بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_شب_قدر
#محمد_بیابانی
▶️
به حق خدای شب قدرها
بیا ای دعای شب قدرها
حضور تو تنها نفس می دهد
به حال و هوای شب قدرها
@hosenih
پر از التماس است و آقا بیاست
در عمق صدای شب قدرها
الهی نگاهی کن از روی لطف
به آقا بیای شب قدرها
برای تمنای روز ظهور
می افتم به پای شب قدرها
کمی نقد عشق و عنایت بریز
به دست گدای شب قدرها
مریض فراقیم یابن الحسن
تو هستی دوای شب قدرها
@hosenih
به حق علی و به حق الحسین
به این ناله های شب قدرها
مرا یک سحر کاش مهمان کنی
نجف کربلای شب قدرها
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#مناجات_با_خدا_شب_قدر
#عليرضا_شريف
▶️
در من سراغي جز گُنه كاري نداري
جا مانده تر از من گرفتاري نداري
با اين همه حالا كه برگشتم، گلايه
از توبه هاي زشتِ تكراري نداري
@hosenih
تو آنقدر خوبي كه حتي از نشستن
با بندهي آلوده ات عاري نداري
با رو سياهِ مستحقِ سرزنش هم
قصدي به غير از آبروداري نداري
نه قهر، نه خط و نشان با اين همه جُرم
از من به جز آمرزش اصراري نداري
كِي سخت گيري مي كني با اين كه پيداست
شرمنده تر از من بدهكاري نداري
گفتي كه هر كس ميهمانت شد عزيز است
يعني كه به خوب و بدش كاري نداري
درهاي دوزخ بستي و نازم خريدي
انگار كه اصلاً گنه كاري نداري
@hosenih
در سفره ي پر فيضِ اين شبهايِ رحمت
جز دستگيري غيرِ ستاري نداري
بايد كه خيلي پَست باشم اين شبِ قدر
گر شك كنم كه دوستم داري نداري
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
مقتل #امیرالمومنین علیه السلام شب آخر و گفتگو با #ام_کلثوم
⚜شب آخر امیرالمومنین و گفتگو با ام کلثوم
1.اسماعیل بن زیاد گوید: امّ موسى خدمتكار على علیه السّلام كه در ضمن دایه دخترش نیز بود، برایم حدیث كرد و گفت: شنیدم على علیه السّلام به دخترش ام كلثوم می فرمود: دختركم، چنین مى بینم كه مدت كمى با شما هستم؟ عرض كرد: چگونه پدر جان؟ فرمود: من رسول خدا (ص) را در خواب دیدم و او (در آن حال) گرد و خاك از رویم پاك می كرد و می فرمود: یا على تو را چیزى نیست؛ آن چه وظیفهات بود انجام دادهاى.
ام كلثوم گفت: سه شب (از این خواب) بیش نگذشت كه آن ضربت را به او زدند، ام كلثوم در آن مصیبت فریاد زد، حضرت فرمود: دختركم، فریاد نزن زیرا رسول خدا (ص) را مىبینم كه به دست خود به من اشاره می كند و می فرماید: یا على نزد ما بیا كه آنچه در نزد ما است براى تو بهتر است.
2- و نیز عبد اللَّه بن موسى (به یك واسطه) از حسن بصرى حدیث كند كه گفت: امیر المؤمنین على علیه السّلام آن شبى كه در صبحش كشته شد (همه شب را) بیدار بود، و بر خلاف عادتى كه داشت آن شب براى نماز شب به مسجد نرفت، پس دخترش ام كلثوم به وى عرض كرد: این چیست كه (امشب) خواب را از شما گرفته؟
فرمود:اگر امشب را به صبح برسانم كشته خواهم شد، (تا اینكه) ابن نباح (اذان گوى آن حضرت آمد) و اذان نماز (صبح را) گفت، حضرت كمى راه (به طرف مسجد) رفت و برگشت، ام كلثوم به وى عرض كرد: دستور فرما جعدة (كه خواهرزاده آن حضرت بود) با مردم نماز بخواند؟ فرمود: آرى دستور دهید (امروز) جعده با مردم نماز بخواند، سپس فرمود: از مرگ گریزى نیست و خود به مسجد رفت، و آن مرد (یعنى ابن ملجم) تمام آن شب (در مسجد) بیدار بود و چشم به راه و مترصد آن حضرت بود، و چون نسیم سحرگه وزید خوابش برد، أمیر المؤمنین علیه السّلام (وارد مسجد شد) و با پاى خود او را جنبش داده فرمود: نماز، پس بر خواست و آن حضرت را ضربت زد.
