eitaa logo
داستان دلنشین منبر
11.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
34 فایل
✍بیان داستان جذّاب درمنبر،موجب انگیزه سازی،اقناع اندیشه،تحریک احساس ورفتارسازی در مخاطب میشود 😍#تبلیغات_ارزان😍👇 https://eitaa.com/joinchat/2208759919C9cd79a5ea3 تبلیغات نه تایید و نه رد می شود
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️چندبار از خواستی که برای بیدارت کنه؟ ⭕️چندبار که خوابیدی کردی برای نماز صبح بیدار بشی؟ همونطور که برای بقیه کارهات نیت می کنی وقصد و اراده می کنی وسرساعت بیدار می شی؟ چقدر ناراحت بودی⁉️ روز قیامت خدا میگه: بنده من! چرا این همه ازت قضا شد؟ شاید بگویی: خدای من! دست خودم نبود. هیچ وقت برای نماز صبح بیدار نمی شدم. اونوقت ممکنه خدا بگه : خب تو چقدر از این وضعیت ناراحت بودی؟ چقدر از قضا شدن نماز صبح دلت گرفته بود؟ چند بار از من خواستی که برای نماز صبح بیدارت کنم؟ اونوقت چی داری به خدا بگی؟ داستان دلنشین منبر @membariha313
استاد صفری ⁉️خدا چه قدر مهربان است. 🔰 آن وقت که آتش برای حضرت ابراهیم علیه السلام افروختند تا او را داخل آتش کنند.غلامی در دستگاه سلطنتی نمرود متهم شد که گوهری قیمتی دزدیده است . پس دستور دادند او را قبل از حضرت ابراهیم علیه السلام به آتش بیندازند. غلام هر چه نزد درباریان التماس کرد وبت ها را شفیع نمود وبه آن ها قسم خورد فایده ای نبخشید . پس غلام را  در منجنیق گذاشتند وخواستند او را در آتش سرنگون کنند او که از همه جا مایوس شده بود  بی اختیار فریاد بر آورد یا الله خطاب الهی رسید :جبرئیل! بنده ی مرا در یاب ! جبرئیل عرض کرد : الهی تو دانایی که این غلام کافر است .فرمود : هرچند کافر است "ولی چون نام مرا خواند از من نمی سزد (شایسته نیست) که به فریاد او نرسم (( پس حق تعالی او رانجات داد)) 📚 منبع :داستان هایی از لطف خدا ج2ص99 داستان دلنشین منبر @membariha313
💠«حکایت پند آموز »! 🔸« فقیری به در خانه بخیلی آمد، گفت: شنیده ام که تو قدری از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای و من در نهایت فقرم، به من چیزی بده! بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام. فقیر گفت: من هم کور واقعی هستم، زیرا اگر بینا می بودم، از در خانه خداوند به در خانه کسی مثل تو نمی آمدم.»! داستان دلنشین منبر @membariha313
🔖غلام با معرفت ♦️عبداللّه‏ بن جعفر، غلام سياهى را ديد كه در باغى كارگرى مى‏ كند، به وقت غذا سگى وارد باغ شد و در برابر غلام نشست. 🔸غلام لقمه‏ اى به او داد، باز سگ با نگاه خود تقاضاى غذا كرد، غلام غذاى خود را لقمه لقمه به او داد تا تمام شد. از او پرسيد: خودت چه مى‏ خورى؟ 🔸گفت: من امروز سهمى ندارم. پرسيد: چرا اين كار را كردى؟ گفت: اين سگ از راه دور آمده و گرسنه بود. عبداللّه از فتوّت اين غلام تعجّب كرد. آن باغ و غلام را خريد، غلام را آزاد كرد و باغ را به او بخشيد کسی کوی دولت ز دنیا ببُرد که با خود نصیبی به عقبا ببرد درون فروماندگان شاد کن ز روز فروماندگی یاد کن نه خواهنده‌ای بر در دیگران به شکرانه، خواهنده از در مران (سعدی) 📚 تفسير المنار./ تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 563 داستان دلنشین منبر @membariha313
