eitaa logo
مباحثی برای تفکر
145 دنبال‌کننده
1هزار عکس
623 ویدیو
20 فایل
@yazahra142 این هم لینک دعوت به کانال http://eitaa.com/joinchat/470024224Cbdfc1b22d2
مشاهده در ایتا
دانلود
#۸_شوال شاید یک روز همین ۸ شوال بشود سالروز بازسازی بقیع!! به همین زودی‌ها میسازیمت با مهدی جان ... ▪️شکوهت را پس خواهیم گرفت ▫️اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کلاس نهج البلاغه (حکمت صد و نود و نه) ☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘ هياهوى اوباش: امام(عليه السلام) در اين گفتار پرمعناى خود از توده هاى بى بند و بارى كه گاه دست به دست هم مى دهند و مفاسدى در جامعه ايجاد مى كنند، سخن مى گويد. حضرت در وصف اين گروه از اوباش مى فرمايد: «آنها كسانى هستند كه هر وقت هماهنگ شوند غالب مى گردند وهنگامى كه پراكنده شوند شناخته نخواهند شد»; (فِي صِفَةِ الْغَوْغَاءِ: هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا، وَإِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ يُعْرَفُوا). در تعبير ديگرى گفته شده كه امام(عليه السلام) فرمود: «آنها كسانى هستند كه هرگاه متحد شوند زيان مى رسانند و هرگاه متفرق گردند سود به بار مى آورند»; (وَقِيلَ بَلْ قال(عليه السلام): هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا وَإِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا). «كسى سؤال كرد: زيان آنها را به هنگام متحد شدن دانستيم، منفعت آنها به هنگام پراكنده شدن چيست؟»; (فَقِيلَ: قَدْ عَرَفْنَا مَضَرَّةَ اجْتِمَاعِهِمْ، فَمَا مَنْفَعَةُ افْتِرَاقِهِمْ؟). «امام فرمود: پيشه وران و اهل كسب (از آنها) به كارهاى خود باز مى گردند و مردم از كار آنها بهره مند مى شوند; بنّا به سراغ بنّايى مى رود و بافنده مشغول بافندگى مى شود و نانوا به پخت نان مى پردازد»; (فَقَالَ: يَرْجِعُ أَصْحَابُ الْمِهَنِ إِلَى مِهْنَتِهِمْ، فَيَنْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ، كَرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ، وَالنَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ، وَالْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ). «غوغاء» در لغت چنان كه بسيارى از واژه پژوهان گفته اند داراى دو معناست: نخست معناى وصفى دارد و به كسانى اطلاق مى شود كه جزء قشر منحط اجتماع يا به بيان ديگر از اوباش مردم اند. افرادى هستند كه از عقل و درايت قابل توجهى برخوردار نيستند و غالباً تحت تأثير عوامل عاطفى قرار مى گيرند كه به آسانى ممكن است آنها را تحريك كرد و براى مقاصد سوئى به كار گرفت; كسانى كه مديران فاسد و مفسد جامعه هميشه از آنها بهره مى برند و نمونه هاى روشن آن را در حكومت بنى اميه و بنى عباس مى توان مشاهده كرد. اين واژه مفرد است و مانند ساير اسم جمع ها معناى جمعى دارد. معناى ديگر «غوغاء» همان معناى مصدرى يا اسم مصدرى است كه به ايجاد جار و جنجال اطلاق مى شود، اين معنا در فارسى امروز ما رايج است ولى معناى اول رايج نيست. توضيح اين كه جوامع انسانى از گروه هاى مختلفى تشكيل مى شود كه سه گروه از آن را مى توان در اينجا نام برد: نخست افراد فهميده و باسواد و عاقل كه آلت دست اين و آن نمى شوند. دوم توده هاى كم اطلاع و پايبند به اصول اخلاق و ايمان كه آنها نيز برپايه ايمان و اخلاقشان در گروه هاى شرور شركت نمى كنند، هرچند ممكن است گاهى با نقشه هايى آنها را