متن عربی:
1. وَ رَوَى إِسْمَاعِیلُ بْنُ زِیَادٍ قَالَ حَدَّثَتْنِی أُمُّ مُوسَى خَادِمَةُ عَلِیٍ ع وَ هِیَ حَاضِنَةُ فَاطِمَةَ ابْنَتِهِ ع قَالَتْ سَمِعْتُ عَلِیّاً ع یَقُولُ لِابْنَتِهِ أُمِّ كُلْثُومٍ یَا بُنَیَّةِ إِنِّی أَرَانِی قَلَّ مَا أَصْحَبُكُمْ قَالَتْ وَ كَیْفَ ذَلِكَ یَا أَبَتَاهْ قَالَ إِنِّی رَأَیْتُ نَبِیَّ اللَّهِ ص فِی مَنَامِی وَ هُوَ یَمْسَحُ الْغُبَارَ عَنْ وَجْهِی وَ یَقُولُ یَا عَلِیُّ لَا عَلَیْكَ قَدْ قَضَیْتَ مَا عَلَیْكَ قَالَتْ فَمَا مَكَثْنَا إِلَّا ثَلَاثاً حَتَّى ضُرِبَ تِلْكَ الضَّرْبَةَ فَصَاحَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ فَقَالَ یَا بُنَیَّةِ لَا تَفْعَلِی فَإِنِّی أَرَى رَسُولَ اللَّهِ ص یُشِیرُ إِلَیَّ بِكَفِّهِ یَا عَلِیُّ هَلُمَّ إِلَیْنَا فَإِنَّ مَا عِنْدَنَا هُوَ خَیْرٌ لَك
2. وَ رَوَى عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ دِینَارٍ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ قَالَ سَهِرَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فِی اللَّیْلَةِ الَّتِی قُتِلَ فِی صَبِیحَتِهَا وَ لَمْ یَخْرُجْ إِلَى الْمَسْجِدِ لِصَلَاةِ اللَّیْلِ عَلَى عَادَتِهِ فَقَالَتْ لَهُ ابْنَتُهُ أُمُّ كُلْثُومٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهَا مَا هَذَا الَّذِی قَدْ أَسْهَرَكَ فَقَالَ إِنِّی مَقْتُولٌ لَوْ قَدْ أَصْبَحْتُ وَ أَتَاهُ ابْنُ النَّبَّاحِ فَآذَنَهُ بِالصَّلَاةِ فَمَشَى غَیْرَ بَعِیدٍ ثُمَّ رَجَعَ فَقَالَتْ لَهُ ابْنَتُهُ أُمُّ كُلْثُومٍ مُرْ جَعْدَةَ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ قَالَ نَعَمْ مُرُوا جَعْدَةَ فَلْیُصَلِّ ثُمَّ قَالَ لَا مَفَرَّ مِنَ الْأَجَلِ فَخَرَجَ إِلَى الْمَسْجِدِ وَ إِذَا هُوَ بِالرَّجُلِ قَدْ سَهِرَ لَیْلَتَهُ كُلَّهَا یَرْصُدُهُ فَلَمَّا بَرَدَ السَّحَرُ نَامَ فَحَرَّكَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِرِجْلِهِ وَ قَالَ لَهُ الصَّلَاةَ فَقَامَ إِلَیْهِ فَضَرَبَهُ
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج1، ص: 15
#شیخ_مفید
@hosenih_maghtal
✅#شهادت_امام_علی علیه السلام
🔹شمشیر زهرآگین #ابن_ملجم و رفتار امیرالمومنین(ع) با او
🔸چون ابن ملجم را به نزد أمیر المؤمنین علیه السّلام آوردند حضرت به وى نگاه كرد و فرمود:
🔹«یك تن برابر یك تن» (اشاره به آیه قصاص است كه خداى تعالى در سوره مائده آیه 45 فرماید:
🔸«وَ كَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ ...» تا آخر آیه، سپس فرمود:)
😭 اگر من از دنیا رفتم همچنان كه مرا
كشته او را بكشید و اگر زنده ماندم خود دانم در باره او چه اندیشم.
✳️ ابن ملجم لعنه اللَّه گفت: بخدا من آن شمشیر را به هزار درهم خریدهام و با هزار درهم آن را زهر دادهام، اگر بمن خیانت كند خدایش دور كند (كنایه از این كه چگونه ممكن است از ضربت این شمشیر كسى جان سالم به در برد، راوى گوید):
🔹پس ام كلثوم بر او بانگ زد: اى دشمن خدا! أمیر مؤمنان را كشتى؟ گفت: جز این نیست كه پدر تو را كشته ام (نه أمیر مؤمنان را) فرمود: اى دشمن خدا امید آن دارم كه او بهبودى یابد.
😔ابن ملجم بدو گفت: پس این گریه ات براى من است؟ به خدا سوگند چنان ضربتى بر او زدم كه اگر آن را بر اهل زمین بخش كنند همه هلاك شوند،پس آن مرد (پلید) را از نزد آن حضرت بیرون بردند و مردمان گوشت بدنش را مانند درندگان می كندند و باو می گفتند: اى دشمن خدا چه كردى؟ امت محمد (ص) را نابود كردى و بهترین مردم را كشتى؟ و او ساكت بود و سخن نمی گفت، و باین ترتیب او را به زندان بردند.
🔸مردم نزد أمیر المؤمنین علیه السّلام آمده عرض كردند: اى أمیر المؤمنین درباره این دشمن خدا دستورى فرما زیرا كه امت را نابود كرد و اسلام را تباه ساخت؟ على علیه السّلام به ایشان فرمود:
😭اگر زنده ماندم كه خود دانم درباره اش چگونه رفتار كنم، و اگر از دنیا رفتم با او مانند كشنده پیغمبر رفتار كنید، او را بكشید و پس از آن جسدش را به آتش بسوزانید، و چون أمیر المؤمنین علیه السّلام از دنیا رفت و فرزندان آن حضرت از دفن او فارغ شدند امام حسن علیه السّلام نشست و دستور داد ابن ملجم را بیاورند، پس او را آوردند همین كه برابر آن حضرت رسید و ایستاد، باو فرمود: اى دشمن خدا امیر مؤمنان را كشتى و تباهى را در دین بزرگ كردى؟ سپس دستور داد گردنش را زدند ام كلثوم دختر اسود نخعى خواستار شد كه جسد پلیدش را به او دهند و كار سوزاندنش را به او واگذارند، حضرت نیز به او واگذار كرد و ام هیثم آن جسد را به آتش سوزاند.
