eitaa logo
داستان دلنشین منبر
10.8هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
3.2هزار ویدیو
35 فایل
✍بیان داستان جذّاب درمنبر،موجب انگیزه سازی،اقناع اندیشه،تحریک احساس ورفتارسازی در مخاطب میشود 😍#تبلیغات_ارزان😍👇 https://eitaa.com/joinchat/2208759919C9cd79a5ea3 تبلیغات نه تایید و نه رد می شود
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️«نکته پندآموز» 💠جای خـدا نباشیم! 🔰 روزی در نماز جمـــاعت مــوبایل یه نفر زنگ خورد. زنگ موبایل آن مرد ترانه ای بود. بعد از نـماز همه او را سرزنش کردند و او دیگر آنجا به نـماز نرفت. همان مرد به کافه ای رفت و ناگهان قلیان از دستش افتاد و شکست. مرد ڪافه چی با خوشرویی گفت اشکال نداره، فدای سرت... او از آن روز مشتری دائمی آن کافه شد. 🔸حکایت ماست: ▫️جای خــدا مجازات میکنیم، ▫️جای خـدا میبخشیم، 🔸جای خــدا... ✅اون خــدایی که من میشناسم اگه بنده اش اشتباهی بکنه، اینجوری باهاش برخورد نمیکنه. شما جای خدا نیستی اینو هیچوقت یادت نره. چقدر خوبه که اگه کسی اشتباهی میکنه با خوشرویی باهاش برخورد ڪنیم نه این که با خشم تحقیرش کنیم و باعث ترک اعمال خوب بشیم... ‌‌‌داستان دلنشین منبر @membariha313
🔰مقدس اردبیلی رفت حمام ، دید حمامی دارد در خلوت خود می‌گوید: خدایا شڪرت ڪه شاه نشدیم، خدایا شڪرت ڪه وزیر نشدیم، خدایا شڪرت ڪه مقدس اردبیلی نشدیم . 💠مقدس اردبیلی پرسید : آقا خُب شاه و وزیر ظلم می‌ڪنند، شڪر ڪردی ڪه در آن جایگاه نبودی، چرا گفتی خدایا شڪرت ڪه مقدس اردبیلی نشدی؟ 🔸گفت : او هم بالاخره اخلاص ندارد ! شما شنیدی می گویند مقدس اردبیلی، نیمه‌شب دلو انداخت آب از چاه بڪشه دید طلا بالا آمد ، دوباره انداخت دید طلا بالا آمد... به خدا گفت: خدایا من فقط یڪ مقدار آب می‌خواهم برای نماز شب، ڪمڪ ڪن! مقدس گفت: بله شنیدم ... حمامی گفت : اونجا ، نصفه‌شب ، ڪسی بوده با مقدس اردبیلی ؟! مقدس گفت: نه ظاهراً نبوده ... حمامی گفت: پس چطور همه خبردار شدند؟ پس معلوم می‌شود خالص خالص نیست ! 🔹و مقدس اردبیلی می‌گوید یڪ‌ دفعه به خودم آمدم و به عمق این روایت پی بردم ڪه : ریا ، پنهان‌تر از جنبیدن و حرڪت مورچه بر روی سنگ سیاه در شب تاریڪ است. ✅سعی ڪنیم آن باشیم ڪه خدا می خواهد نه آن باشیم ڪه خود می خواهیم و مغرور نشویم، ڪه شناگران را هم آب می برد !!! ‌‌داستان دلنشین منبر @membariha313
🌼‍ «دهان روزه‏ دار پيش من از مشك خوشبوتر است» حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی: خداوند به حضرت موسي وحي فرستاد، كه چرا با من مناجات نمي‏كني؟ عرض كرد: خدايا روزه‏ دارم و در حال روزه، دهان خيلي معطر نيست. خداوند فرمود: اي موسي! بوي دهان روزه ‏دار پيش من از مشك خوشبوتر است. از امام صادق علیه السلام نقل شده كه، اگر كسي در روز گرمي روزه بگيرد و تشنه شود، خداي سبحان هزار فرشته را موكّل مي‏كند تا چهرهٴ او را مسح كنند و تا هنگام افطار به او بشارت دهند و هنگام افطار خداوند (عزّ وجلّ) مي‏فرمايد: «ما أطيب ريحُك وروْحك! يا ملائكتى أشهِدوا أنّى غفرت له» عجب معطري و چه بوي خوبي داري! فرشتگان من شاهد باشيد كه من او را آمرزيدم. 🌹‍ باطن روزه انسان را به آنجا مي‏رساند كه مخاطب خدا قرار مي‏گيرد، اگر تا كنون مي‏گفت «يا الله» از آن به بعد، خداوند مي‏فرمايد: «يا عبدى». 📙 حکمت عبادات ص ۱۴۱ داستان دلنشین منبر @membariha313
