eitaa logo
محمد ابراهیم کفیل
2هزار دنبال‌کننده
665 عکس
624 ویدیو
364 فایل
لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُون انعام/127 ارتباط با ادمین @mekafil1348 @mojtabakafil
مشاهده در ایتا
دانلود
شب پنجم عبدالله بن الحسن عليهما السلام تا عزای شه لب تشنه عزای حسن است پس حسینیه ی ما صحن و سرای حسن است نهضت کرببلا تحت لوای حسن است گریه ی این دهه روزیش به پای حسن است کربلا آمده اند این دو به امضای حسن هرچه داریم به قربان پسرهای حسن نوبت نوکری ساحت عبدالله است رحمت الله همان رحمت عبدالله است صحبتی هست اگر صحبت عبدالله است ذکر لبها مددی حضرت عبدالله است یازده ساله ولی حافظ قرآن‌ است این به سکوتش منگر غرش طوفان‌ است این کربلایی مدنی بوده از اول نسبش این‌ حسن زاده حسین است فقط روی لبش در حرم عبد حسین است همیشه لقبش نوجوانی علی زنده شده از ادبش این چه شانیست که هنگام بیانش شده است جان‌ ناموس خدا حافظ جانش شده است باز انگار حسن دست به دست زهراست تل شده کوچه و زهرای قبیله تنهاست بازهم‌ حرف علی شد سر نامش دعواست ریسمان خنجر کند است و به مقتل غوغاست کوچه ی سنگی و گودال به هم‌ پیوستند قنفذ و شمر در این فاجعه ها هم دستند روی تل بود دلش در وسط میدان بود به رویش گرچه نیاورد ولی گریان بود عمه هم‌ مثل خودش بی رمق و حیران بود همه سیراب و عمویش چقدر عطشان بود ناگهان دست کشید و سوی میدان آمد به سرش میزد و با ذکر عموجان آمد آمد و دید که غوغا شده دور پدرش یک نفر نیزه فرو کرده میان کمرش یک نفر هم زده بر صورت او با سپرش یک‌ نفرهم زده با کهنه غلافی به سرش ولی الله تنش زیر لگدها مانده نیزه ی بدقلقی در دهنش جا مانده حرمت خون خدا زیر سنان چال شد و زینت دوش نبی زینت گودال شدو.. آنقدر خون ز تنش رفت که بیحال شد‌و تن‌ پاکش وسط هلهله پامال شدو.. یاعلی گفت و صدارا به گلویش انداخت خویش را گریه کنان روی عمویش انداخت دست خود را سپر بی کسی آقا کرد زیر لب با عموی تشنه لبش نجوا کرد پلک خون بسته خود را به چه زحمت وا کرد و‌خودش را بغل زخم عمویش جا کرد گفت هرچند عمو زخمی و درهم شده ام باز صد شکر فدایی امامم شده ام سید پوریا هاشمی
اِبـتلایش فرق داشت چون که در نزد عـمو “قالوا بلایش” فرق داشت بر عمـو لبّیـک گفت… وقتِ حَجّش بود و لَحنِ ” رَبّـنایش ” فرق داشت مثل نامـش خاص بود روضه ی او با هـمه حـال و هوایش فرق داشت “لا أُفـارِق گو”دویــد صـوت غــرّایِ “أنَا بْنُ المُجـتَبایــش” فرق داشت هم سـپر شد هم قلم ای به قُـربانش که جنسِ دستهایش فرق داشت گـشت آویزان به پوست پس گریزِ روضه ی دســـت جُــدایش فرق داشت بـین آغـوش حُـسـین آخــرین نذری این قُـــربان , مِـنایش فرق داشت گفت “واأمّاه ” لیک آخِرین دَمْ , خـواهـشِ مادر بیـایـش فرق داشت بـا سه شعبه ذبح شد گرچه با شش ماهه خیلی حجم نایش فرق داشت مانـْد در گـودال , آه وقت دفنش استخوانهایش صدایش فرق داشت محمّدقاسمی
اگر که رعیت ارباب رعیت حسن است بدست سینه زنان برگ دعوت حسن است بساط گریه ی هیئت ز برکت حسن است تمام ماه محرم روایت حسن است حسینیه حسنیه ست خانه دل ماست مقام صلح حسن همطراز عاشوراست سپرده دست حسینش اگر پسرهارا برای معرکه ها نذر کرده سرهارا چه بهتر است نبندنداین گذرهارا که شرمسار نسازند خون جگرهارا به دست های عقیله ست دست عبدالله امید کل قبیله ست دست عبدلله به سن و سال کمش غیرت حسن دارد خلاصه ای ز کرامات پنج تن دارد عجیب حال و هوایی جمل شکن دارد کفن برای چه وقتی که پیرهن دارد نگاه میکند از تل تمام قائله را شنیده از سوی میدان صدای هلهله را دوید و دید به مقتل سروصدا مانده عموی بی کفنش زیر دست و پا مانده هزارو نهصد و پنجاه زخم جا مانده چقدر میزند اورا سنان وامانده عموش در ته گودال پاره پاره تن است برای غارت پیراهنش بزن بزن است کسی نشسته به سینه که خنجری بکشد به قصد قرب به رگ های حنجری بکشد درست در جلوی چشم خواهری بکشد نشد حسین نفس های آخری بکشد رسید سینه زنان لا افارق العمی سپاه کوفه بدان لا افارق العمی کشید دست خودش را سپر درست کند سپر برای عمو نه پدر درست کند پناه بر بدنی محتضر درست کند به گریه مرهم چشمان تر درست کند دوباره حرمله با یک سه شعبه بلوا کرد یتیم را بروی سینه پدر جا کرد سید پوریا هاشمی