--------------------------------------------------
📚متن عربی:
🔸وَ جَاءَ بِهِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ أَفْلَتَ الثَّالِثُ فَانْسَلَّ بَیْنَ النَّاسِ.
🔹فَلَمَّا أُدْخِلَ ابْنُ مُلْجَمٍ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع نَظَرَ إِلَیْهِ ثُمَّ قَالَ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ إِنْ أَنَا مِتُّ فَاقْتُلُوهُ كَمَا قَتَلَنِی وَ إِنْ سَلِمْتُ رَأَیْتُ فِیهِ رَأْیِی.
🔸فَقَالَ ابْنُ مُلْجَمٍ وَ اللَّهِ لَقَدِ ابْتَعْتُهُ بِأَلْفٍ وَ سَمَمْتُهُ بِأَلْفٍ فَإِنْ خَانَنِی فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ قَالَ وَ نَادَتْهُ أُمُّ كُلْثُومٍ یَا عَدُوَّ اللَّهِ قَتَلْتَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ إِنَّمَا قَتَلْتُ أَبَاكِ قَالَتْ یَا عَدُوَّ اللَّهِ إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ لَا یَكُونَ عَلَیْهِ بَأْسٌ قَالَ لَهَا فَأَرَاكِ إِنَّمَا تَبْكِینَ عَلَیَّ إِذاً لَقَدْ وَ اللَّهِ ضَرَبْتُهُ ضَرْبَةً لَوْ قُسِمَتْ بَیْنَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَأَهْلَكَتْهُمْ.
🔹فَأُخْرِجَ مِنْ بَیْنِ یَدَیْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ إِنَّ النَّاسَ لَیَنْهَشُونَ لَحْمَهُ بِأَسْنَانِهِمْ كَأَنَّهُمْ سِبَاعٌ وَ هُمْ یَقُولُونَ یَا عَدُوَّ اللَّهِ مَا ذَا فَعَلْتَ أَهْلَكْتَ أُمَّةَ مُحَمَّدٍ وَ قَتَلْتَ خَیْرَ النَّاسِ وَ إِنَّهُ لَصَامِتٌ مَا یَنْطِقُ فَذُهِبَ بِهِ إِلَى الْحَبْسِ.
🔸وَ جَاءَ النَّاسُ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالُوا لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مُرْنَا بِأَمْرِكَ فِی عَدُوِّ اللَّهِ فَلَقَدْ أَهْلَكَ الْأُمَّةَ وَ أَفْسَدَ الْمِلَّةَ فَقَالَ لَهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِنْ عِشْتُ رَأَیْتُ فِیهِ رَأْیِی وَ إِنْ هَلَكْتُ فَاصْنَعُوا بهِ مَا یُصْنَعُ بِقَاتِلِ النَّبِیِّ اقْتُلُوهُ ثُمَّ حَرِّقُوهُ بَعْدَ ذَلِكَ بِالنَّارِ قَالَ: فَلَمَّا قَضَى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ فَرَغَ أَهْلُهُ مِنْ دَفْنِهِ جَلَسَ الْحَسَنُ ع وَ أَمَرَ أَنْ یُؤْتَى بِابْنِ مُلْجَمٍ فَجِیءَ بِهِ فَلَمَّا وَقَفَ بَیْنَ یَدَیْهِ قَالَ لَهُ یَا عَدُوَّ اللَّهِ قَتَلْتَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَعْظَمْتَ الْفَسَادَ فِی الدِّینِ ثُمَّ أَمَرَ بِهِ فَضُرِبَتْ عُنُقُهُ وَ اسْتَوْهَبَتْ أُمُّ الْهَیْثَمِ بِنْتُ الْأَسْوَدِ النَّخَعِیَّةِ جِیفَتَهُ مِنْهُ لِتَتَوَلَّى إِحْرَاقَهَا فَوَهَبَهَا لَهَا فَأَحْرَقَتْهَا بِالنَّارِ.
--------------------------------------------------
?
✅#شهادت_امام_علی علیه السلام
🔹معجزه ای در باب شهادت #امیرالمومنین(ع) و امام #حسین(ع)
🔹زمخشرى در «ربیع الابرار» از اممعبد آورده است كه گفت:
🔸«روزى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وضو گرفت و در پاى درخت خاردار خشكیدهاى در نزد ما آب دهان افكند و آن درخت سبز شد و میوه داد و در زمان حیات آن حضرت ما از میوه آن شفا مىجستیم... اما سپس از پایین به بالا خشك شد و خار رویید و میوههایش ریخت و سبزى و تازگى آن از میان رفت. در این حال بود كه ما از شهادت امیرالمؤمنان على علیهالسلام باخبر شدیم. و دیگر میوه نداد و ما از برگ آن بهرهمند بودیم و پس از چندى صبح كردیم و دیدیم كه از ساقه آن خونى تازه میجوشد و برگ آن هم خشك شده است. 🔹در همین حال خبر شهادت حسین علیهالسلام به ما رسید و درختبه كلى خشك گردید.»
--------------------------------------------------
📘 #تاریخ الخمیس، باب هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم.