🔖روز نیاز من روز قبر است ♦️چند نفر مهمان ابوذر غفاری این صحابه پیامبر شدند، ابوذر گفت: چون من گرفتارى دارم، شما خودتان يكى از شتران مرا نحر و غذا تهيه كنيد. آنها شتر لاغرى را انتخاب كردند. 🔸ابوذر ناراحت شد و پرسيد: چرا شتر فربه و چاق را نياورديد؟ گفتند: آن را براى نياز آينده تو گذاشتيم. ابوذر فرمود: روز نياز من روز قبر من است. 📚تفسير مجمع‏ البيان./ تفسير نور(10جلدى)، ج‏1، ص: 562 داستان دلنشین منبر 🌸 @membariha313
🔷شاکر خدا باشیم 🔻اگر من واقعاً باور داشته باشم که خداوند متعال تقدیرات را به عهده دارد و مقدرات بر اساس تلاش، وظیفه شناسی ماست. اگر این را باور داشته باشم و یک مشکلی و بلایی در زندگی پیش آمد نه فقط راحت می توانم صبر کنم بلکه می توانم شکر بکنم. این خیلی حرف است که انسان بتواند در بلاها نه فقط صابر باشد بلکه شاکر باشد. اینکه وجود مقدس اباعبدالله الحسین (ع) در سنگین ترین بلاهای عاشورا، شب عاشورا شکر می کرد. 🔶 مرحوم بافقی که یکی از علمای خوب ما در زمان حاج عبدالکریم حائری موسس حوزه قم بوده است، ایشان در آخر عمر دچار سکته می شود و حالش خیلی وخیم شده بود. اتفاقاً در همان حین یک سکته دومی برایش پیش آمد که دستهایش از کار افتاده بود. وقتی حالشان را از او سوال می کنند. ایشان گفته بود الحمدالله از صبح تا حالا ناز دستانم را می کشم و غذا در دهانم می گذارند. 👈 چنین کسی وقتی نگاهش این است که من بندگی ام را کرده ام دیگر هر چه پیش آید خوش آید. کسی مقدرات را رقم می زند که هم حکیم و عالم است و عالمتر از من به مصالح من و همربانتر از خودم به خودم است. این آدم هیچ وقت در زندگی اش بن بست ندارد. 📚پایگاه برنامه سمت خدا داستان دلنشین غیبت @membariha313
🔖عنایت امام زمان ورسوایی دشمن! 📕علامه مجلسی (رحمه الله) روایت کرده: ♦️هنگامی که بحرین در تصرف اروپاییان بود، مردی که ناصبی واز دشمنان سرسخت اهل بیت (علیه السلام) به شمار می رفت، به عنوان فرماندار دست نشانده بحرین به حکومت رسیدت تا به رتق وفتق امور وبازسازی خرابی های ناشی از جنگ بپردازد. 🔸وزیر مشاور او نیز مردی بود که در دشمنی با اهل بیت (علیه السلام) از خود او سرسخت تر بود، وبا هر موقعیتی که به دست می آورد، سعی در قلع وقمع وشکنجه وآزار دوست داران اهل بیت (علیه السلام) می نمود. 🔻روزی همین وزیر ناصبی، نزد والی بحرین رفته اناری را به او نشان می دهد که روی آن به طور برجسته نوشته بود: لا اله الله، محمد رسول الله، ابوبکر، عمر، عثمان وعلی خلفاء رسول الله 🔷وقتی والی نوشته های روی انار را دید، بدون این که حتی احتمال این را بدهد که آن انار ساخته دست بشر باشد، بسیار تعجب کرد وگفت: این نشانه روشن ودلیلی قوی برای اثبات این مطلب است که مذهب شیعیان دروغ وباطل است. نظرت درباره ارائه آن به مردم بحرین چیست؟ 🔸وزیر گفت: عمر امیر دراز باد، مردم بحرین بسیار متعصب هستند وهیچ دلیلی را قبول نمی کنند. با این حال بهتر است آن را حاضر نموده واین انار را به نمایش بگذاریم. اگر آن را به عنوان دلیلی برای رد مذهب شیعه قبول کردند وبازگشتند، چه بهتر خداوند نیز تو را پاداش نیکویی عطا خواهد نمود، واگر نپذیرفته ودر گمراهی خود باقی ماندند، آن را به قبول یکی از این سه راه مخیر کن: یا حاضر شوند جزیه دهند که در آن صورت (مانند یهودی ونصارا) خوار