eitaa logo
مهر فرشته ها
2.4هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
659 ویدیو
47 فایل
گاهی خدای مهربان می‌خواهد با دست تو، دست دیگر بندگانش را بگیرد؛ وقتی دستی را به یاری می‌گیری، بدان که دست دیگرت در دست خداست. *مهر فرشته‌ها* دستان شما را به خدا میرساند... شماره کارت `۵۸۹۲۱۰۷۰۴۴۲۱۹۴۱۱` گروه جهادی مهرفرشته ها
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام و درود خدمت شما عزیزان و همراهان عیدتون مبارک🎊🎊🎊🐏🐏🐏 خدمتتون رسیدیم با طرح یه شبهه دیگه در حوزه فرزندآوری و جمعیت🙂 بعضیا معتقدن هر چی فاصله ی سنی بین فرزندان بیشتر باشه آسایش مادر و پدر بیشتر چون مثلا فرزند بزرگتر از کوچکتر مراقبت میکنه و مادر راحت تر به امورش میرسه نظر شما چیه؟! شما هم فاصله بیشتر بین فرزندان رو عامل آسایش مادر و پدر میدونین؟! ⭐️مثل همیشه منتظر نظرات شما عزیزان در آی دی زیر هستیم: @baloot_graph https://zil.ink/mehre_fereshteha
سلام در مورد فاصله ی بین بچه ها من تجربه ی دوسال فاصله و ۴ ۵ سال فاصله رو دارم دوسال واقعا خیلی خیلی بهتره با وجود تمام سختی ها هم بچگی هم بزرگیشون .... بچه کوچیک باشه اگه اذیتی هم داره برا نوزاد و مادر از رو ندونستن و بعضا محبت هست و قابل کنترله اما بزرگتر که میشن حسادت بیشتره و اذیتا عمدیه و کنترل وضعیت سخت تر😕 از طرفی بزرگتر هم که میشن هم بازی میشن و واقعا برا مادر خیلی بهتره برا مدرسه رفتن و... هم خیلی بهتره کلاسی جایی میخوای بزاری باهم میبری میاری فقط یه نکته داره که اگه دوتا پشت هم همجنس باشن درسته برا مادر راحتتره و برا پدر هم صرفه ی اقتصادی داره تو خرید ها ولی خوب بچه ی دومی ممکنه همش زیر سایه بچه ی بزرگتر باشه خصوصا دوره ای که اولی مدرسه میره خیلی سخت میگذره😫 از طرفی خانمایی که فاصله افتاده و حدود ۳ ۴ ۵ سال شده هم باز نگران نباشن هنوز دیر نیس و سعی کنن فاصله بیش از این نشه چون فاصله ی ۳ ۴ سال هم باز یه حسنایی داره که اولی کمی عاقل شده و اگه‌دوره ی حسادت اولیه که زمان دنیا اومدن و نوزادی بچه ی دوم هست رو به خوبی طی کنین دیگه بعدا اولی میتونه راهنما و مراقب خوبی برا دومی باشه و همبازی های خوبی هم میشن خیلی وقتا😍 در کل روش اول فاصله ی کم برا افراد با بنیه ی جسمی کافی و حوصله ی مناسب و اگه کمک هم که داشته باشن بهتره🤪و توصیه میشه من خودم هیچ کمک نداشتم بی تجربه بودم و خیلی هم ادم بچه دوست و با حوصله نبودم و البته با سزارین هم میدونین ادم بدنش خیلی دیگه سلامت کافی نداره اما بازم از اون دورانِ بزرگ کردن دوتا بچه با فاصله ی سنی دوسال فقط خاطرات خوشش تو ذهنمه😍 بازم اما اگه خانما حس میکنن از پسش برنمیان بهترین راه اینه که درست بعد از پوشک گرفتن اولی اقدام کنن برا دومی👌🏻☺️و دیگه بیش از این تاخیر جایز نیست😉🙃 https://zil.ink/mehre_fereshteha
سلام.روزتون بخیر🌷 بچه ی اول من زیرِ۳سال بود که بچه ی دومم به دنیا اومد،برای من که سنم کم و از خونواده دور بودم و همسرم روزها در خانه نبود،خیلی سخت بود،اما این سختی،زمانی که یک بچه هم داشتم بود،چه بسا بیشتر هم بود،من گاهی نی نی رو به بچه اولم میسپردم و مثلا برنج ابکشی میکردم،یا نماز میخوندم،وقتی یک بچه داشتم و ایشون هم لجبازی میکرد،همین کارهای ساده هم نمیتونستم انجام بدم.