#حضرت_علی علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
@hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅#شهادت_امام_علی علیه السلام
🔹دفن پنهانی امیرالمومنین(ع) در قبر آماده شده توسط نوح نبی
🔸1-خبرى است كه عباد بن یعقوب رواجنى از حیان بن على عنزى روایت كند كه گفت: یكى از غلامان على علیه السّلام براى من حدیث كرد كه چون هنگام مرگ أمیر المؤمنین علیه السّلام فرا رسید به حسن و حسین علیهما السّلام فرمود:
▪️«آن گاه كه من از دنیا رفتم، مرا بر تابوتى حمل كنید و از خانه بیرون برید، و شما دنبال تابوت را بگیرید زیرا كه جلوى آن برداشته شود، و (دیگران) رنج برداشتن جلوى آن را از گردن شما كفایت كنند، سپس جنازه مرا بغریین (كه نام همین زمینى است كه اكنون قبر مطهر آن حضرت در آن واقع است، و برخى گفتهاند نام دو عمارت و بنا بود كه در نجف قرار داشته است) ببرید، در آن جا سنگ سفید درخشانى خواهید دید همان جا را بكنید (و حفر كنید) و در آنجا لوحى مىبینید، پس مرا در همان مكان به خاك بسپارید.»
▪️ گوید: همین كه آن حضرت از دنیا رفت جنازهاش را برداشتیم و از خانه بیرون بردیم (و چنانچه فرموده بود) ما دنبال تابوت را گرفته بودیم و جلوش خود برداشته شده بود، و ما صدائى آهسته چون كشیدن درختى بر زمین مىشنیدیم تا به غریین رسیدیم، در آن جا سنگ سفیدى دیدیم كه درخشندگى داشت، آنجا را كندیم لوحى دیدیم بر آن نوشته بود: «این جایى است كه نوح براى على بن ابى طالب علیه السّلام ذخیره كرده» پس ما آن حضرت را در آن مكان دفن كرده برگشتیم، و از این بزرگداشت و اكرام خداوند نسبت به أمیر المؤمنین خرسند بودیم، پس جمعى از شیعیان كه به نماز بر جنازه آن حضرت نرسیده بودند، و ما جریانى را كه دیده بودیم و اكرامى كه خداى عزوجل نسبت به أمیر المؤمنین علیه السّلام فرموده بود براى آن ها باز گفتیم، آن ها گفتند: ما هم دوست داریم آنچه را شما در باره آن بزرگوار دیدهاید ما نیز به چشم خود ببینیم، به آنها گفتیم: طبق سفارش و وصیت خود آن حضرت جاى قبر پنهان شده، آنها (باین سخن توجه نكردند) بدان سو رفتند و بازگشتند، و گفتند: ما آنجا را كندیم و چیزى نیافتیم.
🔸 2- محمد بن عماره از پدرش از جابر بن یزید الجعفى حدیث كند كه گفت: از حضرت باقر محمد بن على علیهما السّلام پرسیدم: أمیر المؤمنین علیه السّلام در كجا دفن شد؟ فرمود: در ناحیه غریین پیش از سپیده دم به خاك سپرده شد، و حسن و حسین و محمد (حنفیه) فرزندان آن حضرت، و عبد اللَّه بن جعفر (برادر زادهاش، این چهار تن) وارد قبرش شدند (و جنازه را در قبر گذاردند).
--------------------------------------------------
📘 # الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج1، ص: 25
#حضرت_علی علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
@hosenih_maghtal
از امام خیالی تا امام واقعی.pdf
882.4K
💠 مجموعه سخنرانی :
#ذهن_ها_را_باید_شست_جور_دیگر_باید_زیست
♻️جلسه دوم : از امام خیالی تا امام واقعی
🌀 مناسبت : #شبهای_قدر
🔷ماهیت: بیشتر مردم، تصوراتی غلط و اشتباه از خدا، امام و معاد در ذهن خود درست کرده اند،که با این ذهنیت های اشتباه هم زندگی می کنند. شبهای قدر بهترین فرصت برای اصلاح این ذهنیت های اشتباه می باشد.
🔹پیام : برخی خیال میکنند تمام مشکلات جامعه رو باید ولایت یه تنه حل کند!
✌️ کانال منبر انقلابی
@enqelabee
May 11
بسمالله الرحمن الرحیم
#مناجات_با_خدا_شب_قدر
#جواد_حیدری
▶️
امشب شب قدر است و من
روی سیاه آورده ام
تا که خریداری کنی
بار گناه آورده ام
من رو سیاهم ای خدا
غرق گناهم ای خدا
( یا ربنا یا ربنا اغفر لنا تقصیرنا )
@hosenih
گفتی که امشب بهتر از
یک عمر طولانی بود
گفتی که توبه می خری
وقت پشیمانی بُود
یا رب اَجِرنا یا مُجیر
ردم مکن دستم بگیر
( فَارحم الهی یا کریم )
@hosenih
سنگینی بار گناه
پشت مرا بشکسته است
از بس که دارم حق ناس
درها به رویم بسته است
الطاف خود ابراز کن
در را به رویم باز کن
@hosenih
از تو خجالت می کشم
بس نان شبهه خورده ام
من آبروی خویش را
با هر گناهی برده ام
ای آن که ستاری خدا
کن آبرو داری خدا
@hosenih
من با شهیدان بوده ام
حالا چنین آلوده ام
از آخرت غافل شدم
با معصیت آسوده ام
حق شهید بی مزار
منت بر این غافل گذار
@hosenih
فتنه فراوان گشته و
من راه خود گم کرده ام
باید که بیدارم کنی
حالا که رو آورده ام