وذلیل خواهند بود. یا این که دلیلی برای رد این برهان آشکار بیاورند. یا در نهایت تن به مرگ داده، آن ها را از دم تیغ بگذرانیم وزنان وفرزندان واموالشان را به عنوان اسیر وغنیمت تصاحب کنیم. ♦️والی پیشنهاد وزیر را تأیید کرد، وعلما وبزرگان ونجبا وسادات بحرین را احضار نمود وآن انار را به آن ها نشان داد وگفت: در صورتی که جوابی درست برای آن نداشته باشید، یا کشته شده وزنان واولادتان به اسارت خواهند رفت واموالتان مصادره خواهد، شد ویا مانند کفار باید در کمال خفت وخواری تن به پرداخت جزیه بدهید. وقتی آن ها انار را دیدند، رنگشان پرید وزانوانشان لرزید. چون هیچ کدامشان قادر به ارائه پاسخی روشن نبودند. 👈رهبر شیعیان بحرین که آن زمان در آن جا حضور داشت، گفت: ای امیر! اگر به سه روز به ما مهلت دهی، ما سعی می کنیم پاسخی که تو را راضی کند، پیدا کنیم واگر نتوانستیم، هر طور که در مورد ما می خواهی حکم کن! 🔸امیر به ناچار پذیرفت، وآن ها مجلس او را ترک کردند، در حالی که وحشت زده وسرگردان بودند. به سرعت مجلسی ترتیب دادند وبا یکدیگر به مشورت پرداختند. تا این که تصمیم گرفتند گروهی را برای یافتن پاسخ از میان خودشان انتخاب نمایند، ابتدا ده نفر از بهترین وپرهیزکارترین علمای شیعه، وسپس از میان آن ها سه نفر که از بهترین آن ها بودند، انتخاب شدند. تا این که هر یک به نوبت در یکی از این سه شبی که مهلت داشتند، به صحرا رفته به راز ونیاز بپردازند وبا استغاثه به محضر امام زمان (علیه السلام) وحجت خدا در روی زمین، از او بخواهند که راه نجات از این ورطه هولناک را به شیعیان نشان بدهد واز آن ها دست گیری نماید. 🔻دو شب گذشت، اما هیچ کدام از آن ها که شب را در صحرا به دعا وگریه واستغاثه به درگاه حق تعالی وامام زمان (علیه السلام) گذرانده بودند، چیزی ندیدند. به همین خاطر نگرانی والتهاب شیعیان بیش تر شد. 🔸نفر سوم که محمد بن عیسی نام داشت، با سرو پای برهنه روی به صحرا نهاد. شب بسیار تاریک وظلمانی بود، اما او با دلی آگاه نو نورانی شروع به دعا وتضرع وتوسل به درگاه حق تعالی نمود، ونجات مومنین وبرطرف شدن این بلای عظیم را درخواست کرد. انتهای شب وبود، صدای مردی را شنید که می گفت: ای محمد بن عیسی! با این حال آشفته در دل این شب تاریک واین صحرای برهوت چه می خواهی؟ وچرا به این جا آمده ای؟ محمد بن عیسی گفت: ای مرد! کاری به من نداشته باش! من برای امر مهمی به این جا آمده ام وآن را تنها به امام ومولای خویش خواهیم فریاد من برسد. آن مرد می گوید: ای محمد بن عیسی! من صاحب الامر هستم، حاجتت را بگو! او در پاسخ می گوید: اگر تو صاحب الامری خود همه را می دانی، ونیازی به شرح من نداری. حضرت می فرماید: آری می دانم. به خاطر وحشتی که از آن انار وآنچه که بر روی آن نوشته وتهدیدی که والی نموده است، آمده ای. 🔻وقتی محمد بن عیسی این سخن را می شنود، به طرف او بر می گردد ومی گویند: مولا جان! آری. تو خود می دانی که چه بر سر ما آمده است. تو امام وپناه مایی، ومی توانی ما را رهایی بخشی. 🔻ادامه در پست بعدی 👇 داستان دلنشین منبر @membariha313