﷽؛ 💟 ارزش عبادت در جوانی 💟 💛 حجت الاسلام توسلی می گوید: یک شب متوجه شدم امام خمینی با صدای بلند گریه می کند من هم متأثر شدم و شروع کردم به گریه کردن. 💛 ایشان برای تجدید وضو بیرون آمدند، متوجه من شدند، فرمودند: «فلانی تا جوان هستی قدر بدان و خدا را عبادت کن. لذت عبادت در جوانی است آدم وقتی پیر می شود دلش می خواهد عبادت کند؛ اما حال و توانی برایش نیست.» 📚 مجله حوزه، ش 45، ص40 داستان دلنشین منبر @membariha313
﷽ ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 🔻قدیما یه شاگرد کفاشی بود، هر روز میرفت لب رودخونه برای درست کردن کفش، چرم می‌شست؛ 🔸اوستاش هر روز قبل رفتن بهش سیلی میزد، می‌گفت اینو میزنم تا چرم رو آب نبره! یه روز شاگرد داشت میشُست که چرم رو آب برد، با خودش گفت اوستا هر روز به من چَک میزد که آب نبره چرم رو، الان بفهمه قطعا زنده م نمیذاره! 🔸با ترس و لرز رفت و هرجوری بود به اوستاش گفت جریان رو، ولی اوستاش گفت باشه عیب نداره. شاگرد با تعجب پرسید نمی‌زنیم؟ اوستاش گفت من میزدم که چرم رو آب نبره! الان که آب برده دیگه فایده ای نداره... 🔺زندگیم همینه، تمام تلاش‌تون رو بکنید چرم رو آب نبره، وقتی چرمتون رو آب برد دیگه فایده نداره، حرص نخورید😁👌 داستان دلنشین منبر @membariha313
‍ ‍ 💠💠از علل عدم توفیق دیدار با امام عصر (عج)؟؟؟ علی بن مهزیار می گوید:خدمت امام رسیدم و وقتی سلام کردم، جوابی از سلام خود بهتر شنیدم. ✅فرمودند: ای علی بن مهزیار، ما شب و روز منتظر ورودت بودیم، چرا این قدر دیر نزد ما آمدی؟ عرض کردم: آقای من! تاکنون کسی را نیافته بودم که دلیل و راهنمای من به سوی شما باشد. ✅فرمودند: آیا کسی را نیافتی که تو را دلالت کند؟!! بعد انگشت مبارک را به روی زمین کشیده، سپس فرمودند: نه لکن شماها اموالتان را فزونی بخشیدید، و بر بینوانان از مؤمنین سخت گرفته، آنان را سرگردان و بیچاره کردید، و رابطة خویشاوندی را در بین خود بریدید (صله رحم انجام ندادید) دیگر شما چه عذری دارید؟ گفتم: توبه، توبه، عذر می‌خواهم. ببخشید، نادیده بگیرید. ✅سپس فرمودند: ای پسر مهزیار، اگر نبود که بعضی از شما برای بعضی دیگر استغفار می‌کنید، تمام کسانی که بر روی زمین هستند، نابود می‌شدند به جز خواص شیعه؛ همان‌هایی که گفتارشان با رفتارشان یکی است. ✅على بن مهزيار نقل مى ‏كند كه امام زمان(عج) علّت عدم توفيق ديدار را چنين دانسته بودند: «لا و لكنّكُم كَثَّرتُم الأموالَ و تَجَبَّرتُم على ضُعفاء المؤمنين و قطّعتم الرّحم الّذى بينكم فاَىُّ عُذر لَكُم؟»؛ «شما اموالتان را زياد كرديد و بر مؤمنان ضعيف كبر و بزرگى نموديد و قطع رحم كرديد؛ پس هيچ عذرى براى شما نيست». داستان دلنشین منبر https://eitaa.com/joinchat/3852271660Cc684dd4081