ای که کس هر بی کسی
آخر به دادم می رسی
@hosenih
امشب که تقدیر همه
عالم به دست مهدی است
دانم که آزرده دل از
بد کاری و بد عهدی است
او را ز من راضی نما
تا که کند بهرم دعا
( مولا ابا صالح بیا )
@hosenih
تا دلبرم راضی شود
ناد علی ذکر من است
در موج غم های دلم
یاد علی فکر من است
من از علی دم می زنم
آتش به عالم می زنم
( جانم علی ـ جانم علی )
@hosenih
ای رحمت بی انتها
ای لیله قدرم علی
ای دستگیر بینوا
ماه شب بدرم علی
ای بهترین مولای من
آقای من آقای من
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#مناجات_با_خدا_شب_قدر
#مجتبی_روشن_روان
▶️
من اومدم بگم خدای حیدر
گرچه بدم جونم فدای حیدر
من اومدم بگم تو این دل شب
در می زنه بازم گدای حیدر
@hosenih
من اومدم قرآن به سر بگیرم
با زینبش برا شفای حیدر
من اومدم امشب دیگه بمیرم
برای درد و غصه های حیدر
من اومدم بگم آقام بیادش
به پای ذکر روضه های حیدر
من اومدم یه ذره نور بگیرم
از نوکرای با صفای حیدر
@hosenih
من اومدم بگم منو بشوری
با اشک چشم بچه های حیدر
من اومدم بگم منو ببخشی
به حق ناله ی شبای حیدر
من اومدم بگم شبیه زینب
سیاه پوشیدم تو عزای حیدر
من اومدم بگم اگر چه پستم
ولی دلم داره ولای حیدر
من اومدم بگم که خیلی مردی
مارو خریدی به وفای حیدر
من اومدم بگم اگه سیاهم
نذار بدی هامو به پای حیدر
من اومدم بگم که زندگیمو
جونمو بچه هام فدای حیدر
من اومدم بگم به جون زهرا
مارو ببر صحن و سرای حیدر
@hosenih
من اومدم دیگه ازت بگیرم
برات ایون طلای حیدر
من اومدم بگم اگه خدائیش
علی نبود کی بود به جای حیدر
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امیر_المومنین_ع_بستر_شهادت
#مهدی_مقیمی
▶️
از نگاه پسرت سمتِ سرت ریخت دلم
دست تو سرد شد و چشم ترت ریخت دلم
از سخنهای طبیبی که تو را کرد جواب
از نگاه همه در دور و برت ریخت دلم
مادرم فاطمه را در نظرت می بینم
ریخت از فرق تو خونِ جگرت ریخت دلم
دست عباس سپردی همۀ ما را بعد
از نگاه تو به دست قمرت ریخت دلم
نفس من به نفسهای تو بند است پدر
از نفسهای کم و مختصرت ریخت دلم
سمتِ کوچه نظرم جلب شد و آنجا ، با
دیدنِ جمعیتِ پشت درت ریخت دلم
رخ مهتابیِ تو روز مرا چون شب کرد
خون فرق سر تو خون به دل زینب کرد
@hosenih
این غم آنست که یک روزه مرا پیر کند
کیست تا حال منِ غمزده تفسیر کند
بس که این زخم عمیق است و ز تو خون رفته
شیر هم سخت ، بعید است که تأثیر کند
کاش می مُردم و این گونه نمی دیدم که
رنگ رخسار تو هر ثانیه تغییر کند
پشت در گفت یتیمی که مگر سابقه داشت
بی غذا باشم و خرمای علی دیر کند
رحمت حق به دو چشمی که به قصد قربت
گریه بر غربت این زخمیِ شمشیر کند
کاش پیک اجل این بار کند صرف نظر
لااقل کاش کمی هم شده تأخیر کند
کاش فکری تو به حال دل و آهم بکنی
چشم خود باز کنی باز نگاهم بکنی
@hosenih
ظاهراً زخم ، عمیق است و شفا نیست که نیست
سرِ مُنشق شده را هیچ دوا نیست که نیست
می روی بعدِ تو شاید که بفهمد کوفه
هیچ کس مرد تر از شیر خدا نیست که نیست
کیسۀ نان و رطب هم به تو می ریزد اشک
که گرسنه است یتیمیّ و غذا نیست که نیست
کوفه نشناخت تو را بعدِ نبودِ تو چه سود
پشت در جمع شده مَردُم و جا نیست که نیست
داغ تو داغ بزرگیست که تا آخر عمر
مرهمی بر جگر خستۀ ما نیست که نیست
با اشاره به من و تشنه لبت فهماندی
هیچ داغی چو غم کرببلا نیست که نیست
چشم تو ماتِ ابالفضل شد و ماتِ حسین
روضه خواندی دمِ رفتن به مصیباتِ حسین
@hosenih
وای اگر کرببلا ختم به گودال شود
سیلی شمر و سنان قسمت اطفال شود
وای اگر کار به غارت بکشد وای اگر
باز از پای زنان زینت و خلخال شود
وای اگر سید و سالار شهیدان روی خاک
آنقَدَر خون زتنش رفته و بی حال شود
وای اگر پیکر بی جان تمام شهدا
زیر پا داخل گودال لگد مال شود
وای اگر باز شود پای عدو سمت حرم
یک دقیقه ز غمش بیشتر از سال شود
وای اگر نیزه و شمشیر خورَد از چپ و راست
تا پرستوی حرم بی پر و بی بال شود
وای اگر اینکه جدا از بدنش سر گردد
با نوک چکمۀ ملعون بدنش بر گردد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#مناجات_با_خدا_شب_قدر
#امیر_المومنین_ع_بستر_شهادت
#داود_رحیمی
▶️
دست من خالی است و چشمانی
پُرِ اشک و گناه آوردم
از خودم هم فراری ام، امشب
من به اینجا پناه آوردم
@hosenih
چیز بهتر نداشتم، با خود
غیر ازین چشم های گریانم
گریه ام قاطی ریا شده است
اشک خالص که نیست، میدانم