وقتی نی نی جان یک ساله شد،دیگه دوتایی همبازیِ هم شدن😍وقتی ۲ساله شد و بچه اولم کلاس شعر و اینها میرفت،مربی علاقه ی دوتا بچه هامو که دید اجازه داد برخلاف قانون آموزشگاه،ایشون که ۲ساله بود هم در کلاس شرکت کرد☺️و همین باعث شد زبونش باز بشه و بتونه حرف بزنه. بخاطر سختی هایی که داشتم وقتی بچه دومم ۴ساله بود اقدام به بارداری کردم،با به دنیا اومدن فرزند سوم، مدام میگفتم کاش ایشونم زودتر اقدام کرده بودم😢چون ایشون تفاوت سنیش بیشتر شده با برادر خواهراش،دوتا بچه ها به من کمک میکنن توی نگهداری بچه،ولی نمیتونن همبازیِ خوبی براش باشن،اونطوری که واسه همدیگه بودن،اونا رده سنیِ اسباب بازی هاشون فرق کرده،خواسته هاشون عوض شده،ساعت خواب و بیداریشون فرق میکنه، و اینها باعث شده گاهی فکر کنم یک تک فرزندِ جدا دارم، و دو فرزندِ دیگه ی جدا😐 اگر به عقب برمیگشتم،قطعا بعدِ از پوشک گرفتنِ فرزندِ دومم،سومی رو اقدام میکردم. "سپاس🌷عیدتون مبارک" https://zil.ink/mehre_fereshteha
سلام سلام در پاسخ به شبهه باید بگم اصلا اینطوری نیست گاها سخت تر هم هست، من خودم سه تا بچه شیر. به شیر دارم، آسایش هم خداروشکر دارم اولی و دومی پسر هستن باهم بازی میکنن، دعوا هم دارند، تو دوران بارداری سومم، پسر بزرگترم به داداشش غذا میداد، آب میداد،بازی میکرد باهاش ،منم استراحت مطلق بودم، و کمکی نداشتم، که پسرم کمکم میکرد https://zil.ink/mehre_fereshteha
سلام و عرض ادب. من سه تا بچه با فاصله ی زیر دوسال داشتم که واقعا راضی بودم. حتی بچه ها به سن حسادت نرسیده بودن که بعدی کنارشون اومد و حرف همدیگرو کامل میفهمیدن و با هم همبازی بودن و بماند که بچه ی کوچیکترم چون با بزرگتر همبازی بود توی همچی از همسن و سالاش جلوتر بود و البته برای پسر بزرگم هم فرصتی ایجاد کرده بودیم که با همسن و سالاش هم بازی کنه و کلاس بره تا رشدش مثه همسن و سالاش باشه. بچه ی اخرم اما چهار سال از سومی کوچیکتر بود. با اینکه بچه های بزرگ تو نگه داریش خیلی کمک میکردن اما واقعا فشار عجیبی رو تحمل کردم تا بزرگتر شد. بچه های بزرگم دیگه نه همبازیش بودن و نه حرفشو متوجه میشدن. با اینکه تلاش میکردن سرگرمش کنن ولی واقعا حس میکردم یه تک فرزند جدا دارم که بشدت به من وابستس و اصلا از من جدا نمیشه😖 https://zil.ink/mehre_fereshteha
سلام من همیشه برام سوال بود کسایی که فاصله سنی بچه هاشون حدود دوسال هست امکانش هست هم باردار بود هم به بچه شیر داد؟ مشکلی پیش نمیاد؟ یا میشه همزمان به دوتا بچه شیر داد؟ به نظرم الان فرصت خوبی هست که لطف کنید سوالم رو در کانال مطرح کنید تا از تجربه دوستان استفاده کنم چون من خودم صبر میکردم شیردهی فرزندم کامل بشه بعد اقدام کنم https://zil.ink/mehre_fereshteha
با دخترای قد و نیم قدم تو مهمونی نشسته بودیم،خانم مرادی هم کمی اون طرف تر‌ ما نشسته بود دختر بزرگش ۱۴ ساله و دختر کوچیکش ۴ سالشه بحث فرزند آوری بود،رو به من کرد و گفت: عزیزم چه خبره! حداقل زیاد میخوای بچه بیاری با فاصله بیشتری بیار! من خیییلی از فاصله دخترام راضیم دختر بزرگم دیگه عصای دستمه و کارای خواهر کوچیکش‌رو میکنه دو سه تا خانوم دیگه هم حرفش رو تایید کردن من چیزی‌نگفتم و منتظر شدم تا گذشت زمان نشون بده کار من درسته با اشتباه! یه نیم ساعتی گذشت دختر کوچیکه خانم مرادی که اسمش محیا بود اومد پیش مامانش که حالا حسابی گرم صحبت شده بود! _مامان؛مااامان +چیه دخترم! _من حوصله م سر رفته! +خوب برو پیش آبجی مهلا! _آبجی با گوشیش مشغوله با من بازی نمیکنه! خوب برو با بقیه بچه ها! _بقیه پسرن با من بازی نمی کنن خانم مرادی یه نگاهی به من انداخت و در حالیکه با سرش به من اشاره می کرد رو به دخترش گفت:خوب برو با دخترای خاله بازی کن! دخترای من یه گوشه حسااابی غرق بازی ۳ نفره شون بودن!