✍ یڪ_داستان_یڪ_پند در ســــــال قــــــحطی، در مســــــجدی واعظی روی منبر بود و می‌گفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد هفتاد شیطان به دستش می‌چسبند و نمی‌گذارند، صدقه بدهد. مؤمنــــــــی پای منبـــر این ســـــــخنان را شنید با تعجّب‌ به رفقایش گفت: صدقه دادن که این چیزها را ندارد، اینک من مقداری گندم در خانه دارم، می‌روم و برای فقرا به مسجد خواهم آورد و از جایش حرکت کرد. وقتــــــــــــی که به خــانه رسیـــــــــــد و زنش از قصدش آگاه شد. شروع به سرزنش او کرد که در این سالِ قحطی، رعایتِ زن و فرزند و خودت را نمی‌کنی؟ شاید قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی بمیریم و… خلاصه به قــدری او را وســــــوسه کرد که آن مرد مؤمن دست خالی به مسجد نزد رفقا برگشت. از او پرسیدند چه شد؟ هفتاد شیطانی که به دستت چسبیدند، را دیدی؟ پاسخ داد: من شیطان‌ها را ندیدم لکن مــادر شیطان را دیدم که نگذاشت. در روایتـی از حضرت علــے(علیه‌السلام) آمده است زمان انفاق هفتاد هزار شیطان انسان را وسوسه و التماس می‌کنند که چیزی نبخشد. انسان می‌خواهد در برابر شیاطین مقاومت کند اما شیطان به زبان زن یا رفیق و… مصلحت‌ بینـی می‌کند و نمی‌گـذارد. داستان دلنشین منبر @membariha313
🔸🔸🔸🔸﷽🔸 🔸🔸🔸 🔸🔸 🔸 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 پيره زنى آمد خدمت شيخ رجب على خياط تهرانى و گفت : آقا پسرم جوان است و مريض شده هرچه حكيم و دوا كرده ام بى فايده بوده و تمام اطبأ جوابش كرده اند؛ يك فكرى بكنيد. شيخ سرش را پائين انداخت لحظاتى تامل كرد، بعد فرمود: پسرت سلاّخ (قصاب) است ؟ گفت : بله . شيخ فرمود: خوب نمى شود. گفت : چرا؟ فرمود: بخاطر اينكه گوساله اى را جلوى مادرش كشته و پسر شما دو سه روز بيشتر زنده نيست ، دل سوزانده آنهم دل يك حيوانى و آنهم مادرش آه كشيده و ميمرد. مادر جوان گفت : شيخ يك كار بكن پسرم نميرد و بعد شروع به گريه كرد. شيخ فرمود: آخه من چه كار كنم دست من كه نيست . ايشان دل سوزانده و آه آن حيوان گرفته و بعد آن جوان هم مرد. 📚 داستانهای از مردان خدا ، میرخلف زاده داستان دلنشین منبر @membariha313
🌸حجت الاسلام عالی🌸 آيا اينکه اموات به خواب اطرافيانشان نمي آيند، حامل پيام منفي است ؟ گاهي افرادي که از دنيا رفته اند افراد بسيار خوبي هستند و به خواب کسي هم نمي روند و اين دليل نمي شود که حتما جايشان بد است که به خواب کسي نمي آيند. 🍀علامه طباطبايي برادري داشت که در تبريز بود. او شاگردي داشت که با افراد برزخ خيلي راحت تماس مي گرفت . از روح ملاصدرا سوالات علمي مي کرد. او با روح دو نفر نتوانسته بود که ارتباط برقرار بکند، يکي سيد بن طاوس و يکي بحرالعلوم. اين دو فرموده بودند که ما دربست در خدمت اميرالمومنين هستيم و فرصت پايين آمدن نداريم. گاهي نيامدن آنها بخاطر اين است که به چيز بالاتري توجه دارند . داستان دلنشین منبر @membariha313