اغفال كرد. اين گروه همان ها هستند كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) از آنها در عهدنامه مالك اشتر تعبير بليغى كرده و به عنوان «عامه مردم» آنان را ستوده و پناهگاه روز جنگ و صلح شمرده و به «مالك» توصيه مى كند مصالح آنها را در نظر بگيرد و مصالح خواص پرادعا و زياده طلب را فداى مصالحشان كند. «وَإِنَّمَا عِمَادُ الدِّينِ وَجِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَالْعُدَّةُ لِلاَْعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الاُْمَّةِ فَلْيَكُنْ صِغْوُكَ لَهُمْ وَمَيْلُكَ مَعَهُمْ». سوم گروهى كه سطح پايينى از فكر و اخلاق دارند و به اصطلاح بى بند و بار و فاقد تربيت لازم اسلامى هستند و در ميان آنها گاه افراد شرور و موذى نيز يافت مى شود. اميرمؤمنان على(عليه السلام) در حديث معروف كميل كه در كلام حكمت آميز 147 گذشت درباره آنها مى فرمايد: «وَهَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِق، يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيح، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَلَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْن وَثِيق; و احمقانِ بى سر و پا و بى هدفى كه دنبال هر صدايى مى روند و با هر بادى حركت مى كنند; آنهايى كه با نور علم روشن نشده اند و به ستون محكمى پناه نبرده اند». اين گروه اند كه چون جمع شوند غالباً سبب ضرر و زيان مى گردند. به كمترين چيزى تحريك مى شوند و بيشترين خسارات را مى رسانند; ولى اگر با برنامه ريزى صحيح جلوى اجتماع آنها گرفته شود و هر كدام به دنبال كار خود باشند و به شغلى كه دارند بپردازند، به جامعه منفعت مى رسانند، زيرا بسيارى از كارهاى سنگين اجتماعى معمولا بر دوش اين گروه است. زمامداران و مديران جوامع اسلامى بايد مراقب باشند دشمنان اسلام يا افراد شرور جامعه از وجود اين گروه استفاده نكنند و آنها را در مسير اهداف شوم خود به كار نگيرند. ☘☘☘☘☘☘☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کلاس نهج البلاغه(حکمت دویست) ☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘ از سخنان امام عليه السلام است كه درباره معاويه ايراد فرموده است. خطبه در يك نگاه: امام عليه السلام در اين خطبه به سياست معاويه كه مملوّ از دروغ و عوام فريبى و مكر و حيله بوده، اشاره مى كند و مى فرمايد: «من از او به فنون اين گونه سياستها آشناترم؛ اما تقوا و پرهيزگارى و ترس از خدا هرگز به من اجازه نمى دهد كه اين روش جنايت آلود را برگزينم». در آخر اين كلام مى فرمايد: «اما چنان نيست كه من در برابر سياستهاى او اغفال شوم و مقاومت نكنم». سياستهاى او آميخته با گناه است: بعضى از ناآگاهان و بى خبران در عصر اميرمؤمنان على(عليه السلام) بودند که وقتى آن امام بزرگوار را با معاويه مقايسه مى کردند، مى گفتند معاويه سياستمدارتر است. سخنى که در قرون بعد از بعضى شنيده شده و امروز غافلانى هستند که آن را تکرار مى کنند. امام در گفتار بالا پاسخ منطقى دندان شکنى به اين گونه افراد مى دهد و مى فرمايد: «به خدا سوگند معاويه از من سياستمدارتر و زيرک تر نيست; ولى او نيرنگ مى زند و مرتکب انواع گناه مى شود (سياستش بى قيد و شرط است و هر کار خلافى را براى پيشبرد اهداف سياسى مجاز مى شمرد)»; (وَ اللّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى(1) مِنِّي، وَ لکِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ). «يَغْدِرُ» از «غدر» به معناى نيرنگ و پيمان شکنى گرفته شده و «يَفْجُرُ» از «فجور» به معناى گناه است و در واقع اين فجور نتيجه اين عذر است، زيرا «غدر» راه آن را هموار مى سازد. سپس در ادامه اين سخن مى افزايد: «اگر غدر و خيانت ناپسند نبود من سياستمدارترين مردم بودم»; (وَ لَوْ لاَ کَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ). در واقع امام(عليه السلام) اشاره به اين نکته مهم مى کند که سياست بر دو گونه است: سياست بى قيد و شرط و آميخته با انواع گناه و در يک کلمه سياست شيطانى، و سياست و تدبير آميخته با تقوا و پرهيزکارى و در يک کلمه سياست رحمانى. راه اين دو با هم متفاوت است و نتيجه هاى آن مختلف. گونه اوّل هيچ حدّ و مرز اخلاقى و دينى و انسانى و وجدانى را به رسميت نمى شناسد و هر اصل و قانون و ضابطه و فضيلتى مزاحم آن شود، بى رحمانه آن را از سر راه بر مى دارد، همان گونه که در شرق و غرب عالم سياست امروز ديده مى شود. اما قسم دوم سياستى است که در چهارچوبه ارزشهاى الهى و وجدانى و انسانى قرار دارد; هرگز متوسّل به گناه و ظلم و ستم، مخصوصاً بر افراد بى گناه و بى دفاع، نمى شود; غدر و خيانت و فجور و پيمان شکنى را مجاز نمى داند، زياده خواهى و زياده طلبى را نمى پسندد و خطوط قرمزى براى خود قائل است که از آن فراتر نمى رود. لذا امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن اشاره به کسانى که غدر و نيرنگ و فجور را وسيله پيشرفت سياستهاى خود مى دانند کرده، مى فرمايد: «ولى هر گونه غدر و پيمان شکنى منتهى به فجور و گناه مى شود و هر گناهى سر از کفر در مى آورد (همان گونه که رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود:) هر غدّار و پيمان شکنى روز قيامت پرچم خاصى دارد که به وسيله آن شناخته مى شود (و در صحنه محشر رسوا مى شود)»; (وَ لکِنْ کُلُّ غُدَرَة فُجَرَةٌ، وَ کُلُّ فُجَرَة کُفَرَةٌ. «وَ لِکُلِّ غَادِر لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»). جمله «وَ لِکُلِّ غَادِر لِوَاءٌ...» حديث معروفى است که از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در بسيارى از کتب نقل شده است. از جمله شوکانى در نيل الاوطار و بخارى در صحيح خود آن را آورده اند و شوکانى تصريح مى کند که اين حديث مورد اتفاق است.(1) آن گاه در پايان اين سخن براى اينکه کسى تصور نکند امام(عليه السلام) با اين صفاى دل ممکن است فريب سياست بازان غدّار و جبّار را بخورد، مى فرمايد: «ولى به خدا سوگند من (با اينکه اهل اين گونه سياستها نيستم; ولى) با کيد و مکر دشمن اغفال نمى شوم و در برابر شدايد و سختيها زانو نمى زنم»; (وَ اللّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَکِيدَةِ، وَ لاَ أُسْتَغْمَزُ(2) بِالشَّدِيدَةِ). اين سخن در واقع پاسخى است به آنها که مى گويند در برابر افراد فاجر و بى دين تنها کسانى مانند آنها مى توانند بايستند و افراد ديندار و درستکار، در چنگال آنها گرفتار خواهند شد. امام(عليه السلام) در پاسخ اين سخن مى فرمايد: ممکن است انسان اهل نيرنگ و فجور نباشد; ولى راه و رسم اهل نيرنگ و فجور را بشناسد تا هرگز در دام آنها گرفتار نشود. **** سياست انسانى و سياست شيطانى: حقيقت سياست، همان تدبير است که گاه درباره يک گروه کوچک به کار مى رود و گاه درباره يک کشور و اين امر از دورترين زمانها در جوامع انسانى وجود داشته و سياستمداران، اعم از خوب و بد بر انسانها حکومت مى کردند. اين سياستها بردو گونه بوده است: غالباً بى قيد و شرط و گاه مشروط و مقيّد. سياست بى قيد و شرط، سياستى است که براى پيشبرد هدف هيچ مانع و رادعى را نمى پذيرد و براى نيل به مقاصد شخصى هر کارى را مباح مى شمرد; گنا
