(5)
این سخن را با آیه دیگرى از قرآن مجید ادامه مى دهیم: «(وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ یُفَرِّطُونَ); و اوست که بر بندگان خود تسلط کامل دارد و مراقبانى بر شما مى گمارد تا هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد; (در این هنگام،) فرستادگان ما جان او را مى گیرند; و آنها (در نگهدارى حساب عمر و اعمال بندگان،) کوتاهى نمى کنند».(6)
البته هیچ کدام از این آیات و روایات مفهومش این نیست که انسان، بر اثر بى احتیاطى ها خود را در کام مرگ فرو برد و در پرتگاه ها بدون رعایت احتیاط گام بگذارد، چرا که همه اینها از قبیل اجل معلق یا مشروط است که اگر انسان رعایت موازین کند خطر از
او فاصله مى گیرد و اگر رعایت نکند گرفتار مى شود. آنچه امام بیان فرموده درباره اجل حتمى است که «جُنَّةٌ حَصینَةٌ» و «سپر محافظ» است.
این سخن را با حدیث دیگرى از امیرمؤمنان که مرحوم کلینى در کافى آورده است پایان مى دهیم: امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «إنَّ أمیرَالْمُؤمِنینَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِ جَلَسَ إلى حائِط مائِل یَقْضى بَیْنَ النّاسِ فَقالَ بَعْضُهُمْ: لا تَقْعُدْ تَحْتَ هذَا الْحائِطِ فَإِنَّهُ مُعْوِرٌ; امیرمؤمنان(علیه السلام) زیر دیوار کجى نشسته بود و در میان مردم قضاوت مى کرد. بعضى عرض کردند: زیر این دیوار منشین که معیوب است». امام(علیه السلام)فرمود: «حَرَسَ امْرَأً أجَلُهُ فَلَمّا قامَ سَقَطَ الْحائِطُ; اجل (حتمى) از هر کسى پاسدارى مى کند (امام (علیه السلام) این سخن را گفت و از زیر دیوار برخاست) هنگامى که برخاست دیوار سقوط کرد».(7)
کوتاه سخن این که گرچه ما باید از مظان خطر بپرهیزیم و فقها فتوا داده اند که به هنگام خطر و طوفان سوار کشتى شدن حرام است و اگر کسى از جاده خطرناکى برود نماز او تمام خواهد بود، زیرا سفر، سفر معصیت است; ولى با این حال اقدام ما براى پرهیز از خطر تنها اجل معلق را از ما دور مى سازد و اگر اجل حتمى فرا رسیده باشد هیچ راه فرارى ندارد تا آن اجل فرا نرسیده انسان محفوظ است و هنگامى که آن فرا رسید دفاع از آن امکان پذیر نیست.
قرآن مجید در آیه 154 سوره آل عمران درباره کسانى که (بعد از حادثه احد) گمان هاى نادرستى به خدا مى بردند و مى گفتند: اگر بنا بود ما پیروز شویم در اینجا کشته نمى شدیم مى فرماید: اى پیغمبر! به آنها بگو «(لَّوْ کُنْتُمْ فِى بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمْ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ); اگر شما در خانه هایتان هم بودید آنهایى که مقرر بود کشته شوند قطعاً به سوى قتلگاه خود بیرون مى آمدند ـ و به قتل مى رسیدند».
بنابراین توجه به تقسیم اجل به حتمى و غیر حتمى پاسخى است براى سؤالاتى که پیرامون این کلام حکمت آمیز و روایات مشابه آن عنوان مى شود
پی نوشت:
(1). بحارالانوار، ج 5، ص 97، ح 24.
(2). اعراف، آیه 34 .
(3). هود، آیه 76 .
(4). رعد، آیه 11.
(5). تفسیر برهان، ج 3، ص 235، ذیل آیه مورد بحث.
(6). انعام، آیه 61.
(7). کافى، ج 2، ص 58 .
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
🔊 #پادکست_صوتی
♻️ سلسله مباحث معرفتی
🎧 خودشناسی و طهارت نفس۲
🎤 #حجت_الاسلام_محرابیان
⏱ ۳۲ دقیقه 🔋