بخشی از سختیهای چند فرزندی بدون روتوش😉
میخوام امروز یه قسمت از سختیای چند فرزندی براتون بگم، البته کمی اغراق برای نمکین تر شدن متن بهش اضافه شده
و البته یه جاهاییش هم از قلم افتاده....
و البته تر فقط تجربیات شخصی بنده نیست، بلکه حاصل گفتوگو با باقی مادران چند فرزندیه!
بریم با هم بخونیم و بخندیم: ☺️
من از وقتی چند فرزندی شدم وقتی میرم جایی مهمونی یا تفریح به تلافی حجم کارای داخل خونه دوست دارم برم یه گوشه و فقط استراحت کنم،تو تصوراتم از این چترای آفتاب گیر که لب ساحل میزارن و رو صندلی میشینن و ابمیوه میل میکنن داشته باشم و لم بدم و استرااااحت کنم!
آمّااااا:
صابخونه: بریم تفریح؟ 😌
من: بعله😎
بچه ها: حمله به سمت چمدووون
من: سکتهی ناقص
چمدون: بمباران اتمی
بچه ها:
ماااامان روسریم کجاست؟ 😫
مامان اون پیراهنم رو نیاوردین؟ 😡
مامان شونه م نیییست😣
مامان جورابام کو 🙄
مااااااااامااااان تو دستشویی یه حشرهی یک میلیمتری ناشناخته ست بیاین بکشینش!🐛
و در این میان عطر خوش پوشک وروجک خانوم لذت بی نظیر این سمفونی نااااب رو واسم کامل میکنه🤯
من: بدو لباس اینو بپوش؛ موی اونو ببند،از اعماق چمدون جوراب پیدا کن از داخل کیف کمری، گیره روسری پیدا کن، پوشک اینو عوض کن جوراب اونو پیدا کن طلق روسری خودتو که به دست فسقلی خانوم تاب برداشته فیکس کن، لباسای اضافی برای بچه ها آماده کن و ....
صابخونه:
عزیزم کمک نمیخوای؟
منِ درونیم: چراااا😫
منَ بیرونیم: نههه، تمومه عزیزم، کار خاصی نداشتم🥲
موقع بیرون رفتن:
صابخونه: سرحال و عینک آفتابی و کرم ضد افتاب زده!
بچه ها: خوشحال و شاد و خندانم خوان!
من: کرم ضد افتاب به روسری مالیده و استخوان های از هم پوکیده!لبخندی تصنعی بر لب و چک کردن کیفم که پوشک اضافه برداشتم؟ دستمال مرطوب؟ دستمال غیر مرطوب! لباس اضافه!
کیفم:فریاد میزنه بابا دارم میترکم؛ بشین خونه چیکار داری میای بیرون تو!
چتر لب دریا و آب میوه و صندلی تصوراتمم در حال رییسه رفتن از خنده به حال من🥴
و من: من هیییچ من سکوت! 😶🌫
این داستان قشنگ ما چند فرزندیاست:
همه وقتی میرن بیرون خسته میشن ما قبل از رفتن به بیرون تا همه رو سر و سامون بدیم خسته میشیم!
وقت رسیدن به مقصد، تا از ماشین پیاده میشم هنوز در حال شکوندن قولنج هستم که می بینم یکی از بچه ها رنگش یه طوری شده وبه خودش میپیچه!😵💫
بله ، خودشه! 🤕
مستاصل به این ور و اونور نگاه میکنم تا تابلوی سرویس بهداشتی رو پیدا کنم!
اونوقت با خشم اژدها، تو چشماش خیره میشم:
مگه توخونه نرفتی دستشویی!!!!
_تقصیر من نیست، آبجی دیر از دستشویی اومد، دستشوییام قایم شدن الان اومدن🤐
و من:...
همین یک جمله خنده دارش کافیه تا من بخندم و فراموش کنم آنچه گذشت را! 😌
چه سختی شیرینیه مادری!
چقدر چشمای معصوم بچه ها ارامش میده به قلبم!!
ارامشی که مرهمی ست بر تمام سختیا!
داستان بالا رو خوندین؟ سخت بود؟ اعصاب فولادین میخواست؟
حق با شماست! 👌
اما یک نکته رو فراموش نکنین! ✅
خیلی از ما مادرای چندفرزندی تمام این سختی ها رو لمس کردیم،حتی شرایطی دشوار تر از این! 😢
خیلیها به ما میگن: واقعا چرا با این سختیاااا بچه میخواین! بخدا اعصابتون فولادیه؛
بزارین همینجا راز این صبر و توان رو بهتون بگم! 🤑
خدا فرمود:«نحن نرزقکم...» 🌹
این صبر و تحمل، این نیروی عشق به مادری کردن که تمام سختیا رو با دیدن یه لبخند بچه ها فراموش می کنی و هزاااار بار بیشتر از هرانسان بی فرزندی لذت میبری از تفریحاتت کنار بچه ها با اون دنیای شیرینشون، فقط و فقط رزق خداست که وعده داده! 🌿
صبر رزق خداست...
توان رزق خداست...
عشق رزق خداست...
که با آمدن هر فرزند برای مادر و پدر، چندین برابر میشه و نیرویی عجیب بهشون میبخشه ، نیرویی که سدی میسازه در برابر مشکلات...
پس برای فرزند آوری و تحمل سختیاش، به درون خودت نگاه نکن که من تحمل و صبر و توان ندارم، اینا رزق الهیه... همش هدیه خداست که با همین فرشته های کوچیک خونه، نصیب مادر و پدر میشه و از مادر و پدر یک انسان قوی میسازه!
به خدا اعتماد کن!...
✍آينــــــــــﮫ
#رزق_مادری
#سختیهایی_به_طعم_شکلات
#نشر_با_منبع_زیباتر_است
لینک کانال ما در ایتا:
https://eitaa.com/Ayenehmadari
لینک کانال ما در بله:
https://ble.ir/ayenehmadari