با آن صدای خسته و اشک مثالی اش
گردیده باز همدم طفل خیالی اش
این روضه زنانه جگر پاره میکند
دارد رباب صحبت گهواره میکند
یادش بخیر قِل زدن و خنده کردنت
یادش بخیر بوسه پیوسته بر تنت
وقتش رسیده بود که دندان در آوری
با خنده ات از این دلم ای جان در آوری
یادش بخیر موقع قنداقه بستنت
یادش بخیر دفعه اول نشستنت
میخواستم که شانه زنم تازه موی تو
مادر صدا زنیم و بیایم به سوی تو
همواره بود در بغلم جای خواب تو
طاقت نداشتم به خدا اضطراب تو
بابا که میرسید لبت بود و بوسه هاش
یادش بخیر بال و پری می زدی براش
گفتم که راه میروی و ذوق من بپاست
افسوس,روزگار برایم چنین نخواست
تنها رباب را فقط این غصه کرده پیر
با تیر کی گرفته کجا کودکی ز شیر
حالا فقط خیال تو مانده برای من
یاد لبت شده سبب گریه های من
مظلومِ بی دفاع من ای طفل بی زبان
جای تو هست در بغل من نه بر سنان
تو رفتی و سپردمت ای غنچه بر خدا
شش ماهه ام فدای سرت سر از تن جدا
اسماعیل روستائی
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
#شب_هفتم
#علی_اصغر_علیه_السلام
ای اهل کوفه رحمی این طفل جان ندارد
خواهد که آب گوید اما زبان ندارد
دیشب به گاهواره تا صبح دست وپا زد
امروز روی دستم دیگر توان ندارد
هنگام گریه کوشد تا اشک خود بنوشد
اشکی که تر کند لب دور دهان ندارد
رخ مثل برگ پاییز لب چون دو چوبه خشک
این غنچه بهاری غیر از خزان ندارد
ای حرمله مکش تیر یکسو فکن کمان را
یک برگ گل که تاب تیرو کمان ندارد
شمشیر اوست آهش،فریاد او تلظی
جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد
رحمی اگر که دارید یک قطره آب آرید
بر کودکی که در تن جز نیمه جان ندارد
با من اگر بجنگید تا کشتنم بجنگید
این شیره خواره بر کف تیغ و سنان ندارد
مادر نشسته تنها در خیمه بین زنها
جز اشک خجلت خود آب روان ندارد
تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن
جز شانه امامش دیگر مکان ندارد
میثم به حشر نبود غیر از فغان و آهش
آن کو کزین مصیبت آه و فغان ندارد
حاج غلامرضا سازگار
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
#شب_هفتم
#علی_اصغر_علیه_السلام
#حاج_غلامرضا_سازگار
اشعار شب هفتم محرم – سید حمید برقعی
بست بر روی سر عمامه پیغمبر را
رفت تا بلکه پشیمان بکند لشکر را
من به مهمانی تان سوی شما آمدهام
یادتان نیست نوشتید بیا؟ آمدهام
ننوشتید بیا کوه فراهم کردیم؟
پشت تو لشکر انبوه فراهم کردیم
ننوشتید زمین ها همه حاصلخیزند؟
باغ هامان همه دور از نفس پاییزند
ننوشتید که ما در دلمان غم داریم؟
در فراوانی این فصل تو را کم داریم
ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه؟
نامه نامه لک لبیک ابا عبدالله
حرف هاتان همه از ریشه و بُن و باطل بود
چشمه هاتان همگی از ده بالا گِل بود
باز در آینه، کوفی صفتان رخ دادند
آیهها را همه با هلهله پاسخ دادند
نیست از چهره آیینه کسی شرمنده
که شکم ها همه از مال حرام آکنده
بیگمان در صدف خالیشان درّی نیست
بین این لشکر وامانده دگر حرّی نیست
بی وفایی به رگ و ریشه آن مردم بود
قیمت یوسف زهرا دو سه مَن گندم بود
آی مردم پسر فاطمه یاری میخواست
فقط از آن همه یک پاسخ آری میخواست
چه بگویم به شما هست زبانم قاصر
دشت لبریز شد از جمله هل من ناصر
در سکوتی که همه مُلک عدم را برداشت
ناگهان کودک شش ماهه علم را برداشت
همه دیدند که در دشت هماوردی نیست
غیر آن کودک گهواره نشین مردی نیست
آیه آیه رجز گریه تلاوت می کرد
با همان گریه خود غسل شهادت می کرد
گاه در معرکه آن کار دگر باید کرد
گریه برنده تر از تیغ عمل خواهد کرد
عمق این مرثیه را مشک و علم می دانند
داستان را همه اهل حرم می دانند
بعد عباس دگر آب سراب است سراب..