هکار و بى گناه را مى کشد، زمينها و خانه هاى آباد را ويران مى کند، به هر نوع حيله و دروغ و تزوير متوسّل مى شود، پيمانها را هر زمان مخالف اهداف خود ببيند زير پا مى گذارد و حتى بر فرزند و پدر و مادر و برادر رحم نمى کند. اينکه مى گويند: «سياست، پدر و مادر ندارد» اشاره به همين است، هارون به فرزندش مأمون مى گويد: اگر چشم طمع به حکومتم بدوزى آن را از کاسه سرت بيرون مى کشم و مأمون از سر بريده برادرش امين استقبال مى کند و جشن مى گيرد. امثال اين حوادث در تاريخ عجم و عرب و شرق و غرب فراوان است که قرآن به يکى از نمونه هاى آن درباره فرعون اشاره کرده، مى فرمايد: «(إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِي الاَْرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طَآئِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَآءَهُمْ وَيَسْتَحْىِ نِسَآءَهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ); فرعون در زمين برترى جويى کرد و اهل آن را به گروه هاى مختلفى تقسيم نمود، گروهى را به ضعف و ناتوانى مى کشاند، پسرانشان را سر مى بريد و زنانشان را (براى کنيزى و کامجويى) زنده نگه مى داشت. او به يقين از تبه کاران بود».(4) اما سياست رحمانى و انسانى، سياستى است که براى وصول به هدف پاى بند مشروعيت وسيله هاست و از چهارچوبه هاى احکام الهى و اصول انسانى قدم فراتر نمى نهد; عدالت را در حق دوست و دشمن به رسميت مى شمرد، امانت را رعايت مى کند، به عهد خود پاى بند است و انسان و وجدان و کرامت انسانى را ارج مى نهد. چنين سياستمدارانى هر چند اندکند و در مقايسه با دشمنان داراى سياست شيطانى، ممکن است گرفتار مشکلاتى شوند، ولى نام آنها بر پيشانى تاريخ مى درخشد و راه و رسمشان الگويى است براى همه انسانها. نمونه بارزى از نوع اوّل سياست، دار و دسته معاويه در شام است و نمونه بسيار روشن براى قسم دوم، سياست اميرمؤمنان على(عليه السلام) است. اين سخنى است که دوست و دشمن ـ جز افراد متعصّب ـ به آن اعتراف کرده اند. ابن ابى الحديد با توجه به مبانى مذهبى خود سياست اميرمؤمنان را در کشوردارى در ابتدا با سياست عمر مقايسه کرده و مى گويد: بعضى از کسانى که مقام على(عليه السلام) را نشناخته اند مى پندارند عمر از او سياستمدارتر بود، هر چند که آن حضرت از عمر عالم تر بود. سپس به ردّ اين نظريه پرداخته، مى گويد: سياست على(عليه السلام) منطبق بر سياست پيامبر اسلام بود و از استادش ابوجعفر نقيب نقل مى کند که با صراحت مى گفت: «هيچ تفاوتى ميان سيره پيامبر با سيره على(عليه السلام) نبود». آن گاه به بيان مشروح سخنان جاحظ (دانشمند سنّى معتزلى) درباره مقايسه سياست على(عليه السلام) و معاويه مى پردازد که خلاصه اش چنين است: بعضى که خود را عاقل و هوشيار مى پندارند، مى گويند: «معاويه دورانديش تر و سياستمدارتر از على(عليه السلام) بوده است در حالى که اين سخن اشتباه (بزرگى) است». در ادامه سخن براى ابطال اين توهم مى افزايد على(عليه السلام) در جنگهاى خود به چيزى جز آنچه موافق قرآن و سنّت بود عمل نمى کرد ولى معاويه هر حيله اى را به کار مى برد، چه موافق قرآن باشد چه مخالف. على(عليه السلام) به سپاهيان خود دستور مى داد که هرگز آغازگر جنگ نباشيد، فراريان را تعقيب و نابود نکنيد، مجروحان را نکشيد (در حالى که معاويه هرگز چنين دستورهايى را نمى داد). ابن ابى الحديد بعد از نقل اين سخن و تمجيد در پى به سراغ سخنان کسانى مى رود که در پاره اى از امور بر سياست على(عليه السلام) خرده گرفته اند ازجمله: 1ـ چرا على(عليه السلام) به هنگام بيعت براى خلافت، معاويه را در شام تثبيت نکرد تا پس از استقرار حکومتش او را بدون جنگ و خونريزى عزل نمايد؟ در پاسخ مى گويد: على(عليه السلام) مى دانست اين کار سبب تقويت معاويه و امتناع بيشتر او از بيعت مى شود و پس از آن ديگر هيچ عذرى براى عزل او پذيرفته نبود. 2ـ چرا على(عليه السلام) هنگامى که در ميدان صفين بر شريعه فرات مسلط شد معاويه و لشکريانش را از آن منع نکرد تا از تشنگى به ستوه آيند، در حالى که معاويه پيش از آن، چنين کرده بود؟ در پاسخ مى گويد: على(عليه السلام) همچون معاويه نبود که شکنجه دشمنان را مخصوصاً از طريق عطش جايز بشمارد، زيرا خدا در مورد هيچ يک از مجرمان چنين حکمى را صادر نکرده است. 3ـ چرا على(عليه السلام) در قرارداد ترک مخاصمه با معاويه حاضر شد نام اميرمؤمنان (خليفه رسول الله(صلى الله عليه وآله)) را از کنار نامش محو کنند، کارى که شبهه را در نفوس اهل شام تقويت کرد؟ در پاسخ مى گويد: اين کار على(عليه السلام) دقيقاً همچون روش پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در جريان صلح حديبيه بود که وقتى سران شرک اصرار کردند پيامبر(صلى الله عليه وآله) عنوان رسول الله را از عقدنامه صلح حذف کند، موافقت کرد (و چون کسى راضى به اين کار نبود خود اقدام به اين کار نمود) و پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) اين جريان را به على(عليه السلام) قبلا خبر داده بود. 4ـ چرا على(عليه الس
لام) با اينکه از کثرت دشمنان خود با خبر بود، اقدامات امنيتى را در اين مورد به اجرا در نياورد؟ در پاسخ مى گويد: على(عليه السلام) در اين کار از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)پيروى مى کرد (و راضى نبود با گماردن محافظان در چپ و راست، خود را از مردم جدا سازد).(5) ابن ابى الحديد سخنانى فراتر از اينها دارد و در حدود 50 صفحه از کتابش را در ذيل همين خطبه به بحث فوق، اختصاص داده که نقل همه آن در اين مختصر نمى گنجد. جالب اينکه او در پايان همه اين بحثها چنين مى گويد: از آنچه گفتيم روشن مى شود کسانى که بر سياست على(عليه السلام) خرده مى گيرند در اشتباهند: «إِنَّهُ أصحُّ النّاسُ تَدْبيراً وَ أحْسَنُهُمْ سِياسَةً وَ إِنَّمَا الْهَوى وَ الْعَصَبيَّةُ لا حيلَةَ فيهِما; او از همه مردم، تدبيرش صحيح تر و سياستش بهتر بود; ولى تعصبهاى شديد (که مانع فهم اين امور مى شود) راه حلّى ندارد» پی نوشت: 1. «أدهى» از ريشه «دهى» بر وزن «وحى» به معناى شدّت هوشيارى و زيرکى مى آيد و گاه به معناى مصيبت و حادثه بزرگ و در جمله بالا همان معناى اوّل اراده شده است. 2. نيل الاوطار، جلد 8، صفحه 79 و صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 62 (کتاب الحيل). 3. «استغمز» از ريشه «غمز» بر وزن «رمز» به معناى ناتوان ساختن گرفته شده است و به معناى فشردن و بدگويى کردن نيز آمده و در اينجا همان معناى اوّل اراده شده است. 4. قصص، آيه 4 . 5. رجوع کنيد به شرح ابن ابى الحديد، جلد 10، صفحه 212-260 . ☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