یه تیم کامل،سه تا همبازی هم سن و سال و سه تا خواهر مهربون! محیا با اخم رو به مادرش گفت:مامان تو اصلا به فکر من نبودی اگه نه مثل خاله واسم آبجی هم سن و سال میاوردی تا با هم بازی کنیم! آبجی مهلا همش حواسش به خودش و دوستاش و گوشیشه ولی دخترای خاله همیشه با هم بازی‌میکنن و دوستن! تو منو تنها گذاشتی... دوست نداشتم اما ابن حرفای محیا باعث شد عرق شرم به پیشونی مامانش بشینه بابت حرفی که به من زده بودی! حالا زمان اثبات کرده بود من هم به فکر خودم و آرامشم هستم، هم به فکر تک تک بچه هام! و من در حالیکه با لبخند به چهره خانم مرادی نگاه می کردم گفتم هنوزم دیر نشده خانم مرادی!😉 https://zil.ink/mehre_fereshteha
سلام در مورد سوال این خانم خواستم جواب بدم که من طبق نظر طب سنتی پیش رفتم که گفتن شیر مادر باردار برا بچه خوب نیست و دیگه به محضی که فهمیدم باردارم ۱۵ ماهگی بود بچه اولم شیرشو قطع کردم و شکر خدا خوب غذا میخورد که با قطع شیر غذا خوردن بچه ها اکثرا بهترم میشه من خودم به شخصه بچه هامو ۱۵ ماه فقط شیر میدم چون واقعا توان کافی در خودم نمیبینم حتی اگه باردار نباشم هم نهایتش دیگه ۱۸ ماه و به نظرم مشکل خاصی هم نداره چون کاملا غذا خور هست بچه تو اون سن و سال اما قبل یک سالگی به شدت مراقبم که هیچ بارداری اتفاق نیفته چون از شیر خشک به معنای واقعی کلمه متنفرم 😖 https://zil.ink/mehre_fereshteha
با دخترای قد و نیم قدم تو مهمونی نشسته بودیم،خانم مرادی هم کمی اون طرف تر‌ ما نشسته بود دختر بزرگش ۱۴ ساله و دختر کوچیکش ۴ سالشه بحث فرزند آوری بود،رو به من کرد و گفت: عزیزم چه خبره! حداقل زیاد میخوای بچه بیاری با فاصله بیشتری بیار! من خیییلی از فاصله دخترام راضیم دختر بزرگم دیگه عصای دستمه و کارای خواهر کوچیکش‌رو میکنه دو سه تا خانوم دیگه هم حرفش رو تایید کردن من چیزی‌نگفتم و منتظر شدم تا گذشت زمان نشون بده کار من درسته با اشتباه! یه نیم ساعتی گذشت دختر کوچیکه خانم مرادی که اسمش محیا بود اومد پیش مامانش که حالا حسابی گرم صحبت شده بود! _مامان؛مااامان +چیه دخترم! _من حوصله م سر رفته! +خوب برو پیش آبجی مهلا! _آبجی با گوشیش مشغوله با من بازی نمیکنه! خوب برو با بقیه بچه ها! _بقیه پسرن با من بازی نمی کنن خانم مرادی یه نگاهی به من انداخت و در حالیکه با سرش به من اشاره می کرد رو به دخترش گفت:خوب برو با دخترای خاله بازی کن! دخترای من یه گوشه حسااابی غرق بازی ۳ نفره شون بودن!یه تیم کامل،سه تا همبازی هم سن و سال و سه تا خواهر مهربون! محیا با اخم رو به مادرش گفت:مامان تو اصلا به فکر من نبودی اگه نه مثل خاله واسم آبجی هم سن و سال میاوردی تا با هم بازی کنیم! آبجی مهلا همش حواسش به خودش و دوستاش و گوشیشه ولی دخترای خاله همیشه با هم بازی‌میکنن و دوستن! تو منو تنها گذاشتی... دوست نداشتم اما ابن حرفای محیا باعث شد عرق شرم به پیشونی مامانش بشینه بابت حرفی که به من زده بودی! حالا زمان اثبات کرده بود من هم به فکر خودم و آرامشم هستم، هم به فکر تک تک بچه هام! و من در حالیکه با لبخند به چهره خانم مرادی نگاه می کردم گفتم هنوزم دیر نشده خانم مرادی!😉 https://zil.ink/mehre_fereshteha