🔶 حضرت امام زمان (علیه السلام) می فرماید: ای محمد بن عیسی! آن وزیر - که لعنت خدا بر او باد - در خانه اش درخت اناری دارد که وقتی شکوفه می زد، قالبی از گل انار ساخت وآن را دو نیم کرد وآن کلمات را که دیدی روی انار نقش بسته بود. داخل هر دو قسمت قالب حک نمود. آنگاه آن را به اناری که هنوز کوچک بود، محکم بست. وقتی انار بزرگ ورسیده شد، همان طور که دیدی، آن کلمات بر روی آن به طور برجسته نقش بسته بود. 🔷فردا وقتی به نزد والی رفتید، به او بگو: جواب را یافته ام اما آن را در خانه وزیر بیان خواهم نمود. وقتی به خانه وزیر رفتید، سمت راست حیاط اتاقی را می بینی، به والی بگو: جواب در آن اتاق است. 🔶آن گاه وزیر دست پاچه وسعی خواهد نمود که از ورود شما به اتاق جلوگیری کند. اما تو اصرار کن ومواظب هم باش که او را رها ننمایی تا جلوتر از تو وارد اتاق شود. ▪️وقتی وارد اتاق شدی، طاقچه ای را می بینی که کیسه سفیدی روی آن نهاده شده است. آنرا بردار وبازکن! خواهی دید که قالبی که او به وسیله آن، این حیله را اجرا نموده است، در آن است. آن را مقابل والی بگذارد وآن انار را داخل آن قرار بده! خواهی دید که کاملا منطبقند. بدین ترتیب موضوع روشن خواهد شد. 🔺ای محمد بن عیسی! به والی بگو که ما معجزه دیگری نیز داریم وآن این که، این انار طبیعی نیست. داخل آن انباشته از دود وخاکستر است. 🔶 اگر می خواهی صحت اداعای من ثابت شود، به وزیر امر کن که آن را بشکند! وقتی وزیر انار را بشکند دود وخاکستر آن به هوا برخاسته وبر چهره وریشش خواهد نشست. 🔷وقتی محمد بن عیسی این سخن را از حضرت شنید، بسیار مسرور گشت ودر مقابل امام (علیه السلام) به خاک افتاده زمین ادب را بوسید، واز محضر حضرت مرخص شده وبه سرعت به نزد یاران خود باز می گردد، ومژده احسان مولا را به شیعیان بحرین ابلاغ می نماید. 🔶صبح هنگام، همه به اتفاق نزد والی رفته ومحمد بن عیسی مو به مو تمام آنچه را که امام (علیه السلام) فرموده بود اجرا کرد، وهمه شاهد اثبات درستی دعوای او وعنایت وتفضل امام (علیه السلام) شدند. 🔻در این حال، والی رو به محمد بن عیسی نموده وگفت: چه کسی تو را مطلع کرد؟ گفت: امام زمان (علیه السلام). والی پرسید: امام زمان کیست؟ محمد بن عیسی گفت: داوزدهمین امام، حضرت مهدی (علیه السلام). آنگاه یک یک امامان را تا امام زمان (علیه السلام) نام برد. 🔸والی که از دیدن این نشانه آشکار منقلب شده بود به محمد بن عیسی گفت دستت را به من ده! من می گویم: أشهد أن لا اله الا الله، وأن محمد عبدوه ورسوله، وأن الخلیفه بعده بلا فصل امیرالمؤمنین علی (علیه السلام). آن گاه به امامت اهل بیت (علیه السلام) تا امام زمان (علیه السلام) اقرار واعتراف نمود وبه مذهب شیعه اثنی عشری مشرف وبه راه راست هدایت گشت. سپس دستور داد تا وزیر را به قتل برسانند، ورسما از مردم بحرین عذر خواهی نمود، واز آن هنگام با آن ها به نیکی رفتار می کرد. 🔻راوی گوید: این قصه در بحرین مشهور است، وقبر محمد بن عیسی زیارتگاه شیفتگان اهل بیت (علیه السلام) می باشد. 📖بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۸ - ۱۸۰./داستانهایی از امام زمان @membariha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 دیدار یا فرج؟ 🔻دوست‌داری امام زمان را در چه حالتی ببینی؟ ملاقات خصوصی؟ یا ... داستان دلنشین منبر @membariha313
چله از نیمه شعبان تا ۲۳رمضان.mp3
734.8K
♦️شروع چله از نیمه شعبان تا ۲۳ ماه مبارک رمضان 🔷اولین قدم برای آماده سازی ظهور امام زمان علیه السلام علیه السلام داستان دلنشین منبر @membariha313