@hosenih
باخودم فکر می کنم گاهی
" بی حیا این هزارمین بار است"
در دلم وحی می شود انگار
که دوباره بیا که غفار است
@hosenih
سال ها بنده ی خودم بودم
هی خودم را فریب می دادم
همه چیزم به پای نفسم رفت
جان مولا برس به فریادم
@hosenih
قسمت می دهم تورا حقِ
خانه ای که درش در آتش سوخت
قسمت می دهم به آن مردی
که پَر همسرش در آتش سوخت
@hosenih
به همان ذوالفقار تنها که
سپرش را مقابلش کشتند
به علی که دو دست او بستند
همسرش را مقابلش کشتند
@hosenih
یا الهی به حق آن اشک و
گریه های درون چاه علی
آهِ مرد غریب می گیرد
قسمت می دهم به آه علی
@hosenih
روسیاهم خدا و حقِ من است
به رویم درب بسته مانده اگر
روضه میخوانم و یقین دارم
گره ام باز می شود آخر
@hosenih
می روم با دوچشم گریانم
به در خانه ی علی امشب
آن علی که حدود سی سال است
کم کَمَک جانش آمده بر لب
@hosenih
خاطرات گذشته می کشد و
فکر فردا عذاب می دهدش
تب مولا که می رود بالا
دست عباس، آب می دهدش
@hosenih
به حسن خیره می شود گاهی
یاد کوچه ... و می رود از حال
به حسینش نگاه می کند و
روضه می خواند از تهِ گودال
@hosenih
حسنم پس چرا از آن سیلی
هیچ حرفی به من نمی گفتی؟
نگرانم حسین جان! روزی
زیر پاهای اسب می افتی
@hosenih
چقدر حرف های ناگفته
از وصایای همسرش دارد
به حسینش نگاه می کند و
گوشه چشمی به دخترش دارد
@hosenih
همه ی ماجرای فردا را
از دوچشم حسین خود می خواند
یاد آن نیزه ها و خنجر ها...
خیره بر حنجر پسر می ماند
@hosenih
همه ی روضه های کرب و بلا
باهم از پیش چشم او رد شد
آه این قامت رشید حسین
قسمت سم اسب خواهد شد
@hosenih
لحظه های وداع آخر تا
خواست زیر گلوش بوسه زند
یادش آمد که هیچ شمشیری
جای این بوسه را نمی بُرد
@hosenih
تا به زینب نکاه می کرد...آه
صورتش غرق حسِ غربت بود
آخر این ناز دانه ی بابا
سرنوشتش غم و اسارت بود؟
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امیرالمومنین_ع_شهادت
#بصیرت_انقلابی
#فتنه
#محسن_ناصحی
▶️
مصیبت است که با ذوالفقار هم بوده
برای یاری دین جان نثار هم بوده
هم اهل ذکر و مناجات و خواندن قرآن
برای گریه شدن بی قرار هم بوده
@hosenih
مگر غریب تر از این ؟! که دشمن حیدر
کنار او وسط کارزار هم بوده
کدام درد ، از این بیشتر که قاتل او
به وقت ضربه زدن روزه دار هم بوده
فقط نه در سحر قدر ، دشمن مولا
به ظهر کرببلا پا به کار هم بوده
همیشه اهل نماز شب است این دشمن
نماز خوانده ولی نیزه دار هم بوده
نه اینکه هر که علی گفت انقلابی شد
که دشمن علی اهل شعار هم بوده
@hosenih
همیشه شیعه ی حیدر میان معرکه است
به نخل بسته شده سر به دار هم بوده
خدا کند که بگویند بعد رفتنمان
شهید ، شیعه ی چشم انتظار هم بوده
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_زمان_عج_مناجات_شب_قدر
#محمدعلی_بیابانی
▶️
ای مقصد تمام دعاهای ما بیا
تنها دلیل دیده ی دریای ما بیا
جز تو کسی مراد شب قدر ما که نیست
ای آرزوی هر شب احیای ما بیا
@hosenih
قرآن به سر گرفته ای و گریه میکنی
هرشب برای محشر و دنیای ما بیا
امروزهایمان همگی بی تو رفته اند
ای غایب همیشه! به فردای ما بیا
ما هجر دیده ایم به فریادمان برس
ما زخم خورده ایم مداوای ما! بیا
@hosenih
این چشم ها که لایق دیدار نیستند
یک شب ز روی لطف به رویای ما بیا
امشب اگر که زائر ایوان طلا شدی
روضه بخوان به صحن نجف جای ما بیا
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
. پس صبر كنيد تا خدا داورى كند، كه او بهترين داوران است».
سپس فرمود: «اى ابو عبد اللّه! تو شهيد اين امّتى. بر تو باد تقواى الهى و صبر بر آزمون خدا».
سپس ساعتى از هوش رفت و به هوش آمد و فرمود: «اين پيامبر خداست و عمويم حمزه و برادرم جعفر و ياران پيامبر خدا، و همه مىگويند:" براى آمدن نزد ما بشتاب. ما مشتاق توايم"».
سپس چشمانش را به چهره همه خانوادهاش گرداند و فرمود: «از همه شما خداحافظى مىكنم. خدا همه شما را پشتيبانى و نگهدارى كند. خداوند، جانشين من در ميان شماست و در جانشين بودن، خداوند برايتان بس است».
سپس فرمود: «و عليكم السلام، اى فرستادگان الهى!».
سپس اين آيات را خواند: «پس براى چنين پاداشى، عمل كنندگانْ عمل كنند» و «خداوند با كسانى است كه پرهيزگارى داشتند و آنان كه نيكوكارند» و پيشانىاش عرق كرد، در حالىكه بسيار ذكر خدا مىگفت و پيوسته و بسيار خدا را ياد مىكرد و شهادتين مىگفت.