✨﷽✨ 💠✨ 🌹 پسر جوانی ڪه بی‌نماز بود از دنیا رفت، و یڪی از صمیمی‌ترین دوستانش او را در خواب دید، به او گفت: مرا در صف مؤمنین قرار دادند؛ و با این‌ڪه من در دنیا به حلال و حرام و رعایت اخلاق تا حد ممڪن پایبند بودم ولی برای نماز تنبلی می‌ڪردم و مادرم همیشه بخاطر بی‌نمازی من ناراحت بود و از آخرت من می‌ترسید. 🌹 روزی مادرم بخاطر بی‌نمازی من اشڪ ریخت. طاقت اشڪ چشم او را نیاوردم و قول دادم من‌بعد نمازم را بخوانم. 🌹 و از آن روز هر وقت مادرم را می‌دیدم فقط برای شادی او و رضایت‌اش نماز می‌خواندم و نمازم ظاهری بود. 🌹 بعد از مرگم مرا در صف نمازگزارن وارد ڪردند، سوال ڪردم من ڪه نمازخوان نبودم؟ گفتند: تو هرچند نمازخوان نبودی، ولی برای ڪسب رضایت و شادی مادرت به نماز می‌ایستادی، خشنودی مادر پیرت خشنودی ما بود و ما نام تو را امروز در صف نماز گزاران واقعی ثبت ڪردیم. داستان دلنشین منبر @membariha313
🔸🔸🔸🔸🔸🔸﷽🔸🔸🔸🔸🔸🔸 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃 سال‌ها پیش مردی به نام مسلم در شهر خوی نانوا بود. او مردی پرهیزگار، قانع و شاکر بود. جعفر پسر مسلم در محله ای زندگی میکرد که یک مغازه‌ی مرغ‌فروشی بود که فروش خوبی هم داشت. روزی جعفر به پدرش گفت: «دوست دارم مالکِ آن مغازه را ببینم و به قیمت بالایی آن را اجاره کنم، مغازه‌ی پرفروشی است.» مسلم گفت: «پسرم هرگز با آجرکردن نانِ کسی به دنبال نان برای خودت نباش. بدان‌! دنیا بزرگ است و خدا را قابلیّت روزی‌ رساندن زیاد است.» اما وسوسه درون جعفر را پر کرده بود. مسلم روزی او را کنار خود به نانوایی برد. خمیر لواشی را به تنور چسباند و سریع خمیر لواش دیگری را دوباره به روی همان لواش که در حالِ پختن بود زد. هر دو خمیر لواش، سنگین شدند و از دیواره‌ی داغ تنور رها شده و داخل تنور افتادند و سوختند. مسلم گفت: «پسرم! دیدی یک لواش در حال پختن بود، لواش دیگر روی آن چسبید، باعث شد نه خودش بپزد و تبدیل به نان شود و نه گذاشت لواش دیگر نان شود. هرگز نان خود را روی نان کس دیگری نزن که برای تو هم نانی نخواهد شد. بدان! اگر اجاره‌ی بالا به آن مغازه بزنی و او را از نان و نوا بیندازی، خودت نیز به نان و نوایی نخواهی رسید و این قانون زندگی است.» داستان دلنشین منبر @membariha313
💠داستانی آموزنده از حضرت زهرا سلام الله علیها 🌷◁ حضرت فاطمه (س) تعريف می ڪنند ڪه شبی به بستر رفته بودم تا بخوابم پيامبر صدايم ڪرد فرمود تا چهار ڪار انجام نداده ای نخواب: ①قران را ختم ڪن . ②مومنان را از خودت خوشنود و راضی ڪن . ③ حج و عمره به جای بياور . ④پيامبران را شفيع خودت ڪن و بعد بخواب . 🌷◁ آنگاه به نماز ايستاد. من صبر ڪردم تا نماز پدر تمام شود و گفتم ای رسول خدا چهار ڪار برايم مشخص ڪرده ايد ڪه توان انجام آنها را ندارم .پيامبر فرمود: ❶سه مرتبه قل هو الله بخوان مثل اين است ڪه قرآن را ختم ڪرده ای . ❷ برای مومنان آمرزش بخواه تا همگی آنان را خوشنود ڪنی . ❸با فرستادن صلوات من و ديگر پيامبران شفيع تو خواهيم شد . ❹ با گفتن ذکرسبحان الله ،الحمدالله ،لا اله الا الله و الله اکبر مثل اينڪه حج و عمره به جای آورده ای . داستان دلنشین منبر @membariha313