غیر آن اشک که در چشم رباب است رباب…
مرغِ در بین قفس این در و آن در میزد
هی از این خیمه به آن خیمه زنی سر می زد
آه بانو چه کسی حال تو را می فهمد؟
علی از فرط عطش سوخت، خدا می فهمد
می رسد ناله آن مادر عاشورایی
زیر لب زمزمه دارد: پسرم لالایی
کمی آرام که صحرا پر گرگ است علی
و خدای من و تو نیز بزرگ است علی
کودک من به سلامت سفرت، آهسته
میروی زیر عبای پدرت آهسته
پسرم می روی آرام و پر از واهمهام
بیشتر دل نگران پسر فاطمه ام
پسرم شادی این قوم فراهم نشود
تاری از موی حسین بن علی کم نشود
تیر حس کردی اگر سوی پدر میآید
کار از دست تو از حلق تو بر میآید
خطری بود اگر، چاره خودت پیدا کن
قد بکش حنجرهات را سپر بابا کن
سید حمید برقعی
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
#شب_هفتم
#علی_اصغر_علیه_السلام
#سید_حمید_برقعی
سوره مبارکه اعراف آیات ۴۴ تا ۵۱.mp3
زمان:
حجم:
33.79M
آیات ۴۴ تا ۵۱
گوشه ای از سلطنت اهلبیت علیهم السلام در قیامت
«وقتی که ماه با جلال و شکوه محرّم رسید، نباید با قصه مجالس اباعبدالله علیه السلام را اداره کرد، بلکه باید راز و رمز نهضت حسینی که حقمدار و حقمحور بود را بیان کرد، باید مسئله امر به معروف، نهی از منکر، حقمداری، حقمحوری، پرهیز از باطل، گرایش به حق، پرهیز از کذب، گرایش به صدق، را تبیین کرد.»
_ آیت الله #جوادی_آملی
شب هشتم محرم الحرام حضرت علی اكبر (ع)
حرم غرق تماشا بود آن ساعت که جان دادی
نگاهم مثل دریا بود آن ساعت که جان دادی
پریشان می شوم وقتی پریشان می شود زلفت
نگاهت گرم و گیرا بود آن ساعت که جان دادی
دلم لرزید و می دیدم به روی خاک افتادی
تن تو اربا اربا بود آن ساعت که جان دادی
نکش پا بر زمین ای گل که جانم میرسد بر لب
حرم تنهای تنها بود آن ساعت که جان دادی
صدای خنده ی دشمن به گوشم میرسد اما
عزادار تو زهرا بود آن ساعت که جان دادی
تورا بین عبا چیدم شبیه ابر باریدم
فراق و روضه برپا بود آن ساعت که جان دادی
تمام دشت اکبر شد جدا از هم جدا از هم
زمان اشک لیلا بود آن ساعت که جان دادی
به غارت رفته اعضای تو ای ماه منیر من
برایم شام یلدا بود آن ساعت که جان دادی
به ضرب نیزه ها واشد تن تو شبه پیغمبر
نگاهت مثل طاها بود آن ساعت که جان دادیشَ
َ
یکی با سنگ میزد دیگری با نیزه و خنجر
سر جسم تو دعوا بود آن ساعت که جان دادی
بیا و چشم خود واکن که جان دادم کنار تو
دلم غرق تمنا بود آن ساعت که جان دادی
گذشت آب از سرم وقتی تورا سوی حرم بردم
ندیدی خیمه غوغا بود آن ساعت که جان دادی
بیا و عمه زینب را ببر از بین نا محرم
نگاهت سوی سقا بود آن ساعت که جان دادی
سعید مرادی
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
#شب_هشتم
#علی_اکبر_علیه_السلام
دارد از جام ولایت باده میریزد زمین
ذره ذره داغِ فوق العاده میریزد زمین
شبه پیغمبر(ع) ندارد جای سالم در تنش
عضو عضوِ این پیمبر-زاده میریزد زمین
إرباً إربا یعنی آنجا که گلاب از برگ گل
قطره قطره میشود آماده میریزد زمین
پاره کرده ضربهٔ نیزه نخ تسبیح را
دانه دانه از دلِ سجاده میریزد زمین
از نفس افتاده و چشمش سیاهی رفته است
جویِ خون از پیکری افتاده میریزد زمین
گل که پرپر شد همه گلبرگهایش بی رمق
با نسیمی، با تکانی ساده میریزد زمین
میرساند با سرِ زانو خودش را یک پدر
اشک از چشمانِ یک دلداده میریزد زمین
میرود با دست لرزان…دارد از بین عبا
تکه تکه پیکرِ شهزاده میریزد زمین!
مرضیه عاطفی
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
#شب_هشتم
#علی_اکبر_علیه_السلام
به میدان مثل حیدر آمد و طوفان به راه انداخت
یکی بود و عجب ترسی به جان یک سپاه انداخت!