سپس رو به قبله شد، چشمانش را بست، دستها و پاهايش را دراز كرد و گفت: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه، وحده لا شريك له و أشهدُ أنّ محمّدا عبده و رسوله». سپس جان داد.
وفاتش شب 21 رمضان، شب جمعه بود، به سال چهلم هجرى.
وداع امیرالمومنین با فرزندان در لحظه های آخر و پیش بینی شهادت امام حسین
منبع: بحار الأنوار: ج 42 ص 293290.
بحار الأنوار عن محمّد ابن الحنفيّة: لَمّا كانَت لَيلَةُ إحدى وعِشرينَ و أظلَمَ اللَّيلُ وهِيَ اللَّيلَةُ الثّانِيَةُ مِنَ الكائِنَةِ جَمَعَ أبي أولادَهُ و أهلَ بَيتِهِ ووَدَّعَهُم ... ثُمَّ عَرَضنا عَلَيهِ المَأكولَ وَالمَشروبَ فَأَبى أن يَشرَبَ فَنَظَرنا إلى شَفَتَيهِ وهُما يَختَلِجانِ بِذِكرِ اللّهِ تَعالى، وجَعَلَ جَبينُهُ يَرشَحُ عَرَقاً وهُوَ يَمسَحُهُ بِيَدِهِ، قُلتُ: يا أبَتِ أراكَ تَمسَحُ جَبينَكَ فَقالَ: يا بُنَيَّ، إنّي سَمِعتُ جَدَّكَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: إنَّ المُؤمِنَ إذا نَزَلَ بِهِ المَوتُ ودَنَت وَفاتُهُ عَرِقَ جَبينُهُ وصارَ كَاللُّؤلُؤِ الرَّطبِ وسَكَنَ أنينُهُ، ثُمَّ قالَ: يا أبا عَبدِ اللّهِ ويا عَونُ، ثُمَّ نادى أولادَهُ كُلَّهُم بِأَسمائِهِم صَغيراً وكَبيراً واحِداً بَعدَ واحِدٍ، وجَعَلَ يُوَدِّعُهُم ويَقولُ: اللّهُ خَليفَتي عَلَيكُم، أستَودِعُكُمُ اللّهَ وهُم يَبكونَ، فَقالَ لَهُ الحَسَنُ عليه السلام: يا أبَه، ما دَعاكَ إلى هذا؟ فَقالَ لَهُ: يا بُنَيَّ إنّي رَأَيتُ جَدَّكَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَنامي قَبلَ هذِهِ الكائِنَةِ بِلَيلَةٍ، فَشَكَوتُ إلَيهِ ما أنَا فيهِ مِنَ التَّذَلُّلِ وَالأَذى مِن هذِهِ الامَّةِ، فَقالَ لي: ادعُ عَلَيهِم، فَقُلتُ: اللّهُمَّ أبدِلهُم بي شَرّاً مِنّي و أبدِلني بِهِم خَيراً مِنهُم، فَقالَ لي: قَدِ استَجابَ اللّهُ دُعاكَ، سَيَنقُلُكَ إلَينا بَعدَ ثَلاثٍ، وقَد مَضَتِ الثَّلاثُ، يا أبا مُحَمَّدٍ اوصيكَ ويا أبا عَبدِ اللّهِ خَيراً، فَأَنتُما مِنّي و أنَا مِنكُما ...ثُمَّ قالَ: يا أبا مُحَمَّدٍ ويا أبا عَبدِ اللّهِ كَأَنّي بِكُما وقَد خَرَجَت عَلَيكُما مِن بَعدي الفِتَنُ مِن ههُنا، فَاصبِرا حَتّى يَحكُمَ اللّهُ وهُوَ خَيرُ الحاكِمينَ.ثُمَّ قالَ: يا أبا عَبدِ اللّهِ أنتَ شَهيدُ هذِهِ الامَّةِ؛ فَعَلَيكَ بِتَقوَى اللّهِ وَالصَّبرِ عَلى بَلائِهِ، ثُمَّ اغمِيَ عَلَيهِ ساعَةً، و أفاقَ وقالَ: هذا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَمّي حَمزَةُ و أخي جَعفَرُ و أصحابُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وكُلُّهُم يَقولونَ: عَجِّل قُدومَكَ عَلَينا فَإِنّا إلَيكَ مُشتاقونَ، ثُمَأدارَ عَينَيهِ في أهلِ بَيتِهِ كُلِّهِم وقالَ: أستَودِعُكُم اللّهُ جَميعاً سَدَّدَكُمُ اللّهُ جَميعاً حَفِظَكُمُ اللّهُ جَميعاً، خَليفَتي عَلَيكُمُ اللّهُ وكَفى بِاللّهِ خَليفَةً.ثُمَّ قالَ: وعَلَيكُمُ السَّلامُ يا رُسُلَ رَبّي.ثُمَّ قالَ: «لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ» «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ» وعَرِقَ جَبينُهُ وهُوَ يَذكُرُ اللّهَ كَثيراً، وما زالَ يَذكُرُ اللّهَ كَثيراً ويَتَشَهَّدُ الشَّهادَتَينِ.ثُمَّ استَقبَلَ القِبلَةَ وغَمَّضَ عَينَيهِ ومَدَّ رِجلَيهِ ويَدَيهِ وقالَ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، و أشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ ورَسولُهُ، ثُمَّ قَضى نَحبَهُ عليه السلام.و كانَت وَفاتُهُ في لَيلَةِ إحدى وعِشرينَ مِن شَهرِ رَمَضانَ، وكانَت لَيلَةُ الجُمُعَةِ سَنَةَ أربَعينَ مِنَ الهِجرَةِ.