🔷شاکر خدا باشیم 🔻اگر من واقعاً باور داشته باشم که خداوند متعال تقدیرات را به عهده دارد و مقدرات بر اساس تلاش، وظیفه شناسی ماست. اگر این را باور داشته باشم و یک مشکلی و بلایی در زندگی پیش آمد نه فقط راحت می توانم صبر کنم بلکه می توانم شکر بکنم. این خیلی حرف است که انسان بتواند در بلاها نه فقط صابر باشد بلکه شاکر باشد. اینکه وجود مقدس اباعبدالله الحسین (ع) در سنگین ترین بلاهای عاشورا، شب عاشورا شکر می کرد. 🔶 مرحوم بافقی که یکی از علمای خوب ما در زمان حاج عبدالکریم حائری موسس حوزه قم بوده است، ایشان در آخر عمر دچار سکته می شود و حالش خیلی وخیم شده بود. اتفاقاً در همان حین یک سکته دومی برایش پیش آمد که دستهایش از کار افتاده بود. وقتی حالشان را از او سوال می کنند. ایشان گفته بود الحمدالله از صبح تا حالا ناز دستانم را می کشم و غذا در دهانم می گذارند. 👈 چنین کسی وقتی نگاهش این است که من بندگی ام را کرده ام دیگر هر چه پیش آید خوش آید. کسی مقدرات را رقم می زند که هم حکیم و عالم است و عالمتر از من به مصالح من و همربانتر از خودم به خودم است. این آدم هیچ وقت در زندگی اش بن بست ندارد. 📚پایگاه برنامه سمت خدا داستان دلنشین منبر @membariha313
⭕️امام زمان (عج): ایران شیعه خانه ماست! 🔸در جنگ جهانی اول، دو مهمان ناخوانده از چپ و راست به ايران ريختند، اوضاع ايران در آن تاريخ خيلی متشنّج شده بود، اصلاً كشوری شده بود بی صاحب. از يك طرف روس‌ها ريختند و تصاحب كردند، از يك طرف ديگران ريختند و تصاحب كردند. يك وضع عجيبی بود. و مردم ايران مضطرب، منقلب، هيچ تكيه گاهی نداشتند. 🔹مرحوم ميرزای نائينی، از اين پيشامد ناهنجار به ساحت مقدس اميرالمومنين علیه‌السلام و سایر ائمّه طاهرين علیهم السلام، مخصوصاً به پيشگاه مبارك امام ‏زمان علیه‌السلام، شكايت ‌هاي زيادی می کند. 🔸مرحوم ميرزای نائينی (استادِ علامه طباطبایی و آیت الله بهجت) می‌گوید: من خيلی به حضرت حجّت علیه‌السلام ناليدم: يابن العسكري! ايران اين ‌طور شده است. مردم، بی سر و سامان شده‌اند، بي پناه شده اند. نظم نيست، امنيّت نيست، چنين و چنان است. يك روز همين‌طوری كه متوسّل شده بودم، بر من مكاشفه‌ای شد و حضرت را زيارت كردم. 🔹ديدم حضرت در کنار ديوار مرتفعی که سر به آسمان كشيده، ایستاده‌اند. پس با انگشت به من اشاره فرمودند كه نگاه كن، و من نگاه كردم. ديدم ديواری که سی يا چهل متر ارتفاع دارد، چهار متر، پنج متر بالاي ديوار منحنی شده است، و قريب است كه بیافتد، چرا که به يك مویی بند است. اين ديوار چهل متری اين‌طور كج شده ‏است. 🔸پس حضرت به من اشاره کردند كه نگاه كن. نگاه كردم، ديدم انگشت حضرت هم به طرف ديوار است. پس فرمودند: اين ديوار، ايران است (این عین عبارت است که استادِ من می‌گفت) كج می‌شود، امّا ما با انگشتمان نگهش داشته‌ایم و نمی‌گذاریم خراب شود. اين ‌جا شيعه خانه ما است. كج می‌شود، اما نمی‌گذاريم خراب بشود. 📚 کتاب مجالس حضرت مهدی؛ ص۲۶۱ داستان دلشین منبر @membariha313