شعر شب ششم محرم – حضرت قاسم بن الحسن (ع)  پشت خیمه قدم زنان به دعا داشت با درگه خدا نجوا ای خدا عاشق عمو هستم تو خودت راضی اش کن از دستم چارۀ درد را نمی دانم او غریب است منکه می دانم تو اگر بر دلش بیندازی او به جانبازی ام شود راضی غیر تو یاوری ندارد او در حرم اکبری ندارد او به نفس های عمه ام زینب یک تنه یاری اش کنم یا رب من در این حربگاه می جنگم با تمام سپاه می جنگم بر لبم بهترین غزل دارم جام شیرین تر از عسل دارم منکه شاگرد رزم بَدرِینَم پسر مجتبای صفّینم سبط حیدر ز نسل زهرایم حسن مجتبای اینجایم دیده ام دوره های بس حساس شیوة جنگیِ عمو عباس در کلاس عمو حسین اصلاً نیست شاگرد اولی چون من رفته ام دوره شجاعت را خوب آموختم اطاعت را در کلاس علیِّ اکبر هم دورة بندگی ندیدم کم من گل سرخ و سبز این چمنم با حسین و سلالة حسنم می رسانم به اشک و شیون و شین دست خط حسن به دست حسین ...... چون حسین نامۀ حسن برداشت خط او دید و روی دیده گذاشت قاسم بن الحسن تمنا کرد اذن میدان گرفت و پر وا کرد کفنی بر تنش عمو پوشاند و نقابی به روی او پوشاند پاره ماه سوی میدان شد لرزه ای در سپاه عدوان شد ای عجب هیئتی عجب کفنی هیبتش هاشمی قَدَش حسنی و انا بن الحسن که افشا شد لشگر کوفه در تماشا شد نوجوان و به لشگر افتادن با یلان عرب در افتادن هرکه از هر طرف تهاجم کرد لاجرم دست و پای خود گم کرد به دَرَک رفت خصم رسوایش اَزرَقِ شامی و پسرهایش رزم جانانه اش که غوغا کرد کینه های مدینه سر وا کرد دور تا دور او گره افتاد در میان محاصره افتاد نیزه ها بود و ماجرای حسن تیر باران تازه ای به کفن دشمن از هر طرف که راهش بست زیر نعل ستور سینه شکست نالۀ او بلند شد: عمّاه به حرم می رسید وا اُماه شاعر : محمود ژولیده
هست قالو به لبش گر که بلامی آید از سما نعره لا حول و لا.. می آید از حرم آمده و قبله نما می آید بر دل کفر ببین شیر خدا می آید داده با هُرم عطش خنجر خود را صیقل هر کجا حمله برَد رفته به آن سمت اجل رجز اوست نهفته به کفِ شمشیرش اَلفرار است فقط هر طرف شمشیرش وای بر آنکه شود او هدف شمشیرش زنده و مرده نشسته به صف شمشیرش ذوالفقارست بحق ، لایقِ این شه زاده شده در رزم عمو ، عاشقِ این شه زاده رفت میدان که دگر ، جان عمو حفظ شود این شده حرف پدر ،‌ جان عمو حفظ شود ضربه گر خورد به سر، جان عمو حفظ شود سینه شد خورد اگر ، جان عمو حفظ شود باز یک نقطه پر از نیزه و خنجر شده است باز دور بدنی غارت پیکر شده است پیکرش حرف دلم را به معما آورد غربتش باز غمِ آل عبا را آورد باز انگار دلم روضه زهرا آورد مرکبی سینهٔ او را به صدا تا آور‌د گو به زینب که دوباره به برش طشت آرد جگرِ خون حسن را زِ زمین بردارد  حامد آقایی
بسم الله خدمت بزرگواران سلام عرض می کنم اگر فایلی باز نمیشه به آیدی زیر در ایتا پیام بدید که مجددا بارگذاری بشه. ممنون @mekafil1348
شب هفتم محرم علی اصغر علیه السلام قرار شد برود کار بوتراب کند فرات را سر بدخواه خود خراب کند قرار شد برود با لب ترک ترکش هزار حرمله را از خجالت آب کند امیدوار به این است مادر اصغر قرار نیست کسی طفل را جواب کند سه شعبه ای به دوراهی رسیده و باید میان کودک و باباش انتخاب کند چه انتخاب که با کشتن پسر ، بابا برای دادن جان خودش شتاب کند سه شعبه از گلوی او بزرگتر باشد کسی بیاید و این غصه را حساب کند نشسسته حرمله در صدر کاخ با لبخند بدا به حالش اگر شکوه ای رباب کند شهریار سنجری