ترجمه: به نقل از محمّد بن حنفيّه: چون شب بيستويكم شد و شبتاريك گشت آن شب، دومين شب حادثه بود پدرم فرزندان و خانواده خود را جمع كرد و با آنان خداحافظى نمود ... سپس آب و غذا آورديم. چيزى ننوشيد. به لبهايش نگاه كرديم، به ذكر خدا مشغول بود. پيشانىاش عرق مىكرد و او با دست خود آن را پاك مىكرد. گفتم: پدر! مىبينم كه دست بر پيشانى مىكشى.فرمود: «پسرم! از جدّت پيامبر خدا شنيدم كه مىفرمود:" هرگاه مرگ مؤمن فرا رسد و وفاتش نزديك شود، پيشانىاش عرق مىكند و مثل لؤلؤ تَر و تازه مىشود و نالهاش آرام مىگيرد"».
سپس فرمود: «اى ابو عبد اللّه! اى عون!». سپس همه فرزندانش، كوچك و بزرگ را به اسم، يكى پس از ديگرى صدا كرد. با همه خداحافظى مىكرد و مىفرمود: «خداوند، جانشين من بر شما خواهد بود. از شما خداحافظى مىكنم». و آنان مىگريستند.حسن عليه السلام گفت: پدر! چه چيزْ تو را به گفتن اين سخنان وا داشت؟
فرمود: «پسرم! يك شب پيش از اين حادثه، جدّت پيامبر خدا را در خواب ديدم. بهاو از اينخوارى و آزارى كه از امّتش كشيدم، شكايت كردم. فرمود:" نفرينشان كن". گفتم: خداوندا! بدتر از مرا جايگزين من در ميان آنان كن و بهتر از اينان را براى من برگزين. به من فرمود:" خداوندْ دعايت را پذيرفت. سه روز ديگر تو را پيش ما مىآورد". سه روز گذشته است. اى ابو محمّد! و اى ابو عبد اللّه! سفارش به نيكى مىكنم. شما از منيد و من از شمايم».سپس فرمود: «اى ابو محمّد! اى ابو عبد اللّه! گويا مىبينم كه از همينجا فتنهها بر شما سر برمىآورد
طبیب! بـاز مکـن زخـم فـرق مولا را
مگـر نمـیشنـوی نالههـای زهـرا را؟
طبیب! کـار ز دسـت کسـی نمـیآید
که سوی قبله کشیده است شیرحق ما را
طبیب! زهـر بــه قلب علـی اثر کرده
نشـان دهـد رخ زردش یتیمـی مـا را
طبیب! نسخۀ زخم علی فقط کفن است
به حال خویش گـذار این امام تنها را
طبیب! رفت و علی چشمهای خود را بست
بـرای مــردم دنیـا گـذاشت دنیـا را
علی به شوق ملاقات دوست وقت نماز
ز خون زخم جبین شست روی زیبا را
چه شـد امام عزیزی که آبیاری کرد
به گریۀ شب خود نخل های خرما را؟
کشیده سر به فلک نخلهای کوفه هنوز
کــه بشنـوند صــدای اذان مــولا را
الا تمــام یتیمــان کوفــه! بشتــابید
کـه بنگریــد دم مـرگ، روی بـابـا را
هزار حیف که دنیا شبانه چون زهرا
به خـاک کـرد نهـان آفتـاب دلها را
هزار خار ز هر گل به دیدهات «میثم!»
اگـر بـدون علـی در جنـان نهی پا را
پدرم مرد با خدایی بود
مهربان بود مثل دریا بود
روی پیشانی پر از چینش
اثرات سجود پیدا بود
پدرم اسوه شجاعت بود
قهرمان شجاع بدر و حنین
ضربتش در کشاکش خندق
افضلُ مِن عبادة الثّقلین
پدرم مرد با خدایی بود
مهربان بود مثل دریا بود
(تا پدر بود خوب پُر می شد
جای خالی مادرم زهرا)2
قصه در گوش بچه ها می گفت
شانه می زد به موی من شب ها
پدرم مرد با خدایی بود
مهربان بود مثل دریا بود
***
داغ مادر ولی پدر را کشت 2
همه مویش سپید شد پدرم
مسجد کوفه تیغ خورد اما
در مدینه شهید شد پدرم
*خودم دیدم ... دیدم جلوی چشام ناموسمو میزدن ...*
(پدرم خاطرات تلخی داشت
قصه آتش و در و دیوار)2
قصه کوچه بنی هاشم
قصه تلخ سینه و مسمار
*امشب زهرا منتظرشه ... امشب زهرا مهمون داره ...*
دیگر اما به خانه ایتام
نان و خرما کسی نمی آرد
*عالمو یتیم کردی آقا...*
***
بر زمین با عبور نعلینش
گل برکت کسی نمی کارد
(شب آخر پدر وصیت کرد
حَسنش را به عدل و حق الناس)2
رو به عباس کرده و فرمود:
جان تو جان زینبم عباس
خوب شد کربلا نبود پدر
وقتی از روی ناقه افتادم
دیگر عباس هم نبود آنجا
تا بیاید رسد به فریادم
خوب شد مجلس شراب نبود
شاهد غربت پسر باشد
شاهد خیزران لب هایش
شاهد راس و طشت زر باشد...
*یه وقت زینب صدا زد:یزید دست نگه دار..
منتحی الی ثنایا ابی عبدالله علیه السلام...تنکتها بمخصرتک...
داری با چوب خیزران به این لب و دندان میزنی...
این لب و دندان رو پیغمبر بوسیده...یا حسین...*
شاعر: عباس احمدی