🌹 ♦️حضرت حجت (روحی فداه) در نامه ای به شیخ مفید میفرماید:👇👇👇 🔷سعی کنید اعمال شما (شیعیان) طوری باشد که شما را به ما نزدیک سازد و از گناهانی که موجب نارضایتی ما را فراهم نماید بترسید و دوری کنید. ♦️امر قیام ما با اجازه خداوند به طور ناگهانی انجام خواهد شد و دیگر در آن هنگام توبه فایده‌ای ندارد و سودی نبخشد. 🔷عدم التزام به دستورات ما ، موجب می‌شود که بدون توبه از دنیا بروند و دیگر ندامت و پشیمانی نفعی نخواهد داشت. 🌷 منبع: احتجاج ، ج2 ، ص597 - بحارالانوار ، ج3 ، ص175 🌸 نشر حداکثری 🌸 داستان دلنشین منبر https://eitaa.com/joinchat/3852271660Cc684dd4081
✍روزی از عارفی سؤال شد: چرا ما امام زمان را نمی‌بینیم؟ عارف گفت: لطفا برگردید و پشت به من بنشینید. شاگرد این کار را انجام داد. آیا الان می‌توانید مرا ببینید؟ شاگرد عرض کرد خیر، نمی‌توانم ببینم. عارف فرمود: چرا نمی‌توانی من را ببینی؟ شاگرد گفت: چون پشت من به شماست. عارف فرمود: حالا متوجه شدید چرا نمی‌توانید امام زمان را بینید؟! 💥چون شما پشتتان به امام زمان است، با گناه کردنها و نافرمانی‌ها به امام زمان پشت کرده‌ایم و در عین حال تقاضای دیدار امام زمان را داریم داستان دلنشین منبر @membariha313
🔖امید به رحمت خداوند : 🔻خیلی از افراد در حال یاس به خودکشی دست می زنند. در مکتب ما گفته شده که هیچ وقت از رحمت خدا ناامید نباشید. رحمت خدا خیلی گسترده است. امام علی (ع) به فرزندش امام حسین (ع) می فرماید: فرزندم، هیچ وقت گناهکار را از رحمت خدا ناامید نکن، چه بسا کسی که اعتکاف ( ثابت ماندن در کاری )به گناه کرده اند ولی عاقبت آنها به خیر می شود. 🔷 فردی به دیدن یکی از کارگزاران مامون رفت. دید که او روزه خواری می کند. پرسید که چرا روزه می خوری ؟ او گفت: من از آمرزش الهی مایوس هستم زیرا می دانم خدا من را نمی بخشد. من چندین سادات را به دستور مامون اعدام کرده ام. این جرم بزرگی است.پس من برای چه روزه بگیرم و نماز بخوانم زیرا دیگر خدا من را نمی آمرزد. ♦️آن فرد پیش امام رضا (ع) رفت و حرف کارگزار مامون را گفت. امام فرمود: گناه این حرف از گناه کشتن سادات بالاتر است. پس شما نباید ناامید باشید حتی اگر گناه بزرگی انجام داده باشید. ▪️ یکی از بزرگان فرمودند: شیطان هم در طاعات و هم در گناهان ما طمع دارد. شیطان بعد از اینکه ما را به گناه وادار کرد، می گوید که آب از سر تو گذشته است. اگر شیطان انسان را مایوس کرد کاملا بر او مسلط می شود. شیطان در عبادات ما را به غرور وا می دارد.  📚پایگاه برنامه سمت خدا داستان دلنشین منبر @membariha313
وعده امام زمان علیه السلام .mp3
1.85M
با امام_زمان علیه السلام داستان تشرف آیت الله بافقی در مسجد جمکران 🔻وعده امام زمان علیه السلام 🔸توسل به علیه السلام در مشکلات داستان دلنشین منبر @membariha313
📕دینداری در آخر الزمان 🔸شیطان این را می داند که اجلش نامحدود نیست، لذا در آخرالزمان که نزدیک ظهور است سعی او بر این است که لغزشها را بیشتر کند و هر چه دارد رو می کند و این دورانی است که آن سختی ها بر آن شمرده شده است. ♦️ یکی از شاگردان آیت الله مرعشی نجفی که مرحوم اشتهاردی بودند که در حرم حضرت معصومه نماز می خواندند می گفتند آیت الله مرعشی در درس می فرمودند آقایان من صبح که از خانه بیرون می آیم خدا را به چهارده معصوم قسم می دهم که ظهر دیندار به خانه برگردم. چه بسا سرعت سقوط چقدر زیاد می شود. در روایت است که شخص صبح دیندار است و شب دینش را از دست می دهد و یا شب دیندار است و صبح دینش را از دست می دهد، به خاطر این است که عوامل سقوط زیاد است که اگر کسی مراقب نباشد از این جهت سقوط انسانها بسیار خواهد بود. داستان دلشین منبر @membariha313