به خود لرزید لشکر، یک قدم حتی عقب تر رفت
به خیل جمعیت وقتی که چرخید و نگاه انداخت
پیمبرصورت و سیرت، علی هیبت، حسن طینت
سران جنگ را هم اینچنین در اشتباه انداخت
کسی در پاسخ “هل من مبارز؟” نیست، حرکت کرد
خروشید و یکایک دست و پا در بین راه انداخت
به لشکر زد، رجز می خواند و می چرخید با شمشیر
صد و هشتاد سر را با کلاه و بی کلاه انداخت!
چنان طوفان پاییزی که در جنگل به پاخیزد
سر و دست یلان خیره سر را مثل کاه انداخت
کسی با او نمی جنگید رو در رو، پلنگی پست
کمین از پشت کرد و نیزه بر پهلوی ماه انداخت
الهی بشکند دستی که از بالای زین او را
میان گرگ های زخم خورده، بی پناه انداخت
هزاران تیغ بالا رفت، پایین رفت، بالا رفت …
تصور کن عجب جنگی علی اکبر به راه انداخت!
پدر این صحنه را طاقت نمی آورد، زود آمد
علی را دید و خود را بر زمین از اسب، آه… انداخت
علی سلیمیان
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
#شب_هشتم
#علی_اکبر_علیه_السلام
حتماً ز سینه قلب پدر کنده می شود
وقتی که بر زمین پسر افکنده می شود
افتد اگر خراش به یک ناخن پسر
پا تا سر پدر ز غم آکنده می شود
ای وای از دل پدری که مقابلش
گلبرگهای دسته گلش کنده می شود
بابا اگر که داغ جوان دید، ای خدا
تسلیتش کجای جهان خنده می شود؟
این یوسفِ که بود که اینبار واقعاً
دارد شکار گله ی درنده می شود
ارباب! این مگر که علی اکبر تو نیست
دارد شبیه بسمل پرکنده می شود
دیده ببند تا که نبینی تنش چه طور
پامال تیغ و نیزه ی برنده می شود
خون را گرفتی از گلویش تا نفس کشد
اما مگر عزیز دلت زنده می شود
گریه نکن اگر نشد آبش دهی حسین
ورنه امیر علقمه شرمنده می شود
زینب ز خیمه آمده تا یاری ات کند
دستش نزن حسین...پراکنده می شود
علي صالحي
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
#شب_هشتم
#علی_اکبر_علیه_السلام
ای تجلّی صفات همه ی برتر ها
چقدر سخت بود رفتن پیغمبر ها
قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای
چون که مهر پدران نیست کم از مادر ها
پسرم! می روی امّا پدری هم داری
نظری گاه بیندار به پشت سر ها
سر راهت پسرم تا در_ آن خیمه برو
شاید آرام بگیرند کمی خواهر ها
بهتر این است که بالای سر اسماعیل
همه باشند و نباشند فقط هاجر ها
مادرت نیست اگر، مادر سقّا هم نیست
عمّه ات هست به جای همه ی مادر ها
حال که آب ندارند برای لب تو
بهتر این است که غارت شود انگشتر ها
زودتر از همه آماده شدی، یعنی که
آنچنان خسته نگشته است تن لشگرها
آنچنان کهنه نگشته است سم مرکبها
آنچنان کند نگشته است لب خنجر ها
چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده
چه کنم با تو و با بردن این پیکر ها
آیه ات بخش شده آینه ات پخش شده
علی اکبر من شد علی اکبر ها
گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم
بر زمین باز بماند طرف دیگر ها
با عبای نبوی کار کمی راحت شد
ورنه سخت است تکان دادن پیغمبر ها
علی اکبر لطیفیان
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم_الحرام
#شب_هشتم
#علی_اکبر_علیه_السلام
هدف قیام امام حسین علیهالسلام در کلمات آنحضرت
1) مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ...إِنِّی أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص(وقعةالطف، 172)
2) اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ مَا كَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنُرِيَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ وَ يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ يُعْمَلَ بِفَرَائِضِكَ وَ سُنَنِكَ وَ أَحْكَامِكَ.(تحف 239)
3) أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع بحار الأنوار (مناقب، ج4، ص89)
4) أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً(تحف 245)
5) أنا أَدعُوكُم إلى كتابِ اللّهِ و سُنَّةِ نبيّه صلّى اللّه عليه [و آله] و سلّم فانّ السنّة قد اميتت، و انّ البدعة قد احييت، و إن تسمعوا قولي و تطيعوا أمري اهدكم سبيل الرشاد(وقعةالطف، 107)
6) فَلَعَمْرِي مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاكِمُ بِالْكِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِينِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اللَّهِ وَ السَّلَامُ.(الارشاد، ج2، ص39)
https://eitaa.com/farbehi