🔰نقل شده نادرشاه افشار، به سید هاشم خار کن (که از علمای بزرگ نجف بود) گفت: من تعجب می کنم که چرا این همه ثروت و شوکت و شهرت و لذت را واگذاشته و به عبادت و نیایش و خارکنی و ریاضت پرداخته ای؟ به راستی چرا از لذت روی برگرفته ای و به ریاضت روی آورده ای! 🔸سید هاشم خار کن گفت: من هم تعجب می کنم که چگونه و چرا تو از آن همه لذت های عالی و ماندگار اخروی بریده و به لذت های فانی دنیوی که مانع لذت های عالی دینوی می شود. به راستی اگر دنیا طلای فانی باشد که نیست و اگر آخرت سفال باقی باشد (بلکه طلای باقی است) بهتر نیست سفال باقی را به طلای فانی ترجیح دهی؟ در حالیکه آخرت طلای باقی و دنیا سفال فانی است. داستان دلنشین منبر @membariha313
باسلام خدمت اعضای کانال داستان دلنشین منبر؛ازحمایت شما عزیزان سپاس گذاریم . لطفا مطالب کانال رو به دوستان وآشنایان خود ارسال کنید .تادیگران هم از مطالب اهل بیت استفاده نمایند. 🌸داستان دلنشین منبر 🌸 @membariha313
✨﷽✨ 💖 خدا ما را دوست دارد یا خیر؟ ✍ حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) فرمودند: اگر خواستى بدانى که در وجودت خیر و خوشبختى هست یا نه، به درون خود دقت کن. اگر اهل عبادت و طاعت را دوست دارى و از اهل معصیت و گناه ناخوشایندى، پس در وجودت خیر و سعادت وجود دارد و خداوند تو را دوست مى‌ دارد؛ ولى چنانچه از اهل طاعت و عبادت، ناخوشایند باشى و به اهل معصیت، عشق و علاقه ورزیدى، پس خیر و خوبى در تو نباشد و خداوند تو را دشمن دارد و هر انسانى به هر کسى که به او عشق و علاقه دارد، با همان محشور مى‌ گردد. 📚 اصول کافی، ج۲، ص۱۲۶ داستان دلنشین منبر @membariha313
✨﷽✨ ✅ داستان واقعی جوان همدانی ✍فراهم شدن امر ازدواج بصورت معجزه آسا بدست امام زمان (عج) 💠 اسمش حسن بود، در شهر نجف اشرف زندگی میکرد، دانشجو بود، اوضاع و احوال روبراهی نداشت، با خودش گفت بار و بندیلم را جمع میکنم و به کربلا می روم، دعایی می کنم برای گشایش رزق و ازدواجم... رسید کربلا، شب را خوابید ، هنوز به حرم مشرف نشده بود، در عالم رویا به خدمت مولا جانمان رسید، آقا فرمودند به او: فلانی دعا کن، پاسخ داد: ای مولای من ، به‌قصد دعا مشرف شدم... آقا فرمود: [همین جا بالای سر است، همین جا دعا کن]،دست به دعا برداشت و به حالت تضرع دعا کرد، آقا فرمود: نشد، برای بار دوم در حالیکه فکر می کرد بهتر از بار اول است دعا کرد، مولا باز فرمودند: نشد، برای بار سوم با تضرع و خشوع بیشتر دعا کرد، بازهم مولا فرمودند: [ نشد] دیگر عاجز شده بود، به امامش گفت: سیدی! آیا دعا کردن وکالت بردار هست ؟ آقا فرمودند: آری، گفت: من شما را وکیل کردم که برایم دعا کنید...آقا قبول کردند و برایش دعا کردند... دعای مولا برایش کافی بود، زندگی اش را از این رو به آن رو کرد، شخص تاجر همدانی که ساکن تهران بود به عتبات مشرف شد، آنجا به پیشنهاد و اصرار یکی از علما حسن را به دامادی پذیرفت، خلاصه اینکه صاحب زندگی شد و رزق و روزی اش گسترش پیدا کرد... 💥 می دانی این روزها که اجابت دعایم به تاخیر افتاده با خودم می گویم باید دست به دامن آقا بشومو از حضرتش بخواهم حال مرا هم مثل شیخ حسن زیر و رو کند، اما قبل از آن، دلم می خواهد، شبی برسد، سفره ی افطاری پهن کنم و آقا را مهمان نان و خرمایی کنم، دلم میخواهد، سر به شانه های زهرایی اش بگذارم و یک دل سیر گریه کنم...در این تلاطم دنیا ساحل آرامشش را می‌خواهم ... کنارِ نام تو لنگر گرفت کشتی عشق بیا که نام تو آرامشی ست طوفانی... 📚برداشتی آزاد از کتاب مستدرک البحاره داستان دلنشین منبر @membariha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرگز (در کار دیگران) تجسّس نکنید! کسی که به‌دنبال عیوب دیگران است و با کنجکاوی بی‌جا و بی‌مورد در صدد دست یافتن به عیوب و لغزش دیگران است باید به این نکته توجّه داشته باشد که خداوند نیز عیوب او را دنبال می‌کند و او را سرانجام رسوا خواهد کرد. امام صادق(ع) روایتی را از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده که می‌فرمایند: «َلا تَطْلُبُوا عَثَرَاتِ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّ مَنْ تَتَبَّعَ عَثَرَاتِ أَخِیهِ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثَرَاتِهِ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثَرَاتِهِ یفْضَحْهُ وَ لَوْ فِی جَوْفِ بَیتِه»‌ به‌دنبال لغزشها و عیوب مؤمنین نباشید؛ به‌درستی که کسی‌که در جستجو و تعقیب لغزش‌های برادر مؤمنش باشد، خداوند لغزش‌ها و عیوب او را دنبال می‌کند و کسی که خدا به‌دنبال عیوب و لغزشش باشد، او را رسوا می‌سازد، اگر چه در داخل خانه‌اش باشد. ✅ لطیفه: یک نفر تعریف میکرد؛ دختر 10ساله ای تو تاکسی بغل دستم نشسته بود، و لواشک میخورد گفتم مگه نمیدونی لواشک بده و واسه سلامتی مضره؟! چرا میخوری؟ گفت پدر بزرگم 115 سال عمر کرد! با تعجب پرسیدم؛ چون لواشک میخورده؟! گفت؛ نه ! چون سرش تو کار خودش بود...! ✅ نکته پایانی: اگه می‌خواید طبق سخن امام صادق علیه السلام جزء مومنین باشید «سرتون به کار خودتون باشه» #⃣ #⃣ 💠کانال سخنران (لذت یک سخنرانی کوتاه و دلچسب) http://eitaa.com/joinchat/2342912012C7bc2235670 داستان دلنشین منبر https://eitaa.com/joinchat/3852271660Cc684dd4081
🔖رضای خداوند ✍روزی شخص نانوایی مردی با لباس کهنه و فقیرانه ای را دید که به طرف مغازش می‌آید..با خودش گفت حتما این فقیری است که می خواهد نانی را گدایی کند.وقتی آن مرد رسید گفت نان تمام شده،مرد از آنجا دور شد..دوست نانوا که آن مرد را از سر کوچه دیده بود به نانوا رسید و گفت"او را شناختی.؟* ♦️نانوا گفت نه..حتما فقیری بود که نان مجانی می خاست و من به او گفتم نان تمام شده..دوست نانوا گفت وای بر تو..آن مرد استاد و زاهد بزرگ شهر است..نانوا تا فهمید به سمت زاهد دوید و گفت مرا ببخش که شما را نشناختم..و از زاهد خواهش کرد که او را به شاگردی قبول کند زاهد قبول نکرد ولی نانوا اصرار کرد که اگر مرا به شاگردی قبول کنی تمام شهر را نان مجانی دهم...زاهد به خاطر شرطش او را قبول کرد... 🔷روزی در کلاس درس نانوا از زاهد پرسید که ای شیخ"جهنم کجاست؟ شیخ گفت جهنم جاییست که تکه نانی را برای رضای خدا ندهند و شهری را برای رضای بنده ای نان دهند...* ثواب نشر شریک باشید‌. داستان دلنشین منبر @membariha313